انچه را اینک میخواهیم مورد بررسی قرار دهیم مقاله ای است از "
مسلمان ایرانی" نام . گاه و بیگاه میبینیم این مقاله با ایرادات و اشتباهاتی که دارد مکرر منتشر میشود حتی یکی از حضرات اخوند(!) که باید الگو و مصحح علمی و تاریخی مخاطبین مذهبی خود باشد(شما بپای باسوادی حضرتش بنویسید) نیز انرا از روی ناچارای و درماندگی و با شوق و ذوق فراوان منتشر ساخته است!
این مقاله را میتوانید در اینجا ، اینجا ، اینجا ، اینجا و.... ببینید نوسینده مذکور در اغاز مینویسد "کتزیاس تأکید بر رذالت کوروش دارد و هرودوت او را میستاید."
و ازقول کتزیاس می اورد
" کوروش پسر چوپانی بود از ایل «مردها» که از شدت احتیاج مجبور گردید راهزنی پیش گیرد. کوروش در ایام جوانی به کارهای پست اشتغال ورزید و از این جهت مکرر تازیانه خورد. او با آستیگاس، آخرین پادشاه ماد، هیچگونه قرابتی نداشت و از راه حیله و تزویر به مقام سلطنت رسید"
|
در ادامه هم ایشان استدلالهایی علمی (!) بر تفوق نظر هریک از مورخین مذکور ذکر میکند که از نقل ان بدلیل طولانی شدن خودداری میکنیم .
در پاسخ باید گفت :
یکم . عموم محققین جدید نوشته های کتزیاس را از نظر سطح اعتبار دون تاریخ هرودت می دانند . از دید مورخین قدیم نیز
کتزیاس فردی جاه طلب معرفی شده است که میخواسته با نوشتن تاریخ جا پای هرودت نهد. از اینرو مورخینی چون
یوسفوس یونانی وی را دروغ گو و افسانه ساز گفته اند .
فوتیوس در خلاصه کتاب
پرسیکا کتزیاس اوده است که هنگام سفر به هنداو چنین دیده «
کتزیاس مورخ چشمه ی را وصف کرده است که هرسال پر از طلای مذاب میشود. وهرسال صد کوزه ازآن پر میکنند..او همچنین از اهنی که در ته چشمه یافت می شود صحبت کرد است. کتسیاس ادعا میکند که دو شمشیر داشته است که از این فلز ساخته شده بوده اند ..او در مورد این اهن میگوید اگر انرا به زمین بزنند سیل،تگرگ، رگبار و توفان را متوقف میکند . کتسیاس حتی ادعا میکند که شاه (=خشایارشا) دوبار در برابر چشمان او به این کار معجزه اسا دست زده است !» فوتیوس در همین چکیده ی کتابش پرسیکا در بند۴۶ کتاب کتزیاس نوشته است « کتزیاس گزارش کرده است که در مرکز هندوستان انسانهای سیاهپوستی یافت میشوند که آنان را کوتوله می نامند..اما الت تناسلی انان چندان دراز است که تا قوزک پایشان اویزان است » البته انچه را ذکر کردیم یکی از هزار نمونه هاست . (ن
.ک: یونانیان و بربرها ، نوشته امیر مهدی بدیع ، نشر توس ،جلد۲ صفحه ۱۰) + وصف حیوانات عجیب و غریب هند که گوید خودش چنین دیده! محققین جدید معتقدند وی حتی هند را هم ندیده و تنها روایات را ذکر کرده وگفته خودم دیدم! و مورخین قدیم
چون ارسطو، اریان، سترابون و لوسین ، ناقد سخت نوشته های وی بوده اند (پیرنیا1/80) (بنابراین یکی از وجوه افتراق عمده هرودوت و دیگر مورخان با کتزیاس اینست که هرودوت میگوید چنین شنیده ام و گاه صحت انراتضمین نمیکند ولی کتزیاس افسانه های عجیب نقل کرده و میگوید دیده ام!!)
دوم . از انجا که نمی توان گزارشات افسانه وار و دروغهایی که کتزیاس داده است را بکل تاریخش تعمیم داد باید نوشته های او بررسی موردی قرار گیرد . اگر نویسنده این مقاله که بارها از پیرنیا نقل قول کرده است ، این نوشته ها را بی طرفانه نوشته بود حتما استدلال پیرنیا بر رد گفته های کتزیاس را هم می اورد و اینگونه راستی و درستی را زیر سایه سیاه دروغ پنهان نمیکرد.
جز کتزیاس تمام مورخین یونانی وی را نوه ی پادشاه ماد گفته اند.... «
عقیده کتزیاس که اصلا کوروش با استیاگ قرابتی نداشته صحیح نیست، زیرا سایر مورخین و هرودوت اورا نوه ی استیاگ خوانده اند. عقیده کتزیاس را هم که کوروش پسر چوپانی بود و به راهزنی اشتغال داشت نمی توان باور کرد به خصوص که نبونید اورا پادشاه انشان معرفی کرده و گوید که در سال هشتم سلطنت خود همدان را تسخیر کرد نبونید معاصر کوروش بود و حال انکه کتزیاس تقریبا دویست سال بعد از او می زیست.(پیرنیا1/220) همچنین کوروش در کتیبه بابلی خود را پسر شاهان انشان مینامد یعنی پدر و پدربزرگ و پدرجد خودرا شاه انشان معرفی میکند. پس از این نظر نیز نوشته های کتزیاس افسانه پردازی است باهم چند قطعه از این کتیبه را مرور کنیم :
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
۲۰-منم «کـورش»، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَکَّـد، شاه چهار گوشه جهان.
۲۱٫ پسر «کمبوجیه» ‹کـَ- اَم- بو- زی- یه›، شاه بزرگ، شاه «اَنْـشان»، نـوه «کـورش» (کـورش یکم)، شاه بزرگ، شاه اَنشان، نبیره «چیشپیش» ‹شی- ایش- بی- ایش›، شاه بزرگ، شاه اَنشان.
۲۲٫ از دودمـانی کـه همیشه شـاه بـودهاند و فـرمانـرواییاش را «بِل/ بعل» ‹بـِ- لو› (خداوند/ = مردوک) و «نَـبـو» ‹نـَ- بو› گرامی میدارند و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛(
منبع)
</BLOCKQUOTE></BLOCKQUOTE>
+ مهر کوروش اول پدر بزرگ کوروش بزرگ (
ماخذ)
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
+نخستین نگاهمان از بین النهرین، از خاستگاه تاریخی
لوح گلی کورش است. آیا پس از گشودن بین النهرین، امکان گفتن این دروغ برای کورش، که خود بنویسد : «کورش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه نیرومند، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارسوی جهان، پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نوه ی کورش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، نتیجه ی چیش پیش، شاه بزرگ، شاه شهر انشان، خلف پاینده ی دوده ی شاهی»، چقدر فراهم بوده است ؟
گزارشی غی
ر قابل تحریف از آشور نیز نوشته ی
کورش را درباره ی
نیاکانش تایید می کند. از یکی از کتیبه های آشوربنی پال چنین برمی آید که
کورش اول، پسر چیش پیش، در سال 639 پیش از میلاد فرمانروای پارسوماش و همچنین انشان بوده است.[23] هنگامی که در سال 646 پیش از میلاد، پس از پیروزی آشوربنی پال بر ایلام و تصرف شوش، تا کوه های انشان پیش تاخت، کورش اول پسر چیش پیش صلاح را در آن دید، که با تسلیم به موقع، سرزمین خود را از تخت و تاز در امان نگه دارد. این رویداد را نبشته ای که در این باره از
آشوربنی پال بر جای مانده است به طور انکارناپذیری فاش می کند :
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
«... از پیروزی بزرگی که سپاهیان من به یاری خدایان در ایلام داشتند و در نتیجه من همه ی سرزمین ایلام را مانند توفان درنوردیدم،
کورَش [24] (کورش)، شاه پارسَوا آگاه شد و با فرستادن باج و همچنین پسر خود به پایتخت من نینوا، به فرمانروایی من گردن نهاد و از من درخواست کرد که سرور او باشم.»[25] (
ماخذ)
</BLOCKQUOTE></BLOCKQUOTE></BLOCKQUOTE>
داریوش و کتیبه بیستون : نخست میگوید از دودمان پیش از این ۸نفر شاه بودند و دربند ۱۳ میگوید من تبهکار نبودم نه من و نه هیچیک از دودمانم!
بدیهی است با پیش چشم داشت این گزارشها و اسناد رسمی و کاوشهای باستانشناسی جای هیچ شک و شبهه ای نمی ماند که با صدای بلند و یقین کامل بگوییم گزارش کتزیاس جز دروغ و افسانه پردازی چیزی نیست!
اهمیت روشن ساختن این موضوع بحدی است که دوستمان جناب مسلمان ایرانی و دیگرکسان متعصب متحجر، هرجا که خواسته اند از دروه هخامنشیان نقدی داشته باشد از نوشته کتزیاس بعنوان سند تاریخی یاد کرده اند !
ایشان در جایی نوشته اند :
"امروزه میدانیم که سخنان کزنفون در این مورد افسانه سازی بوده و کوروش از طریق جنگ مادها را سرنگون کرد "
|
البته این سخن درست است وگزنفون بقول مرحوم پیرنیا از داستانهای ایرانیان نقل قول کرده است و توصیفات او بیشتر به داستان کیخسرو شبیه است اما همین مورخ در جای دیگر در وصف چگونگی لشکرکشی کوروش کوچک نویسد « گویند ، وقتی که پارسی ها مملکت ماد را تسخیر کردند یا منقرض کردند » که نشان میدهد روایت درست هم در اینباره نقل کرده است . (پیرنیا221)
در ادامه اورده اند :
کوروش اجازه غارت لیدیه را میدهد و سربازان خود را میفریبد.
هرودوت در کتاب اول خود ضمن گزارش نبرد کوروش با کرزوس(شاه لیدی)، ضمن اینکه گزارش میدهد کوروش ابتدا تصمیم به اعدام کرزوس میگیرد ولی بعدا پشیمان میشود، در بند 87-95 میگوید:
کرزوس ... چون دید که پارسیها خانه های مردم را غارت میکنند، رو به کوروش کرده گفت:«شاها آیا اجازه دارم بگویم در چه باب فکر میکنم یا باید خاموش بنشینم؟» کوروش جواب داد:«هر چه خواهی بگو»کرزوس پرسید این جمعیت با این جد چه میکنند؟ کوروش:«شهر تو را غارت میکنند و خزانۀ تو را میربایند» کرزوس:«نه شهر مرا غارت نمیکنند و نه خزاین مرا میربایند، من دارای چیزی نیستم، آنچه میکنند با مال و منال توست» کوروش از این جواب متنبه شد و اطرافیان خود را دور کرده به کرزوس گفت:«عقیده تو در باب این اوضاع چیست؟»... در ادامه کرزوس پیشنهاد میکند که عشر اموال غارت شده را به بهانه نیاز خدا بگیرند وجالب اینکه کوروش نیز این فریبکاری را میپذیرد!!
(اصل متن در کتاب ایران باستان مرحوم پیرنیا صفحه 250)
حالا جای سؤال است که آیا چنین اعمالی از یک انسان صالح سر میزند؟
|
طبق نظر هرودوت کوروش با اینکار جلوی غارت را گرفت اما اینکه این رفتار کوروش یک فریبکاری است یا اینکه یک سیاست درست ؟ باید کمی تاریخ اسلام را نگاه کنیم البته در اینجا هرگز قصد نداریم قیاسی انجام داده باشیم اما شاید یادداوری این رفتار نشان دهد که چنین سیاستی صحیح است چنانکه پیامبر اسلام نیز برای تازه مسلمانان و حتی پس از فتح مکه برای کفار مکه سهمی بیشتر از غنایم درنظر گرفت تا اینکه انها را در کنار پیامبر نگهداشته و از یکسو از فتنه گری انها بکاهد و از سویی دل انها را به اسلام گرم کند . این عمل پیامبر حتی مورد اعتراض دیگر مسلمانان نیز واقع شد
سخنان خیلی معروفی که دهان به دهان در مورد کوروش میگردد بحث نکشتن پادشاهان دشمن است. در این مورد دو بحث وجود دارد: 1. این سخن که در تواریخ هرودوت و کتزیاس و کزنفون ذکر شده چقدر صحت دارد؟
پاسخ این سؤال این است که اسناد کهنتر از این تواریخ یعنی کتیبه های موجود این ادعا را نقض میکنند. مثلا در مورد کرزوس شاه لیدیه که مورخین فوق ادعا میکنند که کوروش او را نکشت، ولی در اسناد بابلی سال نهم سلطنت نبونید بابلی نوشته شده است:
«در ماه نیسان، کوروش شاه در نزدیکی آربل از دجله عبور کرده در ماه ایار به طرف مملکت لودی رفت و پادشاه آن را کشت، ثروت او را ربود و ساخلوی در آنجا گذاشت»
مرحوم پیرنیا در مورد این بخش میفرمایند که وقایع نگاران بابلی اشتباه کرده اند زیرا یونانیها خلاف این را میگویند ولی معلوم نیست که چرا ایشان نظر مورخین یونانی که سالها با زمان کوروش فاصله داشته اند را بر اسناد معاصر کوروش برتری میدهد، حال آنکه روش مورخین این است که معمولا سند کهنتر و معاصر واقعه بیشترین اعتبار را دارد.
با قبول سخن این کهنترین سند در مورد جنگ لیدی، باید بپذیریم که اقلا این قانون همیشگی نبوده است و گاهی هم کوروش پادشاهان عصر خود را میکشته است.
|
از ان تعداد لشکرکشی که کوروش داشته است تنها در یک ماخذ تاریخی تصریح به کشتن پادشاه دشمن شده است و ان سند بابلی است . تمام مورخین یونانی اذعان دارند که کوروش پس از تسخیر ماد ، کرزوس را نکشته است . باید توجه داشت که هرودوت بفاصله کمترا۵۰ ساله بامرگ کوروش میزیسته اما این نکته نیز حائز اهمیت است که وی از اهالی امپراتوری لیدیه بشمار میرفت شهر هالیکارناس، وی در ایالت کاریا زاده شد جایی که در اسیای صغیر و جز شاهنشاهی هخامنشی بود بالیده گشت . بنابراین گزارش اوراهم دراینباره نمیتوان بسادگی نادیده گرفت بخصوص اینکه طبق دیدگاه یونانی ، کرزوس نتنها کشته نشد بلکه ب سمت مشاور کوروش درامد و در جنگهای بعدی مثلا جنگ با ماسازت ها باردیگر حضور اورا می یابیم و حتی پس از کوروش نیز زنده بود و در دربار حضور داشت و به کمبوجیه مشاوره میداد!
در ادامه منطق عجیب نویسنده را میبینم ایشان نوشته اند :
شاید برخی بخواهند این ماجرا را به ماجرای فتح مکه تشبیه کنند که منزل ابوسفیان مکان امن اعلام شد ولی در ماجرای فتح مکه برعکس فتوحات کوروش در ماد و لیدی، فتح از طریق جنگ به دست نیامد و ابوسفیان نیز اظهار اسلام کرد؛ باید فتوحات کوروش را به روالی که هردودت نقل میکند و میگوید این لیدیه بود که آغازگر جنگ بود، و با فرض خلف که کوروش صالح بوده به نبرد بنی قریضه تشبیه کرد که در آن نیز دشمن تا آخرین دم جنگید و پس از تسلیم سران دشمن به قضاوت سعد بن معاذ اعدام شدند. پس این عمل کوروش نشان میدهد که:
کوروش برای کشورگشائی میجنگید و سران دشمن را زنده میگذاشت تا شورشی، برای انتقامگیری، بر علیه خودش نشود زیرا اگر بخاطر ظلمشان با آنها میجنگید آنها تا آخرین دم سر جای خود ایستاده بودند و لایق این نبودند که رها شوند.
|
بگذارید این گفته را خلاصه کنیم
1- پیامبر اسلام ، منزل ابوسفیان را مکان امن اعلام کرد و ابوسفیان اظهار اسلام کرد. و فتح مکه از طریق جنگ بدست نیامد!
2- کوروش ماد و لیدی را از طریق جنگ تسخیر کرد
3- در نبرد بنی قریظه پیامبر اسلام به قضاوت سعد بن معاذ ، گنهکاران انان را اعدام کرد نتیجه میشود که :
4- چون کوروش بمانند پیامبر اسلام سران دشمن را نکشت! پس دلیل جنگش کشورگشایی بوده است . و برای این انهارا نمی کشت تا برعلیه انها قیام نکنند!!
این سخن غریب و منطق عجیب ایشان، خصوصا در بند 3و4 که مغالطه هایی اشکار است مارا انگشت بدهان نگه داشته است . براستی خصومت و دشمنی ، ادمی را تا چه حد میتواند دور از حقیقت ومنطق بپیش ببرد تا که به چنین یاوه هایی دست یازد؟!
اگر بگوییم پیامبر سران دشمن را کشته ، یعنی قصد کشور گشایی نداشته ؟! پس اینهمه جهانگشاهانی که بمحض ورود بر شهرها سران انجا را بدم تیغ میسپردند قصد کشورگشایی نداشتند؟
رفتار پیامبر با یهودیان
بنی قینقاع و
بنی نضیر که انها را به حال خود واگذاشت و فقط امر به هجرت انها داد را چه کنیم؟ که هیچکدام از انها را نکشت با اینکه اغاز گر فتنه و جنگ بودند .یعنی باید از این گزاره نتیجه بگیریم که پیامبر قصد کشورگشایی داشته است ؟!!
البته درباره گزاره 1نیز باید گفت که لشکر کفار از هیبت و زیادی مسلمین تسلیم شد و مکه را تسلیم پیامبر کرد واین هرگز بدین دلیل نبود که فتح مکه بدون درگیری و خونریزی صورت پذیرفت چنانکه
ابن هشام درسیره خود اورده است :
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
«در ميان مردم مكه چند تن با تسليم شدن در برابر پيغمبر اسلام مخالف بودند و اينان: عكرمة بن ابى جهل و صفوان بن امية و سهيل بن عمرو بودند كه گروهى را با خود همراه كرده و در كوه "خندمه" براى مقاومت در مقابل سپاه مسلمين موضع گرفتند.دستهاى كه خالد بن وليد سر كرده آنها بود عبورشان از خندمه افتاد و جنگ ميان آنها با گروه مشركين درگير شد، و بالاخره مشركين دوازده يا
سيزده نفر تلفات داده و بقيه منهزم شدند، و از مسلمانان نيز دو نفر بنامهاى خنيس بن خالد و كرز بن جابر راه را گم كرده از لشگر خالد دور شدند و از اين رو بدست مشركين كشته شدند. و جز اين دو، مرد ديگرى نيز از قبيله جهينة بنام سلمة بن ميلاء كشته شد.»
سیره ابن هشام2/207</BLOCKQUOTE></BLOCKQUOTE>
وهمچنین پیامبر چندین نفر را بدلیل گنهکاریشان نبخشید و دستور به قتل انها داد. همان 2/213
کوروش و آزادسازی یهودیان؛ کوروش: نجات بخش یا امپراتور؟
مورخین اتفاق نظر دارند که کوروش یهودیان را از زندگی سخت و اسارت بابلیان نجات داد و به آنها حق این را داد که به سرزمین خویش بازگردند و یهودیان در عهد عتیقشان خیلی از او تعریف میکنند و او را دست خدا میدانند.
|
و طبق مندرجات کتاب عزرا باب اول کوروش 5400 ظرف طلا و نقره که از اورشلیم برسم غارت به بابل اورده شده بود به یهودیان رد کرد .
در ادامه ایشان دو سوال مطرح میکند
- اگر کوروش مرد صالحی بود و هدفش کشورگشائی نبود، چرا یهودیان را در به حال خود وا نگذاشت و فلسطین را ضمیمۀ پادشاهی خویش کرد؟
|
درپاسخ باید گفت که اولا هیچ اشکالی ندارد که در ضمن خدمت بخلق بگستره عدالت کشوری هخامنشی افزوده شود . چنانکه سلیمان و داود نیز امپراطوری یهود را با اعمال شاقه گسترش میدادند. ثانیا اورشلیم در تاریخ خود بارها بین قوای منطقه ای غارت و به بردگی برده میشد گاه بابلیان گاه مصریان و گاه اسوریان انرا زیرو زبر میکردند در زمان کوروش انجا جز پادشاهی بابل بود و با فتح بابل انجا نیز جز کشورهای تابع کوروش بدر امد. ثالثا یهودیان از جانب کوروش این حق را یافتند که در اورشلیم برای خود حاکمی برگزینند و او طبق کتاب عزرا "
شیشنصر " نام داشت.
- نظر به تحریفات فراوان عهد عتیق، آیا نباید در صحت این سخنان شک کنیم و بپذیریم که ممکن بوده که یهودیان این ستایشها را به سفارش حکومت مرکزی در کتاب خویش آورده باشند؟
|
درباره هرمطلبی باید بررسی موردی صورت گیرد و بدون اقامه دلیل هیچ مطلبی دراینباره پذیرفتنی نیست و گرنه باید گفت پس چرا یهودیان که سالها در اسارت مصریان و بابلیان بوده اند چرا انها فراعنه و پادشاهان مصر و بابل را نستوده اند؟!! مگر شاهان انجا نمیتوانستند با انهمه اشرافی که بر رفتار و اعمال یهود داشتند امر به ستایش خود در کتب مقدسه اینان کنند؟! از این منظر نیز گفته جز سخنی سخیف ارزشی نخواهد داشت.
کوروش چرا به ارمنستان حمله کرد؟
از بین مورخین تنها کزنفون ادعا کرده که کوروش به فرمان کیاکسار به ارمنستان لشکر کشید، اما علت چه بود؟ آیا ارمنستان هم به کوروش اعلان جنگ داده بود؟
طبق فرمایشات این مورخ، در فصل 4 از کتاب 2 کوروش بدان جهت حمله به ارمنستان را به کیاکسار پیشنهاد میکند که وی از دادن خراج به موقع خودداری کرده است:«چندی قبل تو میگفتی که پادشاه ارمنستان، از وقتی شنیده دشمنانت به تو حمله میکنند، اعتنایی به تو ندارد: نه قشون میفرستد و نه باج خود را میفرستد»
در ادامه این ماجرا کوروش به ارمنستان حمله میکند و پس از شکست شاه ارمنستان پسر او را (به عنوان گروگان) با خود به ایران میاورد. البته کزنفون تأکید دارد که پسر شاه با خواست خود آمد.
|
طبق گفته ی گزنفون (پیرنیا 1/253-527) -خلاصه : پس از حرکت کوروش به سمت ارمنستان پادشاه این کشوز فرار کرده و به کوهستان میرود . کوروش به انها اعلام میکند که اگر بمانند کسی با انها کاری ندارد ولی هرگاه فرار کرده دستگیر شوند باانها چون دشمن رفتار میشود پس از این اعلام عده زیادی از ارامنه ماندند وفقط تعدادی با پادشاه ارمنستان فرار کردند....در ادامه تیگران پسر شاه در پی سخنان کوروش تاج را از سر پدر برداشته و بکوروش تسلیم میشود و پادشاه ارمنستان با این قید که حرفهای تیگران را کوروش گوش دهد او قبول خواهد کرد مقداری قشون و پول بفرستد بدین ترتیب برخلاف گفته ی مسلمان ایرانی راستگو (!) هیچ جنگی بین کوروش و پادشاه ارمنستان رخ نمی دهد
و بعد از این ماجرا کوروش تصمیم میگیرد در ان دیار با وحشیانی که به شهرهای ارامنه حمله برده و انهارا غارت میکردند بجنگند و چنین میکند و سپس از پادشاه ارمنستان مقداری وسائل ، کارگر و صنعتگر میطلبد و درآن دیار دژی مستحکم برای جلوگیری از اقوام وحشی میسازد
آیا در فتح ماد کوروش آغازگر جنگ بود؟
به غیر از کزنفون که معتقد به وراثتی بودن پادشاهی کوروش است و این خلاف اسناد معاصر کوروش است(در کتیبه ها) کتزیاس، هرودوت و کتیبه های بابلی همگی تأکید دارند که این کوروش بود که به ماد حمله کرد و آغازگر جنگ بود.
|
این گفته نیز خلاف حقیقت است چون کتیبه های بابلی نبونید که معاصر کوروش است نشان میدهد که این شاه ماد بود که اغازگر جنگ بوده است .
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
« شاه آستیاگ، سپاهش را فراخواند. آنان بسوی کوروش، شاه اَنشان به پیش تاختند تا به نبردی پیروزمندانه با او در آیند. اما سپاهیان آستیاگ بر شاه خود شوریدند. او را به زنجیر کشیده و به کوروش سپردند. آنگاه کوروش، بسوی کشور هگمتانه پیش تاخت و سرای پادشاهی او را تصرف کرد. »
منبع </BLOCKQUOTE></BLOCKQUOTE>
کدام جنگها کوروش آغازگر جنگ نبود؟
الان در پی سؤالات فوق به یکی از اشتباهات مرحوم علامه در مورد شخصیت تاریخی کوروش میرسیم. ایشان میفرمایند که کوروش در جنگهایش آغازگر نبوده و مورد تهاجم قرار میگرفته است ولی حقیقت این است که کوروش تنها در جنگ با لیدیها مورد تهاجم قرار گرفت و در فتح ماد، بابل و ارمنستان و هجوم به سکاهای شمالشرق او آغازگر نبرد بوده است.
|
اصلاح میکنم درر فتح ماد + فتح لیدی اغاز گر جنگ نبوده است و در فتح ارمنستان نیز کوروش برای وارسی رفته بود تا پادشاه این کشور خراج خود را بپردازد و کوروش علاوه برگرفتن خراج بدون جنگ از این پادشاه موفق میشود وحشیانی که شهرهای ارامنه را غارت میکردند را شکست داده و درانجا دژی مستحکم بنا کند
آیا کوروش موحد بوده است؟
اینجا ببینید که کوروش در گلنوشتۀ معروفش که منشور حقوق بشر نیز نامیده میشود چه میگوید:
منم کوروش پادشاه افواج، پادشاه عظیم الشأن، پادشاه مقتدر، پادشاه بابل، پادشاه سومر و اکد، پادشاه چهار اقلیم، پسر کامبوزیا پادشاه سوزیان نتیجه سیسپیر پادشاه عظیم الشأن پادشاه سوزیان که سلسله اش مورد محبت «بعل» و «بنو» است و حکمرانیش به قلب اینها نزدیک که من بی جنگ و جدال وارد شهر بابل شدم با مسرت و شادمانی مردم در قصر پادشاهان بر سریر سلطنت نشستم. مردوک آقای بزرگ نجیب اهالی بابل را به طرف من متوجه کرد، زیرا من همه روزه در فکر پرستش او بودم...
میبینیم که جناب کوروش در لوحه خود دو بت را محبتگر سلسله خانوادگیش و نیز عامل پیروزی بدون نبردش بر بابل میداند. باز میبینیم که کوروش توجه مردم بابل به خودش را حاصل این میداند که هر روز در فکر پرستش مردوک رب النوع دیگر عهد باستان بوده است.
پس نمیشود کوروش را یک بنده برای خدای یگانه دانست. در تورایخ هم مواردی از قربانی کردن کوروش برای زئوس بود که پیدایش نکردم.
کوروش که مقتدرترین شاه زمان خود بود چرا با این اعمال مشرکانه مقابله نمیکرد؟
با توجه به مطالب فوق صالح و موحد بودن کوروش هخامنشی به شدت زیر سؤال میرود و در نتیجه با توجه به نظر مفسرین که ذوالقرنین یا پیامبر و یا عبدی صالح بوده است در تناقض است. همچنین در نبوت ذوالقرنین شک زیادی وجود دارد و لذا بنده این ادعا که کوروش ذوالقرنین قرآن است و از این گذشته پیامبر است را قبول ندارم.
|
دراینباره باید گفت که سیاست هخامنشیان که از کوروش شروع میشود احترام به عقاید ملل دیگر بوده است. همانگونه که کوروش خودرا مورد مرید خدایان بزرگ ملل دیگر قرار میدهد دیگر شاهان هخامنشی (جز یکی دو تن از انها) نیز بهنگام فتح کشوری به اعتقادات ملل دیگر احترام میگذاشتند اکثر شاهان هخامنشی با وجود اینکه در تخت جمشید به اهورامزدا ، به ایزد مهر ، به ایزد اناهیتا -که همگی از عناصر زرتشتی است- قسم یاد میکردندوان را خدای بزرگ خویش میخواندند بهنگام فتح کشوری جدید به خدایان ان ملت برسم کوروش کبیر احترام میگذاشتند از انجمله میتوان به رفتار کمبوجیه و داریوش بزرگ اشاره کرد که همگی سیاست کوروش را دنبال کردند .برای دریافتن ژیشینه ی اتخاذ چنین سیاسیتی بد نیست حال و روز اقوام پیش از کوروش را مرور کنیم. روزگاری که اقوامی چون سومریها ، اکدی ها ، بابلی ها ، عیلامی ها ، اسوری ها ، مادها ، فینقی ها و یهودیها بایکدیگر برسر بت های خود میجنگیده و خونهای بسیار میریختند پس از شکست یکی ، خدایان قوم مغلوب خرد شده ، یا دزدیده شده و یا به اسارت برده میشد . پس از مدتی قوم مغلوم سربه قیام و انتقام برمیداشت و همانکار را با قوم غالب میکرد و به این ترتیبکشتارها و غارتهای بسیار روی میداد. عامل اصلی قتل و غارت که چندین سده در این منطقه جریان داشت هماره توهین به خدایان ملل مغلوب بوده است هرکدام از اینان که بردشمن خود پیروز میشدند پس از قتل عام و غارت مردمان یکدیگر، خدای ان منطقه را به اسارت به دیار خود میبردند و باز پس چندی عده ای برای انتقام برمیخواستند و خدای قوم دیگر را به اسارت میبردند. در اینجا میبنیم که جنگهای مذهبی این اقوام چه بدبختیها نصیب مردمان این منطقه میکرد. با روی کار امدن کوروش و هخامنشیان شاهد سیاست جدید هستیم تا انجا که علاوه بر عدم کشتار مردمان ورافت با ملل مغلوبه ، احترام به خدایان همه ی اقوام و ملل منطقه نیز از جمله رفتارها و سیاستهای دولت هخامنشیان و سرسلسله انها کوروش بزرگ قرار گرفته است. و در میان پیامبران یوسف نیز هست که او نیز برای کمک به مردمی بت پرست حاکمیت شرک را میپذیرد تا به اینان که بت پرستند کمک کند! این استدلال امام رضا نیز هست. خدایانی که در ذهن و ضمیر مردمان انروزگار و اندیار ریشه بسیار عمیق داشتند برای خشکاندن چنین کاری نیاز به کارهای فرهنگی و عقیدی بسیار بود همانگونه که پیامبر اسلام در اغاز وقتی در مکه بود هرگز بت شکنی نکردند دست بتبلیغ زدند ارام ارام کارهای فرهنگی و عقیدی انجام دادند و سرانجام پس از گذر بیست سال از اغاز بعثت وقتی که مسلمین در اکثریت بودند و براین باور شده بودند که بتها و خدایان باطل اند انهارا ازمیان برد!
جالب است کوروش تنها نبو را پرستش نکرده است بلکه او خدای یهودیان را هم ستوده است و انرا خدای حقیقی شمرده است کوروش پس از فتح بابل و ازادی یهودیان و تعمیر و مرمت شهرهای صور و صیدا که بخت النصر ویران کرده بود و نیز پس از اینکه دستور به ساخت معبد یهودیان میدهد دستوری صادر میکند. باهم بخوانیم :
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
عزراباب1 بند2: «کوروش پادشاه فارس چنین میفرماید : یهوه
خدای اسمانها جمیع ممالک زمین را بمن داده و مرا امر فرموده است که خانه ای برای وی در اورشلیم که در یهودا است بنا کنم .
بند3 : پس کیست از شما از تمامی قوم او که خدایش با وی باشد ؟ او به اورشلیم که در یهودا است ، برود و خانه یهوه را که خدای اسرائیل است
و خدای حقیقی است در اورشلیم بنا نماید.
بند 4: وهرکه باقی مانده باشد ، در هرمکانی از مکانهایی که در آنها غریب می باشد ، اهل ان مکان اورا به نقره و طلا و اموال و چهارپایان علاوه بر هدایای تبرعی به جهت خانه خدا که در اورشلیم است اعانت نماید»
</BLOCKQUOTE></BLOCKQUOTE>
در اینجا کوروش خدای یهودیان را خدای اسمانها ، جمیع ممالک را بکوروش داده ، خدای حقیقی نامیده است صفاتی که هرگز برای بتهای بابلی ذکر نکرده است .
چنانکه گفته آمد دانستیم که اکثر شاهان هخامنشی سیاست تساهل دینی برقرار کردند و علاوه براینکه برخدای خویش اهورامزدا و امشاسپندانی چون مهرو بهمن و اناهیتا و برسم و ارت ایمان داشتند با این وجود بهنگام عزیمت به دیگر ملل به خدایان ان مردم نیز احترام گذاشته و خدای انهارا خدای خود میخواندند . شاید دربین شاهان هخامنشی تنها خشایارشا باشد که سیاست کوروش و داریوش را ادامه نداد . باری ، در زمان خشایارشا است که شکل مغانه دین زرتشتی رسمیت پیدا می کند این شاه هخامنشی ، سیاست دینی کوروش و داریوش را نداشت هرگاه انان به دین و خدایان و مقدسات و معتقدات ملت های دیگر احترام می نهادند ، وی یا بر اثر فکر دینی و تعصبی که داشت ، یا به مقتضای سیاست ، در این امر سختگیری میکرد . دریکی از سنگ نوشته های خشایارشا، پس از مقدمه ی تکراری که درباره اهورامزدا و ستایش وی و این که نیروی شاهی منبعث از اوست می گوید
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
...چنین گوید پادشاه خشایارشا: چون من شاه شدم ، در این سرزمین که در بالا از آن یاد شد ناارامی هایی بود . از آن پس اهورمزدا مرا یاری کرد ، بخواست او این سرزمین را زدم. در این سرزمین ها جایی بود که پیش از این
دیوان پرستیده می شدند. پس از آن به خواست اهورامزدا این
لانه دیوان (= daeva-dana) را ویران کردم و فرمان دادم ، دیوان نباید پرستیده شوند . ان جا که پیش از این دیوان پرستیده می شدند ، من اهورامزدا را در
برزمن barzman و
ارته arta (=برسم و ارت دو عنصر زرتشتی -اوستایی) پرستیدم . اگر چیزی دیگر چیز بدی کرده شده بود ، من آن را نیکو کردم ، و هر آنچه من کردم به خواست اهورامزدا کرد..
تو ای فرزند زمانهای آینده ، هرگاه چنین می اندیشی : من می خواهم که در زرندگی خوشبخت شی یاته Shiyata و پس از مرگ
رستگار (=ارتاون Artavan) بشوم از
دادی (=داته Data) که اهورامزدا مقرر کرده است پیروی کن . اهورمزدا را در
برزمن و با
ارته پرستش کن... (ن.ک.وندیداد،نوشته هاشم رضی،مقدمه 1/75-76+ ایین مغان،نوشته هاشم رضی ص۸۴+۱۵۰-۱۵۱)
</BLOCKQUOTE></BLOCKQUOTE>
واین نشان سیاست دینی متفاوت خشایارشا است چون به شاهی رسید با شورش مصر و بابل روبرو شد در بابل پس از چندبار شورش وی با سپاهی به انجا شتافت برخلاف کوروش به معبد مردوک خدای بزرگ بابلیان تاخت تندیسه زرین مردوک که از زر ناب و با گوهر اراسته بود بیرون کشید و کاهن معبد مردوک کشته شد. ایا میتوان گفت که خشایارشا بعنوان نوه کوروش و فرزند داریوش دینی جدای از پدر و پدربزرگ خود داشته است؟!
3.سد معروف کوروش را چه میگویید؟
اما سد کوروش، اولا این روایت فقط از سوی کزنفون ذکر شده است که به روایاتش نمیشود اعتماد چندانی کرد. ثانیا اگر این سد با این عظمت ساخته شده است این مسئله باید در تاریخهای دیگر یعنی هرودوت و کتزیاس و کتیبه ها ذکر میشد درست مثل دیوار چین؛ چگونه است که کتزیاس که معاصر کزنفون است و ایران را نیز از نزدیک دیده است از این ماجرا خبر ندارد؟ نظر به اینکه کزنفون در مورد کوروش افسانه های زیادی ساخته است بعید نیست این هم یک افسانه باشد. این را نیز اضافه میکنم که اگر دقت کنید ماجرای سد ذوالقرنین و سدی که کزنفون ادعا میکند خیلی با هم فرق دارند. سدی که کزنفون ادعا میکند به خواست دو قوم که مدام با هم در جنگ بودند و از کوروش درخواست کمک برای صلح کردند بین آنها ساخته شد ولی ذوالقرنین این سد را در برای قومی ساخت که از سوی دو قوم جنگجو مورد تاخت و تاز بود و با این سد راه حمله مجدد آنها بسته شد. |
نخست باید درنظر داشت که کوروش جنگهای زیادی دراسیا داشته وتعداد کمی ازانها درتاریخ گزارش شده است چنانکه هرودت در کتاب اول(=کلیو) بند ۱۷۷ مینویسد :
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
<BLOCKQUOTE dir=rtl style="MARGIN-LEFT: 0px">
هنگامی که هارپارگ به غارت نواحی اسیای صغیر مشغول بود، کوروش نیز به تسخیر اسیای اصلی سرگرم بود. وی تمام اقوام را مطیع خود کرد حتی یکی از انهارا معاف نداشت. ما ازذکر اسامی عده زیادی از این اقوام خودداری میکنیم و فقط از انهایی نام میبریم که بیش از دیگران برای او مشکلات ایجاد کردندو از این حیث بیشتر شایسته میباشند که از انها سخن گوییم. تاریخ هرودت جلد۱ ترجمه دکترهادی هدایتی چاپ اول دانشگاه تهران ۱۳۳۶
</BLOCKQUOTE></BLOCKQUOTE>
نویسنده وبلاگ اسلام مخالف بیفکری در اینجا اشاره نخست ظن افسانه بودن گزارش
گزنفون را مطرح میسازد که دراینباره قبل از هرچیز باید گفت نوشته های گزنفون در کلیات صحیح است و درجاهای دیگر نیز کلیات نوشته او شبیه به کلیات مورخان دیگر است نیز اینکه گزنفون گفته است ارمنستان را مطیع کرده و به انجا سفری داشته جدای از گزارشات او ، صحیح است چرا که گزارش او با کتیبه بیستون اثبات میشود که دران داریوش بزرگ ارمنستان را جز ممالک هخامنشی شمرده که دراغاز سلطنتش بر او شوریده است . و قدر مسلم اینست که کوروش انجا را ضمیمه خاک هخامنشیان ساخت چه اینکه کمبوجیه در مدت کوتاه سلطنتش تنها بمصر لشکر کشید. اما اینکه کوروش در ان دیاری دژ و سدی مستحکم ساخت با گزارشات مورخین و جغرافی دانان مسلمانی چون
شمس الدین ابوعبدالله بن محمدبن احمد مقدسی (قرن چهارم هجری) در کتاب معروف احسن التقاسیم و نیز گزارش سیاحان یهودی چون
رابی بنیامین اثبات میشود. بعلاوه در گزارش گزنفون از اعتراض مردم ارمنستان از قومی یاغی سخن بمیان است که به شهرهای ارمنی حمله کرده و انهارا غارت میکردند.
مقدسی در گزارش خود چنین نویسد شرح کامل :
ترجمه ااحسن التقاسیم 2/531 (پاورقی ها از مترجم است) :
سد ذو القرنين [2]: در كتاب ابن خرداذبه [3] و جز او داستان اين سد را يكسان ديدم و من متن خرداذبه و سند او را مىآورم، زيرا كه او وزير خليفه بود و دانشهاى انباشته در گنجينههاى امير مؤمنان دست مىداشت، او مىگويد: سلّام مترجم [4] برايم گفت: هنگامى كه
______
[2] سد ياجوج و ماجوج (ياقوت 3: 53، 7).
[3] خردادبه 162- 170.
[4] كه نامههاى تركى را كه براى سلطان مىرسيد ترجمه مىنمود (ابن رسته: 149: 1).
احسنالتقاسيم،2/532
واثق باللّه در خواب [1] ديد كه گويا سدى كه ذو القرنين ميان ما و ياجوج و ماجوج ساخته بود باز شده است [2]، مرا بدانجا فرستاد تا آنرا بازرسى كرده گزارش بياورم، واثق يك بار ديگر نيز محمد بن موسى خوارزمى منجم را به ترخان پادشاه خزر فرستاده بود [3] اين بار او پنجاه تن [4] را همراه من كرد و پنجاه هزار [5] دينار در اختيار من نهاد و ديت مرا نيز ده هزار درم بمن داد و دستور داد كه به هر يك از پنجاه تن يك هزار درم و هزينه يك سال را [6] بدهند و دويست قاطر براى باركشى به من داد.
پس ما با نامه دستور كمك از واثق براى اسحاق بن اسماعيل كه فرمانرواى ارمنيه و ساكن تفليس بود، از سرّ من را [7] بيرون آمديم. پس اسحاق
____________
[1] داستان اين خواب نمودار ترسى است كه در آن روزگار از اخبار هجوم تركان (که احادیث پیامبر بدان اشاره دارد mmj) از آسياى مركزى به ما وراء النهر رواج داشته و موجب فرستادن گروه اول (خوارزمى) و دوم (سلّام) شده بوده است و پيش از اين دو گروه نيز از سفر ابن فضلان به وسيله سفر نامه مفصل او آگاهى داريم.
[2- 3]: خرداد به بجاى آن چنين دارد: [پس كسى را خواست كه بدانجا گسيل دارد تا گزارش آن را بياورد، اشناس به او گفت: كسى به از سلّام ترجمان نباشد كه با سى زبان آشنا است]. و چنانكه مىبينيم خردادبه از فرستادن خوارزمى ياد نكرده است.
[4] خردادبه: پنجاه مرد جوان نيرومند.
[5] خردادبه: پنج هزار.
[6] خردادبه: و دستور داد تا براى مردان لبادهها به رويه پوست و پوستينها و كجاوههاى چوبين تهيه كردند.
[7] معرّب سامره.
احسنالتقاسيم2/533
نيز نامهاى به فرمانرواى سرير براى ما نگاشت، سپس فرمانرواى سرير نيز نامهاى به شاه اللاان نگاشت و او براى فيلان شاه و فيلان شاه براى طرخان شاه خزر نگاشت پس ما يك شبانه روز نزد او مانديم تا وى پنج تن راهنما همراه ما كرد و، از آنجا بيست و شش روز راه رفتيم تا به زمينى سياه متعفن رسيديم، ما پيش از رسيدن به آنجا مقدارى سركه براى بو كشيدن با خود آورديم.
پس ده روز راه پيموديم تا به شهرهايى ويران رسيديم و بيست و هفت [1] روز در آنها راه رفتيم. و چون درباره آنها پرسيديم گفته شد كه همان شهرهايند كه ياجوج و ماجوج به آنها در مىآمده ويرانشان مىكردند.
سپس به سوى دژهائى رفتيم كه در نزديكى كوهى بودند كه سد در دهانه يكى از درههاى آنست. ناگهان در آنجا با گروهى برخورديم كه به تازى و پارسى سخن مىراندند [2] و مسلمان بودند و قرآن مىخواندند و مسجدها و مكتبها مىداشتند. ايشان پرسيدند: از كجا آمدهايد؟
گفتيم ما پيك امير مؤمنان هستيم! ايشان شگفت زده مىپرسيدند: امير مؤمنان؟ ما گفتيم: آرى! گفتند: او پير است يا جوان؟ گفتيم جوانست. گفتند: [3] در كجا است؟
گفتيم: در عراق در شهرى كه آن را سرّ من راى گويند. گفتند: ما تا
________
[1] بيست و نه خ. ل. بيست (خردادبه).
[2] و آنجا شهريست كه پادشاهشان خاقان بن ادكش خوانده مىشود (دخويه در پانوشت خرداد به، نقل از ادريسى).
[3] شگفت زده پرسيدند (خ. ل.).
احسنالتقاسيم2/534
كنون چنين چيزى نشنيدهايم [1] سپس به كوهى شديم كه صاف و بىگياه بود. پس كوهى ديديم كه با شكافى بريده شده كه يكصد و پنجاه ذراع پهنا مىداشت، پس در عضاده (ستون) ديديم كه به پهلوى كوه در دو سمت شكاف ساخته شده بود كه پهناى هر ستون (از درگاه تا ديوار در بالا) بيست و پنج ذراع [2] بود، و آنچه در پائين از آن ديده مىشد ده ذراع بود. همه اين ديوار به كلفتى (و بلندى)
پنجاه ذراع با خشت آهنين
________________
[1] خرداد به بجاى آن عبارت چنين دارد: ميان هر يك از دژهاى ايشان تا دژ ديگر بيش و كم يك يا دو فرسنگ بود. سپس به شهرى ديگر بنام «ايكه» كه مساحتش ده فرسنگ بود و درهاى آهنينى داشت كه به بالا كشيده مىشدند: و در آنجا كشتزارها و آسياها مىبود. و اين همان شهر است كه ذو القرنين و لشكر او در آن زيستند و سه روز راه تا سد فاصله دارد و در آن ميان دژها و ديهها هست تا به سد برسد. و آن كوهى گرد است كه گويند ياجوج و ماجوج درآنند، و ايشان دو گروهاند گويند ياجوجها درازتر از ماجوجاند. در ازاى هر يك كما بيش ميان يك و يك و نيم ذراع است. سپس به سوى كوهى بلند رفتيم كه دژى بر آن هست. و آن سد كه ذو القرنين ساخته در شكافىايست ميان دو كوه به پهناى دويست ذراع، و اين راهى بود كه از آن بيرون مىآمده در كشور پخش مىشدند. پس او سى ذراع زير بنا را بكند و تا روى زمين با آهن و مس پر كرد و روى آن دو ستون در دو سوى شكاف در كنار دو كوه بساخت، پهناى هر ستون 25 و كلفتى آن پنجاه ذراع بود كه ده ذراع آن از زير دروازه پيدا مانده. و همه را با خشتهاى آهنين بوشيده با مس بساخت. هر خشت يك و نيم در يك و نيم ذراع و كلفتى چهار انگشت بود.
[2] به ذراع اسكندر، كه هر ذراعش يك ذراع و نيم «ذراع اسود» است (خردادبه: 168: 6)
احسنالتقاسيم2/535
در
مس پوشانيده ساخته شده است. يك دروند [1] آهنين به درازاى يكصد و بيست و پهناى پنج ذراع روى دو ستون به گونهاى سوار شده كه از هر سر آن ده ذراع بر روى ستون است. بر بالاى دروند، با همان خشتهاى آهنين در مس پوشانيده، ديوارى به بالاى كوه، تا چشم كار كند كشيدهاند.
در بالاى آن [2] بالكونهائى هست، و در هر بالكون دو شاخ رو در روى يك ديگر نهاده شده است. [3] دروازه آهنين با دو لنگه بسته شده كه پهناى هر يك پنجاه ذراع در بلنداى پنجاه [4] ذراع به كلفتى پنج ذراع است. پاشنه هر لنگه [با گردونهاى] به دروند پيوسته است. [5] بر روى در يك قفل اسطوانه شكل هست كه هفت ذراع دراز او يك باع قطر آنست [6] اين قفل در بيست و پنج ذراعى زمين آويخته است. پنج ذراع بالاى قفل يك كلون درازتر از آن هست كه درازى هر يك از دو گيره آن دو ذراع است. روى اين كلون يك كليد به درازاى يك ذراع و نيم آويخته كه دوازده
_________
[1] دربند را به معنى «سردر» و «بائو باهو» بكار برده است: كه ضلع بالاى چهارچوب دروازه باشد.
[2] در بلندى نزديك شصت ذراع (خردادبه).
[3] هر بالكون پنج در چهار ذراع مساحت دارد (خردادبه).
[4] اندازه دروازه را خردادبه 50 75 و ابن فقيه 50 60 و ياقوت 60 70 آوردهاند.
[5]: از اين كوه و دروازهاش هوا نيز نمىگذرد، گوئى يك پارچه شده است. (خردادبه).
[6]: قفل را دو مرد نمىتوانند در بغل گيرند (خردادبه).
ا