Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: علل حمله مغولان الخميس أكتوبر 27, 2011 8:24 am | |
| يورش مغولان به ايران و تخريب نيمي بيشتر از اين سرزمين و كشتار ميليونها انسان رويدادي بود كه به گفته ابن اثير: « از بدو آفرينش آدم تاكنون … همانندش نيامده [1]» . موضوع ساده اي نيست كه فقط به تكبر و نخوت سلطان محمد خوارزمشاه نسبت داده شود . بعضي از مورخان را نظر بر اين است كه اگر خوارزمشاه سفرا و بازرگانان مغولي را نمي كشت اين تهاجم انجام نمي گرفت . اين نوع قضاوت براي اتفاقاتي كه از مهم ترين رويدادهاي تاريخي محسوب مي شود دليل پيش پا افتاده اي است در ريشه يابي تهاجم چنگيز به ايران و ديگر بلاد اسلامي علاوه بر جريان سفرا و تجار سرانگشت اتهام به ضرورت به سوي بغداد و ناصر خليفه عباسي كه محرك اصلي فتنه بوده دراز مي شود . در حالي كه تضادهاي دروني امپراطوري تازه تأسيس چنگيز و اشرافيت فئودال چادرنشين، در ارزيابيها ناديده انگاشته مي شود .سعي بر اين است كه در بررسي علل حمله چنگيز به ايران سه موضوع مذكور را مورد تجزيه وتحليل قرار داده و ديدگاههاي مختلف مورخان را بازگو نمائيم: 1 - كشته شدن بازرگانان و سفراي مغول: پس از مبادله سفرا بين ايران و مغولستان كارواني با مال التجاره زياد از طرف چنگيزخان روانه ايران شد اما كاروان مال التجاره در اترار غارت شده و به فرمان حاكم خوارزمشاه همة بازرگانان گردن زده شده بودند فرستادگان چنگيز قرباني آز و طمع و سوء ظن خوارزمشاه گشته بودند شايد سلطان محمد دستور قتل عام آنان را نداده بود ولي پس از ماجرا جانب حاكم خود را گرفت و از تسليم وي ممانعت كرد گذشته از آن اهانت ديگري نسبت به چنگيزخان روا داشت و آن صدور فرمان قتل سفير «ابن كفر ج بغرا» و تراشيدن ريش همراهان بود كه براي درخواست تسليم حاكم ارترا به دربار خوارزمشاه آمده بودند لازم به يادآوري است سفرا كه ايلچي يا آلچي ناميده مي شدند معرف يك عشيره يا قبيله بوده اند وضعيت خاصي داشتند و سفير وجودي مقدس به شمار مي رفت . بنا به گفته ابن اثير: «انگيزة خوارزمشاه در كشتن بازرگانان مغول تنها آزمندي نبود بلكه مي خواست از گسترش روابط بازرگاني با خان مغول جلوگيري كند تا اسلحه و ساز و برگ به سپاهيان چنگيز نرسد . چه جاسوسان او خبر داده بودند كه مغولان سرگرم ساختن اسلحه هستند [2] . » البته ابن اثير كشتار سفرا را تنها حمله به ايران نمي داند در اين باره مي گويد كه :«سبب تاخت و تاز مغولان به شهرهاي اسلامي غير از اينهاست [3]…» محمد نسوي مي نويسد: « چنگيزخان از سلطان تسليم ينال (غايرخان) را خواست و سلطان از ترس لشكريان و امراء بزرگ كه از خويشان ينال بود خواستة چنگيز را اجابت نكرد و اعتقاد كرد كه اگر با چنگيزخان جواب به لطف گويد طمع او زادت شود خود را بگرفت و تجلدي نمود و فرمود تا آن رسولان بي گناه به قتل آوردند و به شومي آن چند قطره خون ناحق، خون چندين اهل اقاليم كه جمله مسلمانان بودند هدر شد و بهر قطره سيلي از خون حرام در جوي حسام بلكه بر روي رغام جاري گشت كينه اي توخت و جهاني سوخت [4].» ابن العبري عقيده دارد كه بازرگانان مغولي به دستور خوارزمشاه كشته شدند و همين عمل باعث تحريك احساسات چنگيز و حمله بر ايران شد : «غاير خان براي سلطان كشتن تجار و تصرف اموال آنها را به عنوان يك كار خوب جلوه داد و سلطان محمد به او اجازه داد آن امير تمام تجار را كشت مگر يكي از آنها كه توانست از زندان فرار كند … اين عمل سلطان محمد در نظر چنگيزخان يك مصيبت بزرگي جلوه كرد و بي نهايت متأثر شد و خواب از سرش پريد … و به بالاي يك تپه بلند رفت و سرش را برهنه كرد و به سوي خدا تضرع و زاري كرد و از خدا كمك مي طلبيد تا او را ياري كند و او بتواند انتقام اين ظلم را بگيرد… [5]» وصاف گويد:«چنگيز از اين عمل سلطان محمد سخت برآشفت در سال 615 ه ق با لشكري از تاتار قصد ممالك سلطان محمد كرد ابتدا قاصدي بفرستاد كه به دست خود آب صاف صلح و صفا را گل كردي و آتش هوي را به باد خود رأيي تيره ساختي جنگ را آماده باش كه به هر قطره خون بيگناهان سلامت جوي ، جويي از خون چون جيحون روان خواهد شد و در عوض هر قيراط دينارها پرداخته خواهد گشت. [6]» بار تولد در تركستان نامه كشته شدن سفراء و بازرگانان را علت اصلي حمله ندانسته و مي نويسد: «گسترش امپراطوري عظيمي مانند امپراطوري مغول پس از پيروزي مغولان در چين شمالي و تركستان شمالي و تصادم آن با امپراطوري خوارزمشاه ديگر گريزناپذير شده بود مسأله انتقام گرفتن خان مغول از خوارزمشاه به خاطر كشتن فرستادة خان دليل نيرومند براي جنگ بوده اما علت اصلي نبوده … [7]» همين نويسده در اثر جديدش علت اصلي رامتوجه سلطان محمد خوارزمشاه نموده و مي نويسد: «مقايسه اطلاعات موجود در منابع اسلامي و برخورد آنها با اين پيكار ما را به اين نتيجه مي رساند كه جنگ ميان خوارزمشاه و چنگيز اگر از جانب خوارزمشاه برافروخته نشده باشد دست كم با نيات جهانگشايانة تسريع شده و نه با نيات جهانگشايانه چنگيزخان [8]». با بار تولد مي توان موافق بود كه كشتن فرستاده خان دليلي نيرومند براي جنگ بوده اما علت اصلي نبوده و بعد از واقعه اترار جنگ اجتناب ناپذير شده بود . 2 – نقش خليفة عباسي در كشاندن مغولان به بلاد اسلامي: خليفه عباسي الناصر لدين الله با سلطان محمد خوارزمشاه ميانه خوبي نداشت و از هر فرصت ممكن براي تحريك حكومتهاي محلي در شرق عليه خوارزمشاه استفاده مي كرد و قدرتمندي سلطان محمد براي دستگاه خلافت چنان خطري بود كه خليفه باطناَ بي ميل نبود كه حريف خود را به دست مغولان بيند و از شر او راحت گردد. براي اثبات اين ادعا شواعد تاريخي زياد وجود دارد كه به چند مورد اشاره مي شود : ابن اثير كه خود ناظر آخرين دوره خلافت عباسي و حملات مغول بوده است با صريح ترين تعبير نقش خليفة عباسي الناصر لدين الله را در كشاندن مغولان به سرزمينهاي اسلامي تأييد كرده و مي نويسد: «آنچه ايرانيان به او نسبت داده اند كه او مغولان را در مورد بلاد اسلامي به طمع انداخته و در اين رابطه با آنها به نامه نگاري پرداخته درست است اين ضربة عظيمي است كه هر گناه بزرگي در مقابل آن كوچك است [9]» ابوالغداء (729 ه ق ) يكي ديگر از مورخين اهل سنت نيز اين امر را تأييد كرده و مي گويد : «از دشمني كه ميان ناصر و خوارزمشاه وجود داشت ناصر مي خواست كه خوارزمشاه گرفتار آنان (مغولها) باشد و قصد عراق نكند [10] . » در ورايت ديگري از قول «روبروك» كه خود در دستگاه مغول بوده آمده است كه : «بار ديگر سفير خليفه بقرافروم رسيد اين فرستاده مأموريت داشت تا با امپراطور جديد قرارداد صلح منعقد سازد و متعهد گردد كه ده هزار سوار براي پيشبرد فتوحات در ايران در اختيار مغولان گذارد خان مغول خواستار آن بود كه خليفه تمام استحكامات قلاع خود را ويران كند و البته اين پيشنهاد توسط سفير خليفه رد شد [11]». ميرخواند صاحب روضه الصفا مي نويسد: «خليفه از روي ناچاري به اين فرمانروا يعني تموچين روي آورد تا خطري را كه از جانب همسايگان متوجه قلمرو خلافت بود دفع نمايد [12].» پاول هرن نيز عقيدة استمداد خليفة عباسي از خان مغول را تأييد كرده و مي نويسد : « بايد گفت در اين موقع هستي خليفه در خطر بود زيرا خوارزمشاه مصمم بود خليفه را از سياسي ظاهري و روحاني محروم كند و به جاي او يك خليفه از علويان منصوب دارد و ناصر لدين الله از ترس جان چنگيزخان را براي حمله به ايران تشويق كرد چنگيزخان در اجابت اين دعوت فرصت را از دست نداد [13].» اشپولر با استناد به نوشته ميرخواند اين توهم را كه ارتباط خليفه با چنگيزخان از ناحيه مخالفان مذهبي خليفه طرح شده باشد رد كرده و مي نويسد: «اكنون نمي توان با اطمينان گفت كه آيا خليفه خود در وارد كردن بزرگترين ضربة تاريخ بر عالم اسلام مصمم بوده است يا نه . اما سر زدن چنين عملي از الناصر لدين الله كه سخت سرگم سياست بود غيرممكن نمي نمايد چون ميرخواند در ارسال اين پيغام از جانب خليفه به خان مغول ترديدي نداشته است مي توان گفت كه در آن عصر ديگران نيز آن را متحمل مي دانسته اند از آن گذشته به دشواري مي توان پذيرفت كه در قرن نهم به منظور سود جويانه اي چنين خبري را اشاعه داده باشد [14] . » بارتولد معتقد است كه چون ميان خوارزمشاه و بغداد كدورتي بوده اين خبر به صورت شايعات مبهم انتشار داشته است بدين سبب تصور نمي رود كه خبر مربوط به دعوت مغولان از طرف ناصر خليفه عليه خوارزمشاهيان شايان توجه و مهم باشد [15] . ولي بار تولد در اثر جديدش كه در سال 1926 م يعني پنج سال پيش از مرگش در تركيه مجموعة سخنرانيهائي داشته و با نام تاريخ تركهاي آسياي ميانه به فارسي ترجمه شده است نظريه قبلي خودش را تا حدودي تعديل و به واقعيت نزديك شده و تلويحاَ نامه نگاريها و نقشه هاي خليفه را بي تأثير در جنگ ندانسته و مي گويد : «مسئله بسيار مهم براي ما تصادم ميان چنگيزخان و محمد خوارزمشاه است اين برخورد تاكنون بيشتر نتيجه هدفهاي جهانگشايانه قلمداد شده و اغلب كوشيده اند ثابت كنند كه حتي خارجيان به خصوص ناصر خليفة عباسي بغداد چنگيزخان را به طرح نقشه هاي وي برنيانگيخته باشند دست كم با نفوذ خود از او حمايت كرده اند با وجود اين ، مقايسه اطلاعات موجود منابع اسلامي و برخورد آنها با اين پيكار ما را به اين نتيجه مي رساند كه بعد از واقعة اترار حمله مغولان بر ضد قلمرو شاه خوارزم اجتناب ناپذير شده بود و نيازي به تحريكات ناصر خليفه يا شخص ديگري براي اقدام با اين حمله نبود [16]. » عباس اقبال گويد: « اگرچه علت حملة چنگيز به ممالك خوارزمشاهي و بهانة او در اين اقدام امور ديگري بوده است و تنها دعوت خليفه او را بر اين كار وانداشته ولي رفتن سفيري از جانب ناصر پيش چنگيزخان و علت دشمني خليفة مسلمين با خوارزمشاه و دادن اطلاعات در باب احوال ممالك اسلامي كه لازمة دعوت خان مغول به جنگ با خوارزمشاه بود چنگير را مايل و جري كرده [17]… » 3 – نقش تضادهاي دروني امپراطوري چنگيزخان در حمله به ايران: عده اي از محققان تاريخ مغول را عقيده بر اين است كه از زماني كه چنگيزخان مغولستان را يكپارچه كرده و قدرت جنگاوري خود را محكم ساخته بود برخورد بين ايران و مغولها غيرقابل اجتناب بود و در واقع چنگيزخان متكي بر اشرافيت فئودال چادرنشين بود لذا سياستهاي وي تحت تأثير نيازهاي اين اشرافيت قرار داشت . پيكولوسكايا محقق روسي مي نويسد : «محرك سياست جهانگشاري چنگيزخان همانا منافع اعيان چادرنشين فئودال شده بود از قديم درآمد اعيان مذبور را نه تنها بهره كشي از آراتها (سرف) تشكيل مي داد بلكه به همان اندازه از جنگهاي غارتگرانه ميان اولوسهاي مجاور منتفع مي شدند از آنجا كه پس از وحدت مغولستان جنگهاي داخلي در آن كشور متوقف شد اعيان چادرنشين كه نمي خواستند از غنايم جنگي محروم گردند به فتوحات خارجي و جهانگشايي متمايل مي شدند و از آنجايي كه موفقيت در اين جنگها مستلزم وجود يك حكومت نيرومند و تنسيقات سخت نظامي بود اعيان مغول با كمال وفاداري به خدمت چنگيزخان كمر بستند [18]. » چنگيزخان مي دانست تنها سياست استيلاجويانه مي تواند وفاداري اشراف چادرنشين مغول را براي وي تأمين كند و او را از خيانت، سركشي و جنگهاي داخلي و امپراطوري ساخت وي را از فروپاشيده شدن سريع در امان دارد گذشته از اين چيره شدن بر سرزمينهايي ديگر مي بايست خصومتهاي طبقاتي ميان اشراف و توده كوچ نشينان وابسته ـ آراتها ـ را كه در جامه مغول پديد آمده بود فرونشاند و سست گرداند. [19] مواردي از نشانه هاي تضاد در ميان اشراف و توده هاي محروم را در مبحث قشربندي جامعه ايلاتي به اجمال مرور كرديم و از قول واسيلي يان آورديم كه چنگيز چگونه وعده تسلط بر ثروتمندترين كشورهيا جهان را به پيروانش مي دهد و نيز به است آنها قول مي دهد كه در اندك زماين توانگر شده و با غنايم و احشام زياد مواجه خواهند شد .
نويسندة تاريخ امپراطوري زرد مي گويد: « چنگيز سياست دو پهلو داشت او براي بدست آوردن فرصت سياست ترغيب و تهدي را در يك زمان اجرا مي كرد وعدة صلح مي داد و در عين حال آمادة جنگ مي گشت . چنگيزخان مي دانست كه زمان به سود وي مي چرخد تخت سلطنت سلطان محمد به لرزه افتاده بود بي شك وقت آن مي رسيد كه سردار مغول بتواند در برابر جهانيان حق را به جانب خود جلوه دهد . چنگيزخان مردي خردمند بود و مي دانست كه بايد در جنگي بزرگ و پرمخاطره كه هدف آن نه تنها كسب پيروزي بلكه تأسيس يك دولت بزرگ عشايري بود كه مي بايست هزاران سال دوام داشته باشد خود را بي گناه و مظلوم جلوه دهد [20] . » كارل بروكلمان نيز انگيزه هاي اقتصادي را در حملة مغول به ايران مؤثر دانسته و گويد: «شايد انگيزه هاي اقتصادي مانند آنچه سابقاَ عربها را به كشور گشائي وا داشت يا مانند مبارزاتي كه ميان شبانان و نگاهدارندگان اسب در گرفت در اين حمله بي تأثير نبوده است. [21]» استاد بسيار بزرگوار دكترحسين آلياري با ذكر دلائلي گناه تهاجم چنگيزخان به ايران را متوجه سلطان محمد خوارزمشاه مي كند . قبل از هيچ گونه اظهار نظري به بيان ديدگاه ايشان مي پردازيم: «مقصر اصلي در تحريك و هجوم مغول ها كه منجر به نابودي ميليون ها نفر مسلمان و تخريب و سوختن شهرهاي بي شمار اسلامي گرديد خود سلطان علاء الدين محمد مي باشد، غرور بيجا و فكر كوچك و طمع كاري بيش از اندازة او و از طرف ديگر ضعف و ترسي كه بر وجودش مستولي شده بود اين ضايعه اسفناك را برآورد به عقيدة من با علم به اينكه در حادثة اترار تركن خاتون و سرداران وابسته براي او دخالت تام داشته اند باز نبايستي سنگيني گناهان سلطان محمد را سبك ترش نمود و كوشيد تا تاريخ جديد اعتباري شايسته براي او در نظر بگيرد.
ما بر خلاف بعضي از محققين و متخصصين تاريخ مغول عقيده داريم كه اگر حادثه اترار به وقوع نمي پيوست و سلزان سياست مدبرانه اي اتخاذ مي نمود ايران در معرض حملات وحشيانه مغولها واقع نمي شود از يك طرف با تحقيق و مطالعه وقايع آن زمان مي بينيم كه مغولها احتياجي نداشتند تا نياز اقتصادي خود را از ايران تأمين نمايند و از طرفي هنوز مجادله بر عليه كوچلك خان پايان نيافته بود و مغول ها در چين و تنگوت گرفتاريهايي داشتند و نمي توانستند در سه جبهه جنگ را شروع نمايند و از طرف ديگر سياست خارجي خوارزمشاهيان طوري بود كه آن دولت را در نظر چنگيزخان بزرگ و پرقدرت جلوه مي داد ما براي تاييد مسايلي كه پيش كشيديم به يك دليل مهم اكتفا مي كنيم موقعي كه براي مغولها راهي جز جنگ باقي نماند و چنگيزخان تصميم به نبرد گرفت مدتي طول كشيد تا سپاه خود را براي اين هدف مهيب آماده سازد در حقيقت چنگيز هنوز آن قدرت را در خود نمي ديد كه هجوم آني را بر عليه ايران شروع نمايد . مي بينيم او تابستان 1219 م را در كنار رودخانه ارتيش مي گذارند و با تمام قدرت شروع به جمع آوري سپاه از قبايل مغولستان مي كند و اين آماده شدن تا سال 1220 م ادامه مي يابد . [22] » با اينكه دلايل ارائه شده قانع كننده است اما در اين مورد با ديويد مورگان هم عقيده ام كه چنگيز دست كم دو اين مرحله تمايلي به درگيري نظامي با خوارزمشاه نداشت او در چين كاملاَ درگير بود و امپراطوري قابل توجهي را نيز به زير سيطرة خود درآورده بود كه هنوز به طور كامل هضم نشده و سامان پيدا نكرده بود اما چنانچه بر اساس تاريخ بعدي مغول و گسترش فتوحات آنها به داوري بنشينيم بي شك و در هر صورت خوارزم در نهايت مورد حمله قرار مي گرفت اما ماجرا به اين صورت پيش رفت كه خوارزمشاه كنترل اين قضيه را از دست چنگيزخان خارج كرد و با اعمال خويش جنگ را اجتناب ناپذير كرد [23] . در مجموع مي توان نتيجه گرفت كه ارادة خان مغول به كشور گشاي و حس توسعه طلبي شديد در ميان مغولان مي تواند انگيزه اصلي شروع جنگ باشد و بالطبع مغولان متوجه ضعف داخلي دولت خوارزمشاهي بودند در چنين شرايطي هجوم صحرانشينان به سرزمينهاي ثروتمنددتر اقوام با فرهنگ و تمدن امري اجتناب ناپذير بوده تنها برخورد سنجيده تر خوارزمشاه با فرستاده هاي چنگيزخان مي توانست هجوم مغولها را به تأخير انداخته و روابط بازرگاني و صلح آميز ادامه داشته باشد . بديهي است نه كشتار بازرگانان و ربودن اموال آنان قابل توجيه است و نه كشتن ميانجي و به قتل رساندن ايلچي و در خيانت و بلاهت دربار خوارزمشاهي هم نمي توان ادني ترديدي داشت ولي ايلغار مغول در مبني و اساس امري طبيعي و به قصد تحصيل ثروت و به چنگ آوردن مال و غنيمت و رفع احتياجات مادي و امثال اين امور بود و گرفتن انتقام از محمد اغري بهانه اي ظاهري بوده است . به قول ساندرز بي حرمتي اترار كه ضمن آن يك سفير نيز كشته شد به چنگيزخان مجال مي داد كه نه به عنوان متجاوز بلكه به عنوان تلافي كنندة يك خطا تأسف آميز ظاهر شود . منابع : 1 – به نوشته منهاج سراج در طبقات ناصري، ص 345 ، «لقبي است كه چنگيزخان نسبت به سلطان محمد خوارزمشاه داده است » 2 – تاريخ فتوحات مغولي – ص 61 منابع و مآخذ 1 – ابن اثير، عز الدين ، الكامل في التاريخ، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران ، انتشارات علمي ، چاپ اول ، 1355 2 – ابوالفرج اهرون، غريفوريوس (ابن الجري) ، تاريخ مختصر الدول ، ترجمه محمدعلي تاج پور، حشمت الله رياضي، تهران انتشارات اطلاعات، چاپ اول ، 1364 3 – بار تولد، ولاديمير ، تركستان نامه، ترجمه كريم كشاورز، تهران ، انتشارت آگاه ، چاپ اول ، 1352 4 – بار تولد، ولاديمير ، تاريخ تركهاي آسياي ميانه، ترجمه غفار حسيني ، تهران ، توس ، چاپ اول ، 1376 5 – اشپولر، برتولد، تاريخ مغول در ايران، ترجمه محمود ميرآفتاب ، تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي ، چاپ دوم ، 1365 6 – بياني ، شيرين ، دين و دولت در ايران عهد مغول ، تهران، مركز نشر دانشگاهي ، چاپ اول ، 1367 7 – اقبال ، عباس ، مجموعة مقالات ، به كوشش محمد دبير سياتي ، تهران ، خيام ، چاپ اول ، 1350 8 – پيكولوسكايا و ديگران، تاريخ ايران از عهد باستان تا سده هيجدهم ميلادي ، ترجمه كريم كشاورز ، تهران ، پيام ، چاپ سوم ، 1354 9 – ميرخواند، محمد بن خاوند شاه ، روضه الصفا، ج 4 و 5 ، تهران ، خيام ، چاپ اول ، 1339 10 – مورگان، ديويد، مغولها، ترجمه عباس فر،تهران ، انتشارات مركز ، چاپ اول ، 1371 11 – مرتضوي ، منوچهر ، مسائل عصر ايلخانان ، تهران، آگاه ، چاپ دوم، 1372 12 – نسوي ، شهاب الدين محمد، سيرت جلال الدين ، تصحيح مجتبي مينوي ، تهران ، علمي و فرهنگي ، چاپ دوم 1365 13 – فضل الله شيرازي ، شهاب الدين ، «تجزيه الامصار و تز جيهه الاعصار» مشهور به تاريخ وصاف ، تحرير عبدالمحمد آيتي ، تهران ، مؤسسه پژوهشگاه ، چاپ دوم ، 1372 14 – بروكلمان ، كاري ، تاريخ ملل و دول اسلامي، ترجمه هادي جزايري، تهران ، نشر كتاب ، چاپ دومي 1346 15 – پطروشفسكي ، ايليا پاولويچ ، تاريخ ايران در سده هاي ميانه، ترجمه كريم كشاورز ، تهران ، دنيا ، چاپ اول 1359 16 – باركهاوزي، يواخيم، امپراطوري زرد (چنگيزخان و فرزندانش ) ترجمه، اردشير نيكپور ، تهران ، زوار ، چاپ اول ، 1346 17 – جوزجاني ، منهاچ سراج، طبقات ناصري، به تصحيح عبدالحي حبيبي، لاهور ، دانشگاه پنجاب ، چاپ اول ، 1344 18 – رشيد الدين ، فضل الله ، جامع التواريخ ، به كوشش بهمن كريمي ، تهران ، اقبال ، چاپ دمم ، 1362 19 – ساندرز. ج . ج . تاريخ فتوحات مغول ، ترجمه ابوالقاسم حالت ، تهران ، اميركبير، چاپ دوم ، 1363 20 – ياول هرن، تاريخ مختصر ايران، ترجمه رضازاده شفق، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، 1349
| |
|