Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: مقبره كوروش السبت أكتوبر 29, 2011 8:04 am | |
| مقبره وقتىكه از سكوها بالا مىرويم با مقبره كه از سه رديف جرزهاى سنگى بزرگ ساخته شده است روبرو مىشويم كه ارتفاع سنگ زيرين برابر با بلندى درگاه است. در بالاى رديف فوقانى لبه پيشآمده باريكى است كه بام روى آن قرار گرفته است و آن شامل دو رديف سنگهاى بزرگ است كه رگه سنگى ديگر بر رأس آن هست. از درگاه كوتاه باريكى به داخل مقبره راه است. اين مدخل دو پا و سه اينچ پهنا و فقط چهار پا و سه اينچ ارتفاع دارد. اگر قول آقاى ديولافوا معتبر باشد داخل حجره كه با ضخامت ديوارهاى دور آن هماندازه است و در اصل داراى دو در بوده كه روى يكديگر باز و بسته مىشده است يعنى هر دو در، در آن واحد باز نمىمانده است و اين از آنجهت تمهيد شده بود كه چشم زائران فضول به قسمت درونى نيفتد. با قامت دولا به اطاق خالى داخل مىشويم كه سقف و ديوارهاى آن از دود سياه شده است. كف اطاق با دو قطعه سنگ عظيم فرش شده است كه با مرور زمان سائيدگى پيدا كرده، سنگ بزرگتر را با طمع دستيابى بر چيزهائى كه شايد در زير آن نهفته بوده است سوراخ كردهاند. از همين قسم حفره بر ديوارها نيز ديده مىشود. در انتهاى اطاق از يك سر تا سر ديگر بر رشتهاى قطعات برنجى و جواهرنما كه بهعنوان نذر يا اهدا بوده آويخته شده بود. بر ديوار سمت راست در داخل محلى كه محراب است به خط نسخ چند سطرى نوشتهاند. اندازه محل مزبور به شرح ذيل مىباشد: طول ده پا و پنج اينچ، عرض هفت پا و شش اينچ، ارتفاع شش پا و ده اينچ. اين شرح جزئيات را من فقط به قصد تسهيل شناختن آنجا كه ذيلا دلايلش را بيان خواهم كرد ذكر كردهام. | |
|
Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: رد: مقبره كوروش السبت أكتوبر 29, 2011 8:04 am | |
| نوشته بودم كه ايرانيان اين بنا را قبر مادر سليمان مىنامند و اين عقيده در سراسر دوره اسلامى شايع بود. جوزفا باربارو سياح و نيزى در سال 1474 آنرا با همين نام ذكر و كتيبه عربى را هم كه در داخل آن است ياد مىكند. شرح ماندلسلو «1» در سال 1638 ميلادى مبين وضع كنونى آنجاست و سرگردانى قهرى او را هم درباره داستان اين بنا، كشيش كار مليت مقيم شيراز، دكتر فراير، رفع نموده و اظهار داشته است كه سليمان مورد بحث بدونشك چهاردهمين خليفه به اين نام بوده كه در سال 715 ميلادى خلافت داشته، كشيش آنجلو چندى بعد نظر او را تأييد كرده است. جان استريوس در 1672 خاطرنشان مىسازد كه آنجا زيارتگاه زنان پارسا بوده كه سهبار سر بر قبر مىكوبيدند و سهبار هم آنرا مىبوسيدند و بعد از دعاى كوتاهى خارج مىشدند. لوبرن در سال 1706 اظهار حيرت مىكند كه چگونه ممكن بوده است بت شبا را در آن مدفون كرده باشند، زيراكه اثرى از اين نكته در تورات نيست كه سليمان ارض مقدس را ترك كرده باشد. اين اعتقاد كه آنجا فقط زيارتگاه زنان بوده تا قرن حاضر نيز استوار مانده بود، چون به همين دليل در سال 1809 از ورود موريه به آنجا جلوگيرى نمودند. سياحان ديگر يا به ممانعت اهل محل اهميتى ننهادند و يا آنكه مثل من بدون اجازه و يا پيشگيرى وارد آنجا شدند. | |
|
Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: رد: مقبره كوروش السبت أكتوبر 29, 2011 8:05 am | |
| در سال 1809 روىهمرفته موريه را نخستين فردى مىدانستند كه مقبره كوروش را شناخته بود و معلوم شد چنانكه آريان و استرابن و ديگر نويسندگان قديم نقل كردهاند آنجا بوسيله اسكندر آسيب ديده بود، ولى اظهار اين مطلب نيز حيرتانگيز است كه وقتىكه به عبارات مربوط كتاب او مراجعه نمودم معلوم شد كه وى اين موضوع را مطرح كرده بود تا خود نقض كند. اوزلى كه همان سال در آنجا بوده رفتار مشابهى اختيار نمود. به نظر من كرپورتر اولين انگليسى است كه از عهده تطبيق برآمد، اما مىتوان فرض و تصور كرد كه عامل اين شناسائى و تطبيق پرفسور گروتفند «1» باشد و قبول يا رد اين نظريه منوط است به مقابله و تطبيق عبارات راجع به محل واقعى قبر كوروش در نوشتههاى نويسندگان قديم و اشاراتى كه در كتيبههاى بيستون درباره پاسارگاد شده است با آنچه در محل يعنى بهطورىكه شرح داده شد در دشت مرغاب هست. براى نيل به اين مقصود اولين كار اساسى اين است كه درست دريابيم كه نويسندگان باستانى، رومى يا يونانى در اينباره چه گفتهاند. من در اينجا از ابراز حيرت خوددارى نمىتوانم نمود كه در هيچيك از آثار سابق و حتى در كتابهاى دانشمندان نامى ترجمه صحيحى از نوشتههاى ايشان نيافتهام و در پارهاى موارد بنا به همين ترجمههاى نادرست نظرياتى مشعر بر قبول يا رد عنوان شده است. | |
|
Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: رد: مقبره كوروش السبت أكتوبر 29, 2011 8:05 am | |
| نويسندگانى كه آثارشان بيشتر مورد اتكا و اعتماد تواند بود آريان، استرابن، پلىنى و كنتوس كورتيوس و پلوتارك را بايد نام برد. از دو نويسنده اولى آريان در پايان قرن اول مسيحى كتابى به زبان يونانى ر[[/size]اجع به لشكركشى اسكندر نوشت. تاريخ كتاب استرابن در حدود سال 20 ميلادى است، وى مطالب خود را بر مشاهدات اريستوبولوس كه همراه اسكندر به لشكركشى مشرق رفته بود قرار داده و در اواخر عمر تاريخ اسكندر را تأليف كرد. اما از نوشتههاى او مقدارى محدود بجا مانده است. ديگر «اونهسيكريتوس» «1» است كه نوشتههاى او چندان قابلاعتماد نيست. اما او نيز همراه اسكندر رفت و شايد ناظر جهانگردى وى بود. كنتوس كورتيوس در سال پنجاهم ميلادى به نوشتن شرح زندگانى اسكندر پرداخت، ولى كتاب او چاشنى انتقاد ندارد و سرشار از مدح و ستايش است. تاريخ وقايعنگارى پلىنى هم چنانكه مىدانيم در حدود 70 ميلادى و پلوتارك تقريبا در 100 ميلادى بوده است، با ذكر اين مقدمه اينك من به نقل و اقتباس نوشتههاى چند تن از اين نويسندگان مبادرت مىورزم. نوشته آريان راجع به قبر كوروش و ديدار اسكندر از آنجا در سال 324 قبل از ميلاد به شرح ذيل است: «اسكندر با تنى چند از پيادهنظام و گارد اختصاصى سوار و عدهاى نيزه- داران (از، كارمانيا) بهسوى پاسارگاد در پارس رهسپار گرديد و از مشاهده بىحرمتى كه نسبت به قبر كوروش فرزند كمبوجيه كرده بودند متأثر شد و ملاحظه نمود كه قبر را بهطورىكه اريستوبولوس براى ما حكايت مىكند شكافته و درهم ريخته بودند. چون بنابر روايت اين نويسنده در پاريس، در باغ بهشت شاهى، قبر كوروش واقع شده بوده در ميان انواع درختان و آنجا جويبارهاى فراوان داشته و سرسبز و علفزار بوده، خود مقبره در رديف پائين با سنگهاى بزرگ مكعب بنا شده بود. در بالا هم حجرهاى قرار داشت كه آن نيز از سنگ بود و همچنين بامى داشت و بوسيله درگاهى داخل آن مىشدند و به قدرى تنگ و باريك بود كه يك نفر هم با زحمت مىتوانسته است وارد شود و آن هم مشروط بر اينكه هيكل چاق و درشتى نداشته باشد. در اين حجره تابوتى طلائى بود كه نعش كوروش در آن بوده و تختى هم در كنار قبر و پايههاى تخت از طلاى چكشخورده بوده با روكشى از بافتههاى بابل پوشيده شده بود و در زير آن فرش ضخيم ارغوانىفام و بر روى قبر جامه نظامى و لباسهاى ديگر از ديار بابل بود. باز وى مىنويسد شلوار مادى و البسه به رنگ ارغوانى هم در آنجا بوده و گردنبند و شمشير و گوشوارههاى طلا كه جواهرنشان بود و ميزى هم در آنجا نهاده بودند. تابوت را كه حاوى نعش كوروش بوده در وسط تخت قرار داده بودند و در درون حصار پلكانى بود كه بر قبر بالا مىرفتند و خانه كوچكى هم كه براى نگهدارى قبر كوروش ساخته بودند. از زمان كمبوجيه فرزند كوروش تاكنون نگاهدارى مقبره از پدر به پسر محول گرديده بود و هر روز از جانب شهريار گوسفندى مىآوردند و مقدارى هم آرد و شراب و هر ماه اسبى تا براى كوروش قربانى كنند. بر قبر به خط پارسى كتيبههائى بود و مىگفتند معنى آن چنين بوده است: «اى آدمىزاده من كوروش فرزند كمبوجيهام كه امپراتورى ايران را اساس نهادم و شهريار آسيا بودم، پس اين مقبره را بر من رشك مبر» اسكندر (كه علاقه سرشار داشت، پس از تسخير ايران به زيارت مقبره كوروش برود) ملاحظه كرد كه نه تنها اسباب و زيور مقبره را غير از تابوت و تخت به يغما برده بودند، بلكه به پيكر خود كوروش هم آسيب رسيده بود و براى سبكى بار كه حمل آن آسان شده باشد جنازه را قطعهقطعه نموده و تكههائى را باقى گذاشته بودند، ولى چون باز در كار نارواى خود كامياب نشده بودند نعش را رها نموده و پى كار خود رفته بودند.» اريستوبولوس مىنويسد: «اسكندر خود او را مأمور كرد كه در تجديد آرايش قبر كوروش اقدام كند و آنچه از اعضاى بدن مانده بود بهجاى خود بگذارد و سرپوشى هم بر آن قرار دهد و آن قسمت تابوت را كه صدمه يافته بود تعمير كند و تخت را با بندهائى محكم سازد و آنچه از زيورهاى مقبره كه به يغما برده بودند بازگرداند و تا حدود امكان مقبره را به وضع اصلى آن درآورد و جاى درگاه آنرا با سنگ و ساروج مسدود و محكم سازد و روى ساروج نشانه پادشاهى كوروش را نقل كند. اسكندر فرمان داد مغهاى نگهبان را دستگير و آزار كنند تا اقرار نمايند كه چه كسانى آن بىحرمتىها را مرتكب شده بودند، ولى با وجود شكنجه ايشان هيچگونه اعترافى ننمودند و اظهارى نكردند پس اسكندر آنها را آزاد كرد». استرابن كه از همان نوشتهها استفاده نموده بود در بعضى جزئيات اين موضوع اختلاف دارد، ولى روىهمرفته قول آريان را تأييد مىكند و مىنويسد: «سپس او (اسكندر) به پاسارگاد آمد كه مقر ديرين پادشاهان بود و قبر كوروش را در باغ بهشتى ديد و آن برجى نهچندان بزرگ و رفيع بود و در زير شاخه درختان پنهان مانده بود. در پائين جرزهاى ضخيم و در طبقه بالا بقعه و بامى داشت با مدخلى كه خيلى تنگ بود. اريستوبولوس مىگويد كه وى از اين درگاه داخل مقبره شد و آنجا نخى زرين ديد و ميزى كه چند پياله بر آن نهاده بودند و تابوتى طلا و مقدار زيادى لباس و زيورهاى جواهرنشان». در سفر اول همه اين چيزها را در آنجا مشاهده كرده بود، ولى بعدا مقبره دچار دستبرد شد و اقلام گرانبها را برده و تخت و تابوت را شكسته بودند و نعش را نيز حركت داده بودند و معلوم بود كار يغماگران است و ساتراپ در آن واقعه دست و دخالتى نداشته است، چون آنچه را كه حملش آسان نبوده باقى گذاشته بودند و با آنكه مغى نگهبانى آنجا را برعهده داشت باز اين كارها اتفاق افتاده بود. وى هر روز گوسفندى براى خوراك و هر ماه نيز اسبى دريافت مىكرد اكنون در غياب لشكريان اسكندر كه به عزم تسخير بلخ و هندوستان رفتهاند تغيير و تفاوتى در آنجا پديد آمده است كه شرحش ذكر شد. اين روايت اريستوبولوس است و كتيبهاى را كه او به خاطر داشته بدين مضمون بوده است: «اى آدمىزادگان من كوروش بانى امپراتورى پارسيان هستم شهريار آسيا بودم پس اين مشتى خاك را كه گور من است از من دريغ مداريد». «اونسى كريتوس» مىنويسد كه برج ده طبقه داشته و قبر كوروش در رديف بالا واقع بوده است و كتيبهاى به خط و زبان يونانى و پارسى با مضمون ذيل داشته: «اينجا آرامگاه من است كوروش شاهنشاه» و كتيبه ديگرى با همين مضمون به زبان پارسى بوده است. «پلىنى» فقط ذكر ميكند كه: «در مشرق تخت جمشيد برج پاسارگاد محتوى قبر كوروش است كه مغى نگهبان آن است.» پلوتارك در شرح زندگانى اسكندر مىنويسد: «چون ملاحظه نمود كه قبر كوروش را شكافته بودند، وى فرمان داد شخصى را كه آن كار تباه- كرده بود كشتند، باآنكه خطاكار يكى از افراد پلاآ «1» بوده و قدر و مقامى داشته و نامش پلىماكوس بوده است». وقتىكه كتيبه را ملاحظه كرد فرمود همان را به زبان يونانى هم منقور كنند و مضمونش به شرح ذيل است: «اى آدمىزاد هركه هستى و از هركجا كه آمده باشى (چون ميدانم كه خواهى آمد) من كوروش بانى امپراتورى پارسيانم پس بر اين مشت خاك كه قبر من است رشك مبر.» اين سخن اسكندر را سخت متأثر ساخت و او را توجه داد كه كار دنيا ثبات و اعتبار ندارد. سرانجام «كينتوس كورتيوس» هم كه درهرحال حرفش مورداعتماد نيست شرح ذيل را نوشت: «پس اسكندر فرمان داد قبر كوروش كه نعش او را دربر داشت بگشايند تا مراسمى معمول دارد و مىپنداشت كه سرشار از زر و سيم است، چون خود ايرانيان اين داستان را در خارجه شايع كرده بودند. اما غير از سپر پوسيده كوروش و دو تير و كمان سكائى و يك شمشير چيز ديگرى بدست نيامد. سپس وى تاج زرين بر قبر نهاد و آنرا با پارچهاى كه خود علاقه به پوشيدن داشت پوشانيد و حيران بود كه پادشاهى با آن عظمت مقام و ثروت و مال فراوان در قبر سادهاى كه يكى از افراد عادى را سزاست مدفون شده بود». | |
|
Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: رد: مقبره كوروش السبت أكتوبر 29, 2011 8:05 am | |
| حال بدون اينكه خواسته باشم از روايات مذكور شرح مرتبطى فراهم سازم- هرچند كه نكتههاى برجسته آن قابلترديد و انكار نيست- بايد ملاحظه نمود كه چه نشانههائى از اين گفتهها با آنچه در دشت مرغاب هست و شرح دادهام با قبر اصلى كوروش قابل انطباق و يا خلاف آن است. ابتدا به وجوه تشابه كه عامل تطبيق و شناسائى است توجه مينمائيم. قبر كوروش در ميان چهار ديوارى است كه محلى هم براى پاسداران داشته است. مقبره مرغاب هم بهطورى كه وصف كردهام از سه طرف با ستونبندى محصور شده بود كه وجود محل اضافى هم در آنجا اشكالى نداشته است. مقبره كوروش جاى وسيعى نبوده و دو قسمت داشته است يكى فوقانى و ديگرى زيرين و قسمت پائين جرزهاى سنگين داشته كه بر پايگاه سنگى ساخته شده بود و قسمت بالا هم به خانهاى شبيه بود و بامى داشت و محتوى تابوت بود و آنجا سرى هم داشته پس تا اينجا وجوه ارتباط درست و دقيق است. اندازه قسمت زيرين چنانكه نوشتهام 47 پا در 43 پا و 9 اينچ كه اندكى از مكعب كمتر است. باآنكه كلمات يونانى دال بر چهارگوش است نهآنكه لزوما دلالت بر مكعب نمايد. قبر كوروش درگاه بخصوص تنگ و باريك داشته است كه باز حاكى از شباهت مطلق است. بالاخره او نه سيكريتوس كه شايد آنجا را ديده باشد (عجب آن است كه اين نكته كه حائزاهميت وافى است چندان موردتوجه واقع نشده است) مىنويسد مقبره كوروش ده برج يا طبقه داشته و باآنكه وى شخص قابلاعتمادى نبوده باز او با جعل اين حرف امكان بربستن طرفى نداشته است و فرق بين رقم ده او و هفت (كه با پايگاه قبر هشت تا است) برج كه در دشت مرغاب هست بهقدرى ناچيز است كه در مقابل شباهت حيرتآور دو دستگاه بواسطه شباهت جزئيات نماى خارجى اصلا قابل اهميت نيست. | |
|
Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: رد: مقبره كوروش السبت أكتوبر 29, 2011 8:06 am | |
| از طرف ديگر مخالفان عمده اين فرض انطباق آن محل با قبر كوروش دلايل ذيل را برمىشمارند كه من به آنها جواب كافى و منطقى خواهم داد: 1- مقبره كوروش از باغ و جويبار و علفزار محصور و در زير درختان سايهدارى واقع شده بود كه اكنون اثرى از اينگونه علايم در مرغاب نيست. به نظر من اين دليل كمترين ارزشى ندارد بخصوص وقتىكه به تغيير و تفاوتى نظر بيندازيم كه در وضع ظاهرى آن سرزمين فقط طى يك قرن اخير حادث شده است، پس در مدت 2200 سال چه تغيير و اختلافى كه قابل وقوع نيست. از اين لحاظ شايد حتى يك نقطه هم در ايران نباشد كه با وضع دوره قديم. آن قابل مقايسه و تطبيق باشد. در جلگه مرغاب آب فراوان است، زيراكه رودخانه از آن حدود چندان دور نمىشود و پايگاه مقبره و ستونبندى اطرافش را شايد درختان فراوانى احاطه كرده بوده است. بهعلاوه بواسطه ارتفاع محدود برج فعلى كه روى آنجا دادن سايبان جنگلى به آسانى امكان داشته و اين مطلب مؤيد گفتار استرابن است. 2- آقاى ديولافوا اظهار مىدارد كه هيچ يونانى بناى مرغاب را برجى مكعب محسوب نمىداشته است. در اينجا من گله خود را از ترجمه ناصواب يا عنوان بىتأمل متنهاى اصلى تكرار مىكنم كه از اين لحاظ هيچ منقدى به اندازه سركار ديولافوا به نحو اشد و بارها دچار اشتباه نگرديده است. جواب او در اينباره نيك ساده است. آرى هيچ يونانى چنين مقايسه و حكمى هم نكرده است. استرابن آنرا برج ناميد كه در آثار متأخرين از نويسندگان يونانى اين نام غالبا به ساختمانهاى مجزا اطلاق شده است، ولى هرگز نگفته است كه مكعب بوده. آريان هم افزوده بود كه آن بر پايگاه چهارگوش قرار گرفته كه نشان دادهام درست نوشته بود. 3- آقاى ديولافوا اقامه دليل مىكند كه مقبره مرغاب وسعت كافى نداشته است تا گنجايش آن همه اسباب و زيورها را كه برشمردهاند داشته باشد و به اين مطلب با شيرينكارى سرشار و بىهيچگونه اظهار تأسفى مىافزايد جاى تنگى كه فقط براى تنشوئى و ظرف حمام متناسب بود، اين موضوع بسته به عقيده شخصى است. به نظر من زيورهاى درون قبر شامل تختى مزين بوده كه تابوت بر آن قرار داشته و ميزى كه چند جام و زيورها و اسلحه بر آن نهاده شده بود و براى اين چيزها در آنجا بهاندازه كافى جا فراهم بوده است. 4- آقاى ديولافوا باز چيز سادهاى را بزرگ جلوه داده است چون اظهار مىدارد كه اثرى در آنجا نيست كه علامت پلكان داخلى از مقبره به پاسدارخانه باشد. جوابش اين است كه در مقبره كوروش اصلا چنين چيزى نبوده است. پلكان ساخته قوه تصور سركار ديولافوا است. 5- بر ديوارهاى مقبره مرغاب كتيبهاى به زبان پارسى يا يونانى از كوروش ديده نمىشود، ولى نيك مىتوان تصور كرد كه اين كتيبهها بر الواحى بوده كه بر ديوار يا موضع ديگر نصب شده بوده و بعدا از ميان رفته است. اينها دلايلى له و عليه تطبيق آن محل با گور كوروش بوده كه گمان مىكنم اثباتا دليلهاى محكم و وافى عنوان كرده باشم و دو رأى مخالف سرسخت اين فرض يكى قول پرفسور اوپر «1» است كه با روايات محلى نيز بىتناسب نيست و اين است كه مقبره مرغاب متعلق به كاساندان زن كوروش مىباشد در صورتىكه آقاى ديولافوا ترجيح مىدهد آنرا متعلق به مندانه مادر كوروش محسوب دارند. البته هيچيك از اين اظهارنظرها دليلى درست و مبتنى بر مدارك معتبر نيست و تعجب اينجاست كه ديولافوا آنجا را پاسارگاد كوروش مىشمارد و قبر پدر و مادر او را هم در آنجا قبول دارد، اما از پذيرفتن اين نظريه كه قبر كوروش هم ممكن است در آنجا باشد امتناع مىورزد. من كه درباره اين طرز فكر او نمىدانم چه عرض كنم. | |
|