Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: حمورابی را بهتر بشناسیم؟؟؟ السبت أكتوبر 29, 2011 8:26 am | |
| حمورابي را بهتر بشناسيم
من حاکمي هستم که نگاهبان آنم... ساکنان سرزمينهاي سومر و اکد را در قلب خود حمل کردم... و به حکمت خود آنان را مقيد ساختم، تا توانا بر ناتوان ستم نکند، و دادگري به يتيم و بيوه زن برسد... بابل، از لحاظ تاريخ و نژاد مردم آن، نتيجه ي آميختن اکديان و سومران با يکديگر به شمار مي رود. از اين اتحاد است که جنس نژادي بابلي برخاسته؛ در نژاد جديد، غلبه با عنصر سامي بوده است؛ جنگهايي که ميان آن دو قوم در گرفت، در پايان، به پيِروزي اکد انجاميد و بابل به صورت پايتخت تمام قسمت سفلاي بين النهرين در آمد. در آغاز اين تاريخ، شخصيت نيرومندي همچون شخصيت حموربي (2123-2081 ق م) در برابر ما جلوه گر مي شود که کشور گشاي قانونگذاري بوده و مدت چهل و سه سال سلطنت کرده است. از مهرها و نقشهايي که بر جاي مانده تصويري، هر چند غيرکامل، از سيماي وي به دست مي آيد و معلوم مي شود که وي جواني سرشار از حدت و حرارت و نبوغ بوده؛ در جنگ برسان گردباري ناخن فتنه را مي گرفته، بندهاي دشمنان را از هم مي گسيخته، در گردنه هاي سخت به دنبال خصم مي شتافته و در هيچ جنگي روي شکست نمي ديده است. وي دولتهاي کوچک پراکنده در قسمت سفلاي بين النهرين را يکي کرد و پرچم امن و آسايش را بر فراز آنها برافراشت و، با قانون نامه ي بزرگ تاريخي خويش، نظم و آييني در آن سرزمينها برقرار ساخت قانون نامه ي حمورايي، که بر روي ستوني از سنگ ديوريت به صورت زيبابي نبشته شده در سال 1902، از ميان کاوشهاي باستانشناسي شوش به دست آمد؛ چنانکه معلوم است آن را به عنوان غنيمت جنگي در زمانهاي گذشته از بابل به عيلام انتقال داده بودند (حوالي 1100 ق م). مي گويند که اين قانون نامه، مانند شريعت موسي، از آسمان نازل شده؛ چه بر يکي از اطراف استوانه صورت شاه ديده مي شود که در حال گرفتن قوانين از شمش، يعني خود خداي خورشيد، است مقدمه ي اين قانون نامه، که بيشتر رنگ قدسي و آسماني دارد، چنين است در آن هنگام که آنو، پادشاه تواناي آنوناکي، و بل، پروردگار آسمان و زمين، فرمانروايي همه ي نوع بشر را به مردوک سپردند؛... در آن هنگام که نام بلند بابل را بر زبان راندند؛ در آن هنگام که شهرت آن را در سراسر جهان پراکنده ساختند و در ميان آن، مملکت ابد مدتي برپا داشتند که استواري آن همچون استواري آسمان و زمين است – در آن هنگام، آنو و بل به من، که حموربي و شاهزاده ي والامقام و پرستنده ي خدايانم، فرمان دادند تا چنان کنم که عدالت بر زمين فرمانروا باشد؛ گناهکاران و بدان را بر اندازم؛ از ستم کردن توانا بر ناتوان جلوگيرم... و روشني را بر زمين بگسترم و آسايش مردم را فراهم سازم. حموربي، که بل او را به حکومت برگزيده، منم، اين منم که خير و برکت را آورده و هر چيز را براي نيپور و دوريلو کامل کرده ام؛... اين منم که به شهر اوروک حيات بخشيده و آب فراوان در دسترس مردم آن گذاشته ام؛ اين منم که شهر بورسيپا را زيبا ساخته ام؛... اين منم که براي اوراش مقتدر غله ذخيره کرده ام؛... اين منم که، هنگام سختي، دست کمک به جانب ملتم دراز کرده ام، و مردم را بر آنچه در بابل دارند ايمن ساخته ام؛ من حاکم ملت و «خدمتگزاري» هستم که کارهاي او مايه ي خشنودي آنونيت است. کلماتي که در اين مقدمه «در گيومه گذاشته ايم» طنين ديگري دارد؛ براستي که انسان، براي آنکه بپذيرد مرد گوينده ي اين کلمات «فرمانرواي خودکامه ي» خاوريي است که در 2100 ق م مي زيسته، يا تصور کند که ريشه ي اين قانون نامه از قوانين سومري گرفته شده، که اکنون شش هزار سال از زمان آن مي گذرد، دچار شک و ترديد مي شود. قدمت ريشه هاي اين قانون نامه، و اوضاع و احوالي که در آن زمان در بابل برقرار بود، قانون حموربي را به صورت ترکيب غير يکنواختي در آورده است. از ستايش خدايان آغاز مي شود، ولي پس از آن، در اين قانوني که از هر جهت از داشتن رنگ ديني بر کنار است، ديگر توجهي به خدايان نمي شود. در اين قانون نامه عاليترين و آزاد منشانه ترين قانونها، با سخت ترين و وحشيانه ترين کيفرهاي پهلوي يکديگر ديده مي شود؛ قانون «جان در برابر جان» و داوري با روش آزمايش (اوردالي) را، با روشهاي قضايي بسيار دقيق و کارهاي حکيمانه اي که از سختي و استبداد مرد نسبت به همسرش جلوگيري مي کند، کنار يکديگر مي توان ديد. به طور کلي، 285 ماده ي قانون که در اين قانون نامه به صورت عالمانه اي، زير عناوين حقوق متعلق به اموال منقول و اموال غير منقول تجارت، صناعت، خانواده، آزارهاي بدني، و کار ذکر شده، بدون شک، مجموعه ي قوانيني را مي سازد که از مجموعه ي قوانين آشور، که بيش از هزار سال پس از آن تدوين يافته ، بسيار مترقيتر و به اصول تمدن نزديکتر است و، از پاره اي جهات، «به اندازه ي قانون يک کشور جديد اروپايي خوب است.» در تاريخ قوانين جهان کمتر به عباراتي از اين قبيل بر مي خوريم که آن بابلي بزرگ قانون نامه ي خود را با آنها پايان مي بخشد . قوانين عادلانه اي که حمورابي، آن شاه حکيم مقرر داشته و [به وسيله ي آنها] براي مملکت تکيه گاه استوار و حکومت پاک و صالح فراهم آورده است... من حاکمي هستم که نگاهبان آنم... ساکنان سرزمينهاي سومر و اکد را در قلب خود حمل کردم... و به حکمت خود آنان را مقيد ساختم، تا توانا بر ناتوان ستم نکند، و دادگري به يتيم و بيوه زن برسد... پس، هر کس که دعوايي دارد بايد در برابر تصوير من، که شاه عدالتم، بيايد و نقشي را که بر اثر يادگار من است بخواند و به کلمات سنگين من توجه کند! باشد که اين اثر من راهنماي وي در مرافعه باشد و، از آن رو، بتواند دعواي خود را فهم کند! شايد که قلبش آرام گيرد [و چنين گويد که:] «براستي حموربي حاکمي است که براي ملت خويش همچون پدر حقيقي است... وي براي ابد اسباب پيشرفت و آسايش ملت خويش را فراهم ساخته و در اين سرزمين، حکومت پاکيزه و صالحي برقرار ساخته است .در روزهايي که پس از اين در همه ي زمانهاي آينده خواهد آمد، باشد که شاهي که بر اين سرزمين حکومت مي کند، جانب کلمات عدالتي را که من بر اين اثر ياد بود خويش نقش کرده ام نگاه دارد. اين قانون جامع يکي از کارهايي است که به دست حموربي صورت گرفته است. به فرمان وي ترعه ي بزرگي ميان کيش و خليج فارس حفر شد، که سرزمينهاي پهناوري را آبياري مي کرد و شهرهاي جنوبي را از خطر طغيان مخرب دجله محفوظ مي داشت. از زمان اين شاه کتيبه ي ديگري به ما رسيده که در آن بر خود مي بالد که چگونه آب (يعني همين ماده ي شريف و بي قيمتي که امروز قدر آن را نمي دانيم و در ايام گذشته يکي از وسايل تجمل به شمار مي رفت) و امنيت و حکومت صالح را در ميان بسياري از قبايل فراهم آورده است؛ از ميان الفاظي که براي مفاخره در اين کتيبه به کار رفته (و اين مفاخره، خود، يکي از صفات نجيبانه ي خاور زمين است)، بانگ حاکم مقتدر و سياستمدار توانا چنين شنيده مي شود: در آن هنگام که آنو و انليل [خدايان اوروک و نيپور] سرزمينهاي سومر و اکد را براي فرمانرواي به من سپردند و چوگان شاهي را به دست من دادند، من آبراهه ي «حموربي نوخش – نيشي» (حموربي – فراواني مردم) را حفر کردم ، که آب فراوان به زمين سومر و اکد مي رساند. هر دو کناره ي آن را به زمينهاي کشاورزي مبدل ساختم؛ توده هايي از دانه گرد کردم و آبي را که خشک نمي شود به اراضي رساندم... مردم پراکنده را جمع کردم؛ براي آنان آب و چراگاه فراهم ساختم؛ من سبب فراواني و نعمت براي آنان شدم و ايشان را در خانه هاي امن منزل دادم. نکته ديگر در باره اين پادشاه اين است که حمورابي در همان حال که ارگ و قلعه مي ساخت، به ساختن معابد نيز فرمان مي داد؛ براي خشنود ساختن کاهنان بابلي، به دستور وي، در بابل، براي مردوک و همسرش (دو خداي ملي) ضريح بزرگ و، در کنار آن، انبار وسيعي ساختند تا در آن انبار، براي اين دو خدا و کاهنان ايشان، گندم ذخيره شود. اين دو هديه و نظاير آنها، در واقع، به منزله ي سرمايه اي بود که به مرابحه داده شده باشد، و نتيجه اي که از آنها به دست مي آمد فرمانبرداري کامل ملت و حس احترامي بود که نسبت به وي در ايشان پيدا مي شد. با مالياتهايي که مي گرفت، قشوني را که براي نگاهداري نظم و حمايت قانون لازم بود اداره مي کرد؛ آن اندازه براي وي مي ماند تا بتواند روز به روز پايتخت خود را زيباتر کند. در همه جا کاخها و پرستشگاهها ساخته شد؛ پلي بر روي فرات بستند تا شهر، در هر دو طرف اين رود، توسعه پيدا کند؛ کشتيهايي که کمتر از 90 کارگر نداشت بر روي فرات به بالا و پاين رفت و آمد مي کرد. دو هزارسال قبل از ميلاد مسيح، بابل يکي از ثروتمند ترين شهرهايي بود که تاريخ قديم و جديد شاهد آن بوده است. | |
|