انجمن فرزندان ایران بزرگ
انجمن فرزندان ایران بزرگ
انجمن فرزندان ایران بزرگ
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةدروازهأحدث الصورجستجوثبت نامورود

 

 ذوالقرنین یا «تسن چی هوانگ تی»، بزرگترین امپراطور چین

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 31
Location : keleis

ذوالقرنین یا «تسن چی هوانگ تی»، بزرگترین امپراطور چین Empty
پستعنوان: ذوالقرنین یا «تسن چی هوانگ تی»، بزرگترین امپراطور چین   ذوالقرنین یا «تسن چی هوانگ تی»، بزرگترین امپراطور چین Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 9:50 am

به نام خداوند خورشید و ماه - که دل را به نامش خرد داد راه

مطالبی که در پست های بعدی در مورد ذوالقرنین خواهد آمد،
پژوهشی بسیار دقیق و بسیار عمیق از استاد دانشمند و محقق مرحوم «امیر توکل کامبوزیا» است.

نخست: زندگی نامه ی استاد، نوشته شده توسط دختر ایشان خانم سنبله کامبوزیا:
« استاد امیر توکل کامبوزیا که در سال 1283 هجری شمسی به دنیا آمد، اصالتا از کردهای زعفرانلو (قوچان خراسان) است.
وی تحصیلات ادبی و عربی را در منزل، به استادی معلمان فاضل زمان طی نمود، سپس برای ادامۀ تحصیلات عالیه عازم تاشکند شد
تحصیلات عالی‌اش را در دانشگاه تاشکند، رشته فیزیک گذراند. و در بحران انقلاب روسیه به ایران بازگشت.
کامبوزیا دورۀ نظام مدرسۀ ژاندارمری را به مدیریت و استادی کلنل محمد تقی خان پسیان، در خراسان سپری کرد.
به سال 1300 شمسی به علت لیاقت و شناختی که کلنل ز او داشت، وی را به ریاست تلگراف و رموزات خود منصوب نمود.
استاد پس از شهادت کلنل پسیان، به جنوب تبعید شد.

در سال های 1301 تا 1308 به کارهای دولتی اشتغال داشت و پس از آن به کشاورزی و مطالعه و تحقیق مشغول بود.
کامبوزیا در سیاست یا مطالعات تاریخ و تاریخ شناسی از محور اسلام راستین خارج نشده و در زندگی معتقد به این بود که:
« یک آزادۀ فقیر بسیار ارزنده تر از یک بردۀ متنعّم است.» و از این عقیده برگشتنی نبود.
تمام مدارج و علوم زندگی را از اجتماعی و سیاسی و اخلاقی باید به ترازوی قرآن وزن کرد و نقایص را باید با وزنه های موجود در آن تعادل بخشید،
زیرا علوم اجتماعی ، سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، باید پیوسته با فطرت و طبایع انسان منطبق بوده تا نظم و آرامش و ارتقاء پدید آید
و اسلام پاسخگوی راستین زلال و نا آلوده است .

استاد کامبوزیا از سال 1301 تا 1312 در انجمن «حقایق اسلامی» که یک انجمن مخفی در سیستان بوده فعالیت داشته است
و در زاهدان، انجمن دانش پژوهان اسلامی را بنیان می گذارد. در بیرجند همگام با عده ای از فضلا همچون سید غلامرضا سعیدی،
در جهت شناساندن اسلام واقعی فعالیت می کند. آقای غلامرضا سعیدی در این مورد چنین می گوید:
« کامبوزیا در شهر بیرجند سهم زیادی در کسوت تجدید موعظه داشت».

استاد در تلگرافی که به آیت الله کاشانی می فرستد، بستن کنسولگری های انگلیس را این چنین تبریک می گوید:
« تهران – حضرت حجت الاسلام کاشانی. رونوشت: جناب آقای دکتر مصدق، رونوشت: اداره تبلیغات.
« به مژدۀ بستن کنسولگری های دولت ستمگر انگلیس مفتخرم، خدا را گواه دهم که مال و قلم و زبان و جان خود
و تمام فرزندان و کسانم را برای انتقام از این دشمن بی آزرم بشریت و غلامان فرومایۀ او در ایران، تا دم واپسین، در اختیار شما قرار دهم.
امیر توکل کامبوزیا .»

استاد تحقیقات علمی و تالیفات فراوانی داشت که خود در این مورد می گوید:
« تحقیقات علمی اینجانب چه در تاریخ و چه در حکمت، بیشتر در کتب غربیان منعکس است
و تا کنون در حدود 80 جلد می شود که برای طبع آن، هر وقت نظر می افکنم، احساس نقص می کنم و باز به تجدید و اصلاح می پردازم.
به قول یکی از دانشمندان غرب، هر کتاب خوب و یا تحقیق صحیح، همیشه مضاعف از عمر آن محقق یا مولف، محتاج به زمان است،
به هر حال از خداوند متعال مسئلت دارم که توفیق در زمان قریب برای طبع آن حاصل آید.»

مقالات و تک نگاری های ایشان نیز حاوی مطالب علمی، تاریخی، سیاسی و فرهنگی ارزنده ای است
و مراسلات استاد نیز از ارزش علمی برخوردار بوده و منبع مهمی برای تحقیق پیرامون شخصیت کامبوزیا است.
تعداد بسیار زیادی نامه نزد بازماندگان استاد محفوظ است، چندین دانشمند از کشورهای مختلف با کامبوزیا نامه نگاری داشته اند.
بسیاری از نامه ها نیز از جانب محققان ایرانی نگاشته شده است. در واقع مراسلات وی در حکم اسنادی هستند
که دلالت بر وسع و عمق اطلاعات و نیز شخصیت بین المللی استاد کامبوزیا می کنند.
بررسی منظم این مراسلات یقینا نتایج علمی، تاریخی و سیاسی ارزنده ای در بر خواهد داشت.

از مقالات به چاپ رسیدۀ استاد می توان مقالات مسلسلی که راجع به جنگ جهانی اول
در مجلۀ تمدن در خراسان به سال 1309 تا 1311 می باشد،
همچنین مقالات مسلسلی که راجع به علل خرابی بلوچستان در روزنامه شرق جاوید به چاپ رسیده نام برد.
از کتاب های چاپ شدۀ ایشان تفسیر آیات ذوالقرنین می باشد و دیگری بلوچستان و علل خرابی آن
که مجموعۀ مقالات و سخنرانی های ایشان در مورد تاریخ و جغرافیای بلوچستان است.
از کتاب های آماده برای چاپ نیز، یکی انحطاط اعتلای مدنیت ها و دیگری تاریخ جنگ های صلیبی است
که نقش اسلام را در این جنگ ها بیان می دارد.

به برخی مقالات و رسائل و یادداشت های استاد اجمالا اشاره می کنیم :
1- مقالۀ مفصلی به زبان فرانسوی در بارۀ اقتصاد، سیاست و متافیزیک اسلامی،
با تاکید بر تعالیم عالیۀ قرآنی، مقالۀ نسبتا مفصل و حاوی مطالب بسیار با ارزشی است، جا دارد که این مقاله به فارسی ترجمه و چاپ شود.
2- مقاله ای دست نویس، تحت عنوان « مگر آمریکائی ها نمی فهمند !؟ »
3- مقاله ای با عنوان شرح خلاصه ای در بارۀ زاهدان، حاوی مطالب تاریخی (معاصر) در زمان جنگ دوم جهانی و فعالیت انگلیس ها در زاهدان.
4- مقاله ای در بارۀ جنگ های صلیبی. به نظر می رسد که مقاله، ترجمه یا اقتباس باشد و حاوی واژه نامۀ فرانسوی – فارسی است.
5- در سالنامۀ « نور دانش » (1325) صفحات 483 تا 520 مقاله ای تحت عنوان آیات ذوالقرنین چاپ شده است.
6- در میان مقالات کامبوزیا چند مقاله که در مجلۀ « شرق جاوید » (صاحب امتیاز و مدیر مسئول، عبدالحسین عطوفی،
تحت نظر هیئت تحریریه، سال اول، شماره 1 به تاریخ 10/10/1331 ) به چاپ رسیده است،

رسائل و کتب
نزد بازماندگان کامبوزیا، تعدادی رساله و بخش هائی از کتاب هائی که آن مرحوم در دست نگارش داشته موجود است، که اکثرا ناتمام هستند.
1- کتابی تحت عنوان « موضوع شرق » در 5 بخش که به نظر می رسد که این کتاب ترجمه و اقتباس از متنی فرانسوی باشد:
بخش 1: میراث قدیم – تمدّن یونان و موضوع شرق.
بخش 2: ساکاها و غیره، عقب نشینی یونانیان در سوریه، انبساط نیروی آرامیان، عدم موفقیت سلوکیان.
بخش 3: اولین پادشاهی عرب در پالمیر، ساسانیان و غیره.
بخش 4: فتح سوریه و مصر و توفیق اسلام، فتح اروپا.
بخش 5: بازگشت به تاریخ ارمنستان.
2- رساله ای تحت عنوان «در بارۀ عقاید مذهبی یونان». این کتاب علی القاعده، اقتباس و ترجمه و گردآوری است
مبتنی بر متون فرانسوی (حاوی واژه نامه و یادداشت ها).
3- رساله ای در بارۀ «تاریخ یونان» ، که ناتمام است و به نظر ترجمه می آید.
4- دو رسالۀ ناتمام در منطق. به نظر بسیار جالب می آید و حاوی واژه نامۀ فرانسوی و عربی اصطلاحات منطقی است: بحث پیرامون افسام قضایا، مسئلۀ علم و غیره .
5- رساله ای در بارۀ کتاب شفای ابن سینا، ناتمام است. از جوانب شایان توجه این رساله، واژه نامۀ تطبیقی فلسفی آن است.
6- رساله ای ناتمام در بارۀ فلسفۀ طب.
7- ترجمه ای در باره ی زیست شناسی و مسئلۀ حیات.
8- ترجمۀ کتاب: La Cellule Vivante Par Henri Firket
9- ترجمۀ کتاب : Grandeur et Decadance Des Civillization Par ShepardB.Cough
10- ترجمۀ کتاب: L, Orient Prehistorique Par v. Gordon Child.
11- ترجمۀ کتاب: L, Energie Nucleaire Par Mauris E. Nahamias
12- ترجمۀ ناتمام از کتاب: Histoire Universelle Des Origine A, L. Islam
اکثر رسائلی که بررسی شده، حاوی نکات با ارزش علمی، از جمله واژه نامۀ تطبیقی بوده اند.

استاد با وجود این که اطلاعات وسیعی در همۀ علوم داشت، هر گاه از او سوالی در بارۀ میزان معلوماتش می شد، چنین پاسخ می داد:
« باعث شرمندگی است، دانش را که خداوند در عالم مرئی و نامرئی انباشته و انسان فقط قادر به درک وجود جزء ناچیزی از آن شده،
بخواهد با خودستائی، خویشتن را سهیم سازد. تا چه حد زبونی است که انسان در گرداب کبر و خودبینی غرقه گردد
و به ادعائی در دانش برخیزد. همین قدر باید گفت: فضیلت را در دیگران باید دید، نه در خود.
علی علیه السلام فرمود: « غایة العقل اعتراف بالجهل ! » (بالاترین حد عقل، اعتراف به نادانی است!)
اگر ما کاری را صحیح انجام می دهیم از آن جهت نیست که انسان کامل و با فضیلتی هستیم،
بلکه چون کار و عمل ما از هدایت واقعی بوده، به بخشی از فضیلت و کمال، خود را مفتخر ساخته ایم.
پس فضائل انسان به گفتار و ادعا نیست، بلکه با اعمال او سنجیده می شود. عجیب نیست که در عصر ما برتر از
عقاب در فضا می پرند و تندتر از غزال در دشت ها می تازند و سریع تر از ماهی در آب شنا می کنند،
ولی با نهایت تاسف مانند انسان قادر به زندگی نیستند ! »

کامبوزیا با رنج فراوان، در گوشۀ کویر توانست کتابخانه ای با بیش 15000 جلد فراهم آورد.
او در پاسخ به سوال در مورد چگونگی تشکیل کتابخانه اش می گفت:
«خانواده ام از قدیم اهل دانش بوده اند و این اصلِ توارثی ماست. وجود کتاب لازم و ملزوم هر خانوادۀ مسلمان است. در اسلام علم، عبادت است، نه تجارت.
بدون کوچکترین مبالغه، بشر 14 قرن اخیر، باید مرهون مدنیت اسلام باشد که خورشید دانش را
علیرغم اهرمنان نامرئی که از پس پردۀ ناپاکی و شیطنت به تخریب مدنیت ها و معالم انسانی مشغولند، بر مردم زمین تابنده ساخت ... » .

در تائید مطالب این مقاله از بین موارد فراوان، کافی است به یکی دو مورد استناد شود:
«مهندس فرانسوا بالزان» نائب رئیس انجمن فرهنگستان، نژاد شناس و نائب رئیس سابق انجمن جغرافیائی و علوم ماورائ دریا اهل فرانسه،
در یکی از کتاب های خود به نام « تپّۀ اسرار آمیز » چاپ 1957 پاریس، در صفحۀ 198 چنین می نویسد:
« افسوس! تا چه حد اطلاعات و معلومات تاریخی نادر و کمیاب هستند. اگر من پرده ای از ابهامات بر می دارم،
بر اثر موهبت و احساس و منّتی است که از ملاقات خود با امیر کامبوزیا نصیب می برم. »
وی در مورد کتب کتابخانۀ استاد کامبوزیا می نویسد: « کتابخانه اش مملو از کتب نادر و کمیاب می باشد.»

نظر دکتر باستانی پاریزی نیز در این مورد چنین است:
«حتما باید آن عقیده را باور کنیم که دانشگاه های ایران در طول تاریخ در دهات و شهرک ها پراکنده بوده و هیچ گاه صورت متمرکز نداشته است
و به نظر من کتابخانۀ کامبوزیا می تواند نمونه و شاهدی برای این معنی باشد که دهات، کم و بیش محضر معنوی فرهنگ اسلامی و ایرانی بوده است.»
http://www.noormags.com/View/Magazine/ViewPages.aspx?numberId=1042&ViewType=1&PageNo=36

****************************************************
استاد امیر توکل کامبوزیا :

در سال 1323 شمسی آقای احمد کسروی در صفحه ی 27 کتاب «در پاسخ به بد خواهان »،
به عنوان نمونه، آیات ذوالقرنین را از قرآن استخراج نموده و به دلخواه بر آن معانی تراشیده
و نتیجه می گیرد که این آیات با علم امروز تطبیق نمی کند.

و ضمن اهانت به تمام علماء و بزرگان اسلامی عصر ، در صفحه ی 28 کتاب فوق چنین می گوید :

« ای آقای حاج عباس قلی واعظ چراندابی و ... و ... ( ده تن از علمای تبریز را نام می برد )
با هم نشستی بر پا کنید و هر پاسخی می دارید در این باره بگوئید.
اگر خودتان نمی خواهید و یا نمی توانید ، از نجف و قم و دیگر جاها بپرسید .
سید هبة الدین شهرستانی که او را فیلسوف اسلام می خوانید و کتاب « الهیئة و الاسلام » را نوشته ، در بغداد زنده است ،
شیخ محمد حسین آل کاشف الغطاء اصل الشیعه و اصولها که «اصول الشیعه» را به چاپ رسانده در نجف می زید.
بنویسید، از آنان بپرسید ... به هر حال من به شما 3 ماه فرصت می دهم که هر پاسخی می دارید بدهید ،
و با شما پیمان می بندم که اگر پاسخی خرد پذیر دارید ، از همه ی سخنان خود درگذریم ... »
**************************************************
آیات 83 تا 100 سوره ی کهف قرآن کریم در باره ی ذوالقرنین :

83 - وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُم مِنْهُ ذِكْراً
و از تو در باره ذوالقرنين ميپرسند. بگو: به زودي خبری از او براي شما خواهم خواند.

84 - إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً
ما در زمين به او امكاناتي داديم و از هر چيزي وسيله اي بدو بخشيديم.

85 - فَأَتْبَعَ سَبَباً
تا راهي را دنبال كرد.

86 - حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد (بخاطر گرد بودن زمین) چنین یافت [که گوئی خورشيد] در چشمه اي گل آلود و سياه غروب ميكند،
و نزديك آن طايفه اي را يافت. گفتیم: اي ذوالقرنين، [اختيار با توست] يا عذاب ميكني يا در ميانشان [روش] نيكويي پيش ميگيري.

87 - قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً
گفت: اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوي پروردگارش بازگردانيده ميشود، آنگاه او را عذابي سخت خواهد كرد.

88 - وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى‏ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْراً
و اما هر كه ايمان آورد و كار شايسته كند، پاداشي [هر چه] نيكوتر خواهد داشت، و به فرمان خود، او را به كاري آسان وا خواهيم داشت.

89- ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً
سپس راهي [ديگر] را دنبال كرد.

90 - حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى‏ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً
تا آنگاه كه به جايگاه طلوع خورشيد رسيد. [خورشيد] را [چنين] يافت كه بر قومي طلوع ميكرد كه براي ايشان در برابر آن پوششي قرار نداده بوديم.

91- كَذلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْراً
اين چنين [ميرفت]، و قطعا به خبري كه پيش او بود احاطه داشتيم.

92 - ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً
باز راهي [دیگر] را دنبال نمود.

93- حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لاَّ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً
تا وقتي به ميان دو سد رسيد، در برابر آن دو [سد]، طايفه اي را يافت كه نميتوانستند هيچ زباني را بفهمند.

94- قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلَى‏ أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدّاً
گفتند: اي ذوالقرنين، ياجوج و ماجوج سخت در زمين فساد ميكنند، آيا [ممكن است] مالي در اختيار تو قرار دهيم تا ميان ما و آنان سدي قرار دهي؟

95 - قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً
گفت: آنچه پروردگارم به من در آن تمكن داده، [از كمك مالي شما] بهتر است. مرا با نيرويي [انساني] ياري كنيد [تا] ميان شما و آنها سدي استوار قرار دهم.

96 - ءَأَتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى‏ إِذَا سَاوَى‏ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى‏ إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً
براي من قطعات آهن بياوريد، تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد، گفت: بدميد تا وقتي كه آن [قطعات] را آتش گردانيد، گفت: >مس گداخته برايم بياوريد تا روي آن بريزم.

97 - فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً
[در نتيجه، اقوام وحشي] نتوانستند از آن [مانع] بال روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند.

98 - قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقّاً
گفت: اين رحمتي از جانب پروردگار من است، [ولي] چون وعده پروردگارم فرا رسد، آن [سد] را درهم كوبد، و وعده پروردگارم حق است.

99- وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعَاً
و در آن روز آنان را رها ميكنيم تا موج آسا بعضي با برخي درآميزند و [همين كه] در صور دميده شود، همه آنها را گرد خواهيم آورد.

100 - وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لِلْكَافِرِينَ عَرْضاً
و آن روز، جهنم را آشكارا به كافران بنماييم.

-------------------------------------------

آیات 96 و 97 سوره ی انبیاء در مورد ذوالقرنین :

حَتَّى‏ إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ
تا وقتي كه ياجوج و ماجوج [راهشان] گشوده شود و آنها از هر پشته اي بتازند،

وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَاوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ
و وعده حق نزديك گردد، ناگهان ديدگان كساني كه كفر ورزيده اند خيره ميشود [و ميگويند:] اي واي بر ما كه از اين [روز] در غفلت بوديم، بلكه ما ستمگر بوديم.


********************************************************
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 31
Location : keleis

ذوالقرنین یا «تسن چی هوانگ تی»، بزرگترین امپراطور چین Empty
پستعنوان: رد: ذوالقرنین یا «تسن چی هوانگ تی»، بزرگترین امپراطور چین   ذوالقرنین یا «تسن چی هوانگ تی»، بزرگترین امپراطور چین Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 9:52 am

یاجوج و ماجوج = یوچانگ و ماچونگ


معجزه ی قرآن
انصافا با یک نظر ِ عمیق و دور از طرفداری یکجانبه و مخالفت یکجانبه ، هر اندازه انسان بخواهد قرآن را یک کتاب مذهبی ساده ای بنگرد ، از لحاظ علمی محال و ممتنع است.
خواندن و اندیشیدن در قرآن ، در هر مرتبه ، خواننده را از پایه ای به پایه ی دیگر می برد.
ظاهر اعجاب آور و باطن عمیقی که در این کتاب مقدس به کار رفته را به هیچ چیز جز کلمه « اعجاز مطلق » نمی توان تعبیر نمود.

این کتاب فرموده ی خداوند است ، خود او چنین خواسته ، گفتار بشر نیست که مانند خود و اقوام بشر کهنگی پذیرد.
این کتاب از رده ی افکار و اطلاعات انسانی نیست ، از مبدئی فرود آمده که آن مبداء کائناتی را آفریده ،
بر ظاهر و باطن هستی بینا بوده ، توجه به یک جهت ، گوینده را از جهات دیگر آفرینش غافل نساخته است.


زنجیری است که هر حلقه ی آن بنیان گر اتصال و هدایت کننده عوالم مرئی و غیر مرئی است.
همه چیز را گوینده ی این کتاب دیده و بر همه ی هستی در موقع نگارش آن از گذشته و آینده آگاه و دانا بوده .

قرآن آیینه ی هستی نمای کائنات ، از ازل تا ابد است.

دو قبیله ی وحشی « یوچانگ » و « ماچونگ »

در « غربت علمی » آیاتی که در مورد ذوالقرنین در قرآن کریم آمده است ، همینقدر بس که در عصر ما علیرغم « ادعای همگانی » در رشد تمام شئون فرهنگی و ارتباط سریع ، گسترده و روز افزون ملل و اقوام دنیا با یکدیگر ، و اطلاعات فراوان ، هنوز سوال می شود : ذوالقرنین و دو قبیله ی وحشی هم عصر او کیست ؟

آری ، اگر درست و با دقت جستجو کنیم ، می بینیم که جز چند نفر دانشمند و مورخ چینی و معدودی مستشرقین خاور دور ،
شخص دیگری دو قبیله ی وحشی « یوچانگ » ( که عربی شده اش« یاجوج » ) و « ماچونگ » ( که عربی شده اش « ماجوج » است ) را نشناخته است .
و نمی داند که در ادوار چندین هزار ساله ی گذشته ی چین چه کرده اند .

خیلی از مدعیان ، نه تنها سعی در تحقیق و شناسائی این دو قوم نکرده اند ، بلکه شنیدن اسامی آنها را به استهزاء گرفته اند .

و جز عده ی انگشت شماری استاد زمین شناس که مغرب ِ چین را با هزاران مرارت و خون دل و تلفات جانی ، گام به گام پیموده و نوشته اند:

سراسر مغرب چین ، یعنی ایالت « سه چوان » پر از « هوتسینگ » است که به زبان فرانسوی به آن « sales sources » و به عربی به آن « عین حمئه » می گویند و معادل فارسی اش « چشمه های لجنی » می شود.

اینها ، چشمه ها و چاه های فوران کننده ای است که آبهای سوزان و لحن داری را همراه با گازهای شدید الاحتراقی بیرون داده و فضای اطراف خود را مه آلود نگه می دارد.
بقدری از این چشمه ها و چاه ها در مغرب چین فراوان است که تنها در « اتونگ کیانو » ( ناحیه ی کوچکی که به مساحت 60 در 30 کیلومتر در بخش « گیاتنگ » یعنی همان مغرب چین یا استان « سیچوان » ) تعداد این چشمه ها در همان ناحیه ی چند کیلومتری کوچک تا 1500 عدد رسیده است .

این چشمه ها انواع مختلفی دارد:
سوفلارد : چشمه های آبگرمی که حرارت آبهای آن بیش از صد درجه ی سانتیگراد است.
سالس : نوعی از چشمه های آب گرم سولاردی است که حرارت آبهای آن کمتر از نوع اول بوده و شکل دهانه های آنها شبیه به مخروطی است که از خاک رس بوده و آبهای لجن آلود همراه با گازهای سوزان ، کاربورد هیدروژن ، اسید کربونیک و اسید سولفوریک از آن خارج می شود.
این چشمه ها ، با نام « آتش فشان لجنی ، آتش فشان هوائی و شوره زار » از سایر چشمه های دیگر متمایز می شود .

فشار گازهای جمع شده در اعماق این چشمه ها سبب می شود که انفجار نیرومندی ، دهانه های آنها را منهدم ساخته و گل و لای فراوان و پر زوری از لجن های سوزان ِ زیر زمینی با فشار زیادی به فاصله های دور در فضا فوران کند.
این گازهای متصاعد شده ، به منظور استفاده برای سوخت و روشنائی - در حد امکان - به وسیله ی لوله کشی به مکان های مورد نیاز انتقال می یابد.

در چین ، تعداد این چشمه های لجنی و سوزان ِ شوره دار ، خیلی فراوان بوده و فقط در ناحیه ی « تس لیو تسن » واقع در استان سیچوان به 1500 عدد می رسد .
( زمین شناسی ، تالیف اوگوست روبن ، چاپ پاریس ، صفحات 106 و 107 )

اکنون لازم است که معنی دو کلمه ی « عین » و « حمئه » - در آیه 86 سوره ی کهف - را در زبان عربی بدانیم :

فرهنگ المنجد - چاپ نهم بیروت : مصب آب قنات ، دهانه چاه ، چشمه ی آب.

قاموس : دهانه ی چاه آبدار ، هر آبی که روان گردد ، آب گرمی که با لجن و لای مخلوط باشد.

تفسیر شبر چاپ تهران با تصدیق صحت ترجمه آن توسط نصرالله تقوی : آب لجن دار سوزان .

****************************************************
ذوالقرنین = صاحب دو حصار و دو سد


کلمه « ذوالقرنین » چگونه و به چه علت وارد زبان عربی شده است ؟

ذوالقرنین لقبی است که اعراب جاهلیت برای امپراطور « تسن » بصورت حکایت به کار می برده اند.
چنانچه برای شاهپور ساسانی ، لقب « ذوالاکتاف » را داشته اند.

خواهیم دید که :
آیات اشاره شده ی فوق ، مختص و مربوط به سرزمین چین ، و زمان « تسن چی هوانگ تی » است.

ما باید جریان را به گونه ای پیگیری کنیم که در چین بوده و در پایتخت ذوالقرنین ، شهر « هیان یانگ » .
آنگاه بعینه و حقیقتا مشاهده خواهیم نمود که تشکیلات و ساختمان « سد 6000 کیلومتری چین » یا همان « دیوار چین » ،
در حقیقت دو سدخیلی عظیم دفاعی و دو حصن و حصار است .
که یکی به صورت ممتد ، از شمال پکن به سوی مشرق چین کشیده شده و در خلیج « پیچلی » خاتمه یافته است.
و دیگری ، سد یا دیوار غربی - مانند حصار مرزی - به طرف مغرب چین امتداد یافته و به رود غربی آن کشور ، « هوانک هو » ختم شده است .

معانی « قرن » در زبان عربی ، ( به غیر از شاخ ) ، کوه نه چندان بلند و « حصار و باروهای عظیم » است .
وجود این دو حصار عظیم در دو جانب شرقی و غربی چین ، بنیانگزار آن دو را مستحق نام جهانی ای می کند که اعراب جاهلیت او را با لقب ذوالقرنین ( صاحب دو سد و دو حصار ) بنامند.

و نیز طبق مدارک علوم طبیعی خواهیم دید که از 5270 کوه چین ، 3609 عدد آن دارای معادن آهن و 467 عدد آن دارای معادن مس بوده است.
و بیشتر ِ این معادن ، به اضافه ی یک رشته معادن ذغال سنگ ، در امتداد ساختمانی ِ سد ( دیوار چین ) قرار گرفته است.

و تمام این موارد ، در جملات کوتاه خداوندی « اشاره ی صریح » شده است

و پی خواهیم برد که آب و هوای شرقی چین ، در منطقه ی حاره بوده و زمستان ها در اغلب طول شرقی چین تقریبا مانند تابستان بسیاری از کشورهای دیگر است .


*******************************************************
حمله ذوالقرنین به اقوام وحشی یوچانگ و ماچونگ

در شرح آیه 97 سوره کهف:

فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً
[در نتيجه، اقوام وحشي] نتوانستند از آن [مانع و سد و حصار] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ كنند.


طبق تقویم ها و کتب تاریخی موجود ، هنگام ساخت دیوار چین ، قبائل یاجوج و ماجوج در حملات سواره ی خود ، به غیر از اسبی که بر آن سوار بودند، یک اسب یدک و یک سلاح سبک داشتند.
و پیداست که سواره نظام آنها، با اسب و تجهیزات عادی ، قادر با بالا رفتن از دیوارهایی که ارتفاع آن بین 9 تا 12 متر است و در بالای آنها تجهیزات و نیروهای نظامی زیادی در حال گشت زنی بوده ، نبوده اند.
چه برسد به پیاده نظام آنان که در جنگ، بی مصرف ترین نیرو محسوب می شده اند .

و برای اینکه جلوی نقب زدن و سوراخ شدن دیوار توسط این دو قوم وحشی گرفته شود نیز ، طبق فرمانی به « کارگران و دست اندرکاران ساخت دیوار » اعلام می شود که :
« هر کس حتی اگر میخی به بنا و درزها و بندهای این دیوار بزند ، گردن ِ مسئول ِ سازنده ی آن بخش ، با شمشیر آنا بریده و قطع خواهد شد . »

این آیات از سوره ی کهف :

86 - حَتَّى‏ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْماً قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْناً
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد،به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه اي گل آلود و سياه غروب ميكند، و نزديك آن طايفه اي را يافت. گفتیم: اي ذوالقرنين، [اختيار با توست] يا عذاب ميكني يا در ميانشان [روش] نيكويي پيش ميگيري.


87 - قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى‏ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَاباً نُّكْراً
گفت: اما هر كه ستم ورزد عذابش خواهيم كرد، سپس به سوي پروردگارش بازگردانيده ميشود، آنگاه او را عذابي سخت خواهد كرد.

اشاره دارد به حمله ی ذوالقرنین ( تسن چی هوانک تی ) به غرب و جنوب غربی چین و به استان های « چی کیانگ » و « کیانسی » و « فوکین ».
که نیمه ی ساکنین متمرد و یاغی آن نواحی را نابود کرده و در تمام نبردها و سفرهای شرق و غرب چین ، خود امپراطور تسن شخصا فرماندهی را به دست داشته است.

در تاریخ چین در مورد او می نویسد:
« اگر برای او امکان می داشت ، تمام روی زمین را دگرگون می کرد و به وضع نوینی می ساخت »

و مستشرقین در باره ی او گفته اند:
« به حدی پیروزی های خود را کامل ساخت ، که او را باید « ناپلئون چین » شمرد. در امور عظیم حد و وصفی برای این نابغه ی شگفت نمی توان قائل شد . »

در شرح این آیات ، در باره ی « محاصره ی نژاد آن طرف سد » که سیاستمداران معاصر آن را به نام « خطر زرد » نامیده اند ، تصریح خواهد شد.
همینطور خواهیم دید که حدیثی از « امام علی (ع) » نیز مربوط به شکست های اولیه ی امپراطور تسن از قبایل وحشی - که با « شاهزادگان محلی سلسله ی سلاطین منقرض شده » ، متحد شده بودند - و عقب نشینی های تسن از دو « حصار و سد تدافعی ِ مرزی » ، قبل از تکمیل بنای کلی سد و حصار عظیم ( دیوار معروف چین ) بوده است.
*******************************************************
تطبیق آیات

با بسیج ذوالقرنین در پایتخت و عزیمت او درمناطق مذکور در چین :

( 84 کهف ) - إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً
ما در زمين او را نیرومند و توانا ساخته و اسباب و لوازم هر چیزی را به او دادیم.

با توجه به مفاد آیه 91 سوره کهف :
وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْراً
و قطعا ما به ( اطلاعات و ) خبري كه پيش او بود احاطه داشتيم.

بایستی موضوع را در قلمرو حکومتی و فرمانروائی « امپراطور تسن چی هوانک تی » تحت تجزیه و تحلیل علمی قرار داد .
تا همانطور که کلمه ی « خُبرا » موید است، ( خُبرا، یعنی اطلاعات و آگاهی واقعی از چیزی داشتن ) جریان را پس از گذشت 14 قرن از نزول وحی الهی ، با کمک علوم تاریخ ، جغرافیا ، زمین شناسی ، هواشناسی و « مشخصات چشمه های آب گرم و ارتفاعات فلات مانچوری » ، به عینه مشاهده و استنباط نماییم.

کشور چین در دو قرن و نیم قبل از میلاد ، بر اثر ضعف دودمان سوم سلاطین خود ، دچار هرج و مرج شدیدی شده و به وضع « ملوک الطوایفی » درآمده بود.
وحشی های شمالی آن کشور که از این اوضاع آشفته ، ضعف مرکز و عدم وجود نیروهای دفاعی ِ درست و کافی ، آگاهی داشته اند،
و از طرفی غیر قابل کشت بودن زمین ها و زندگی ایلاتی و خوی دیرینه ی آنها به غارت گری ، در این هنگام بویژه آنها را در حمله های پی در پی به چین وادار و ترغیب می نموده.
( تاریخ چین ، صفحه 200 - ترجمه از فرانسه به فارسی توسط « میرزا محمد ندیم السلطان » )

این قبایل را چینی ها - و نیز خودشان - به نام « مانو » یا «مانژونگ » یا « مانچونگ » می خواندند.( کلمه مانگول (Mangol) یا همان « مغول » نیز برگرفته از همین کلمه است. )
معرب ( عربی شده ی ) این اسم نیز « یاجوج » است .
گرفته شده از نام طایفه ی وحشی « یوچانگ » که دو قبیله ی « مغول » و « تاتار » نیز از آنها انشعاب یافته اند .
و « ماجوج » اقتباس شده از نام قبایل بزرگ « مانچو » ( ساکن در منچورستان فعلی ) است.
( تاریخ چین ، صفحات 199 و 104 )
************************************************************
ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه : 537

اين قول را يكى از علماى نزديك به عصر ما ذكركرده ويكى از محققين هند در ايضاح وتقريب آن سخت كوشيده است . اجمال مطلب اينكه : آنچه قرآن از وصف ذوالقرنين آورده با اين پادشاه عظيم تطبيق مى شود، زيرا اگرذوالقرنين مذكور در قرآن مردى مؤ من به خدا وبه دين توحيد بوده كورش نيز بوده ،واگر اوپادشاهى عادل ورعيت پرور وداراى سيره رفق و رأ فت واحسان بوده اين نيز بوده واگر اونسبت به ستمگران و دشمنان مردى سياستمدار بوده اين نيز بوده واگر خدا به او از هر چيزى سببى داده به اين نيز داده ، واگر ميان دين وعقل وفضائل اخلاقى وعده وعده وثروت وشوكت وانقياد اسباب براى اوجمع كرده براى اين نيز جمع كرده بود.
وهمانطور كه قرآن كريم فرموده كورش نيز سفرى به سوى مغرب كرده حتى بر ليدياوپيرامون آن نيز مستولى شده وبار ديگر به سوى مشرق سفر كرده تا به مطلع آفتاب برسيد، ودر آنجا مردمى ديد صحرانشين و وحشى كه در بيابانها زندگى مى كردند. ونيزهمين كورش سدى بنا كرده كه به طورى كه شواهد نشان مى دهد سد بنا شده در تنگه داريالميان كوه هاى قفقاز ونزديكيهاى شهر تفليس است . اين اجمال آن چيزى است كه مولاناابوالكلام آزاد گفته است كه اينك تفصيل آن از نظر شما خواننده مى گذرد.
امامساله ايمانش به خدا وروز جزا: دليل بر اين معنا كتاب عزرا (اصحاح 1) وكتاب دانيال (اصحاح 6) وكتاب اشعياء (اصحاح 44 و 45) از كتب عهد عتيق است كه در آنها از كورشتجليل وتقديس كرده و حتى در كتاب اشعياء اورا((راعى رب(( (رعيتدار خدا) ناميده ودر اصحاح چهل وپنج چنين گفته است : (((پروردگار به مسيح خود در باره كورش چنين مى گويد) آن كسى است كهمن دستش را گرفتم تا كمرگاه دشمن را خرد كند تا برابر اودربهاى دولنگهاى را بازخواهم كرد كه دروازه ها بسته نگردد، من پيشاپيشت رفته پشته ها را هموار مى سازم ،ودرب هاى برنجى را شكسته ، وبندهاى آهنين را پاره پاره مى نمايم ، خزينه هاى ظلمتودفينه هاى مستور را به تومى دهم تا بدانى من كه تو را به اسمت مى خوانم خداونداسرائيلم به تولقب دادم وتومرا نمى شناسى((
واگر هم از وحىبودن اين نوشته ها صرفنظر كنيم بارى يهود با آن تعصبى كه به مذهب خود دارد هرگز يكمرد مشرك مجوسى ويا وثنى را (اگر كورش يكى از دومذهب را داشته ) مسيح پروردگاروهدايت شده اوومؤ يد به تاييد اووراعى رب نمى خواند.


ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه : 538

علاوه بر اينكه نقوش ونوشته هاى با خط ميخى كه از عهد داريوش كبير به دست آمده كه هشت سال بعد از اونوشته شده - گوياى اين حقيقتاست كه اومردى موحد بوده ونه مشرك ، ومعقول نيست در اين مدت كوتاه وضع كورش دگرگونهضبط شود.
واما فضائل نفسانى او: گذشته از ايمانش به خدا، كافى است باز هم بهآنچه از اخبار وسيره اووبه اخبار وسيره طاغيان جبار كه با اوبه جنگ برخاسته اندمراجعه كنيم وببينيم وقتى بر ملوك((ماد((و((ليديا((و((بابل((و ((مصر((وياغيانبدوى در اطراف بكتريا كه همان بلخ باشد وغير ايشان ظفر مى يافته با آنان چه معاملهمى كرده ، در اين صورت خواهيم ديد كه بر هر قومى ظفر پيدا مى كرده از مجرمين ايشانگذشت وعفومى نموده وبزرگان وكريمان هر قومى را اكرام وضعفاى ايشان را ترحم مى نمودهومفسدين وخائنين آنان را سياست مى نموده .
كتب عهد قديم ويهود هم كه اورا بهنهايت درجه تعظيم نموده بدين جهت بوده كه ايشان را از اسارت حكومت بابل نجات دادهوبه بلادشان برگردانيده وبراى تجديد بناى هيكل هزينه كافى در اختيارشان گذاشته ،ونفائس گرانبهايى كه از هيكل به غارت برده بودند ودر خزينه هاى ملوك بابل نگهدارىمى شد به ايشان برگردانيده ، وهمين خود مؤ يد ديگرى است براى اين احتمال كه كورشهمان ذوالقرنين باشد، براى اينكه به طورى كه اخبار شهادت مى دهد پرسش كنندگان ازرسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) از داستان ذوالقرنين يهود بوده اند.
علاوهبر اين مورخين قديم يونان مانند((هردوت((وديگران نيز جز به مروت وفتوت وسخاوت وكرم وگذشت وقلت حرص وداشتنرحمت ورأ فت ، اورا نستوده اند، واورا به بهترين وجهى ثنا وستايش ‍ كردهاند.
واما اينكه چرا كورش را ذوالقرنين گفته اند: هر چند تواريخ از دليلى كهجوابگوى اين سؤ ال باشد خالى است ليكن مجسمه سنگى كه اخيرا در مشهد مرغاب در جنوبايران از اوكشف شده جاى هيچ ترديدى نمى گذارد كه هموذوالقرنين بوده ، ووجه تسميه اشاين است كه در اين مجسمه ها دوشاخ ديده مى شود كه هر دودر وسط سر اودر آمده يكى ازآندوبه طرف جلوويكى ديگر به طرف عقب خم شده ، واين با گفتار قدماى مورخين كه در وجهتسميه اوبه اين اسم گفته اند تاج ويا كلاه خودى داشته كه داراى دوشاخ بوده درستتطبيق مى كند.


ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه : 539

در كتاب دانيال هم خوابى كه وى براى كورش نقلكرده را به صورت قوچى كه دوشاخ داشته ديده است .
در آن كتاب چنين آمده : در سالسوم از سلطنت بيلشاصر پادشاه ، براى من كه دانيال هستم بعد از آن رؤ يا كه بار اولديدم رؤ يايى دست داد كه گويا من در شوشن هستم يعنى در آن قصرى كه در ولايت عيلاماست مى باشم ودر خواب مى بينم كه من در كنار نهر((اولاى((هستم چشم خود را به طرف بالاگشودم ناگهان قوچى ديدم كه دوشاخ داردو در كنار نهر ايستاده ودوشاخش بلند است اما يكى از ديگرى بلندتر است كه در عقبقرار دارد. قوچ را ديدم به طرف مغرب وشمال و جنوب حمله مى كند، وهيچ حيوانى دربرابرش مقاومت نمى آورد وراه فرارى از دست اونداشت واوهر چه دلش مى خواهد مى كندوبزرگ مى شود.
در اين بين كه من مشغول فكر بودم ديدم نر بزى از طرف مغرب نمايانشد همه ناحيه مغرب را پشت سر گذاشت وپاهايش از زمين بريده است ، واين حيوان تنها يكشاخ دارد كه ميان دوچشمش قرار دارد. آمد تا رسيد به قوچى كه گفتم دوشاخ داشت ودركنار نهر بود سپس با شدت ونيروى هر چه بيشتر دويده ، خود را به قوچ رسانيد با اودرآويخت واورا زد وهر دوشاخش را شكست ، وديگر تاب وتوانى براى قوچ نماند، بى اختياردر برابر نر بز ايستاد. نر بز قوچ را به زمين زد واورا لگدمال كرد، وآن حيوان نمىتوانست از دست اوبگريزد، ونر بز بسيار بزرگ شد.
آنگاه مى گويد: جبرئيل را ديدمواورؤ ياى مرا تعبير كرده به طورى كه قوچ داراى دوشاخ با كورش ودوشاخش با دومملكتفارس وماد منطبق شد ونر بز كه داراى يك شاخ بود با اسكندر مقدونى منطبقشد.
واما سير كورشبه طرف مغرب ومشرق : اما سيرش به طرف مغرب همان سفرى بود كه براى سركوبى ودفع((ليديا((كرد كه با لشگرش ‍ به طرف كورش مىآمد، وآمدنش به ظلم وطغيان وبدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف اولشگر كشيدواورا فرارى داد، وتا پايتخت كشورش تعقيبش كرد، وپايتختش را فتح نموده اورا اسيرنمود، ودر آخر اووساير ياورانش را عفونموده اكرام واحسانشان كرد با اينكه حق داشتكه سياستشان كند وبه كلى نابودشان سازد. وانطباق اين داستان با آيه شريفه((حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عين حمئة((


ترجمه تفسير الميزان جلد 13صفحه : 540

- كه شايد ساحل غربى آسياى صغير باشد - ((ووجد عندها قوما قلنا يا ذا القرنين اما ان تعذب واما ان تتخذ فيهمحسنا((از اين رواست كه گفتيم حمله ليديا تنها از باب فسادوظلم بوده .
آنگاه به طرف صحراى كبير مشرق ، يعنى اطراف بكتريا عزيمت نمود، تاغائله قبائل وحشى وصحرانشين آنجا را خاموش كند، چون آنها هميشه در كمين مى نشستندتا به اطراف خود هجوم آورده فساد راه بيندازند، وانطباق آيه((حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونهاسترا((روشن است .
واما سد سازى كورش : بايد دانست سد موجوددر تنگه كوه هاى قفقاز، يعنى سلسله كوه هائى كه از درياى خزر شروع شده وتا درياىسياه امتداد دارد، وآن تنگه را تنگه((داريال((مى نامند كه بعيد نيست تحريف شده از((داريول((باشد، كه در زبان تركى به معناى تنگه است ، وبه لغت محلى آنسد را سد((دميرقاپو((يعنى دروازه آهنىمى نامند، وميان دوشهر تفليس و((ولادى كيوكز((واقع شده سدى است كه در تنگهاى واقع در ميان دوكوه خيلى بلندساخته شده وجهت شمالى آن كوه را به جهت جنوبى اش متصل كرده است ، به طورى كه اگراين سد ساخته نمى شد تنها دهانهاى كه راه ميان جنوب وشمال آسيا بود همين تنگه بود. با ساختن آن اين سلسله جبال به ضميمه درياى خزر ودرياى سياه يك حاجز ومانع طبيعى بهطول هزارها كيلومتر ميان شمال وجنوب آسيا شده .
ودر آن اعصار اقوامى شرير ازسكنه شمال شرقى آسيا از اين تنگه به طرف بلاد جنوبى قفقاز، يعنى ارمنستان وايرانوآشور وكلده ، حمله مى آوردند ومردم اين سرزمينها را غارت مى كردند. ودر حدود سدههفتم قبل از ميلاد حمله عظيمى كردند، به طورى كه دست چپاول وقتل وبردهگيريشان عمومبلاد را گرفت تا آنجا كه به پايتخت آشور يعنى شهر نينوا هم رسيدند، واين زمانتقريبا همان زمان كورش است . مورخان قديم - نظير هردوت يونانى - سير كورش را به طرفشمال ايران براى خاموش كردن آتش فتنهاى كه در آن نواحى شعلهور شده بود آورده اند. وعلى الظاهر چنين به نظر مى رسد كه در همين سفر سد مزبور را در تنگه داريال وبااستدعاى اهالى آن مرز وبوم وتظلمشان از فتنه اقوام شرور بنا نهاده وآن را با سنگوآهن ساخته استوتنها سدى كه در دنيا در ساختمانش آهن به كار رفته همين سد است ،وانطباق آيه((فاعينونى بقوة اجعل بينكم وبينهم ردما أ تونىزبر الحديد...((بر اين سد روشن است .
واز جمله شواهدى كهاين مدعا را تاييد مى كند وجود نهرى است در نزديكى اين سد كه آن را نهر سايروس مىگويند، وكلمه سايروس در اصطلاح غربيها نام كورش است ، ونهر ديگرى است كه از تفليسعبور مى كند به نام((كر((
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
 
ذوالقرنین یا «تسن چی هوانگ تی»، بزرگترین امپراطور چین
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن فرزندان ایران بزرگ  :: بخش: تاریخ جهان :: چین باستان-
پرش به: