چون نامه پیامبر صلی الله علیه و آله به کسری رسید، خشم آمدش، گفت: این کیست که نام خویش پیش از نام من نوشته است و آن نامه را بدرید و رسول صلی الله علیه و آله را خوار داشت. چون این خبر به پیغمبر صلی الله علیه و آله رسید، فرمود: که او ملک خویش درید و...
چون کار پیغمبر صلی الله علیه و آله قوی شد. کسری دو رسول بیرون کرد و نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله فرستاد و نامه کرد به باذان که مَلِک یمن بود از دست کسری، و اندر نامه باذان نوشت که باید که چون این نامه برخواِنی کسی فرستی به زمین یثرب، سوی آن مرد که آن جا دعوی پیغمبری {همی کند} و نام وی محمد و بفرمای تا او را به آهن بندند و سوی من آرند...
هر دو رسولان برفتند و پیش پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند، ریش ها سترده و سبلت ها دراز کرده. پیغمبر صلی الله علیه و آله چون ایشان را بدید، عجب آمدش، گفت: چرا چنین کردید؟ گفتند: خدایگان ما، ما را چنین فرمود که: ریش بتراشید و سبلت به جای رها کنید.
مصطفی صلی الله علیه و آله فرمود: مرا خدای چنین فرمود، تا سبلت بِستُرم و ریش عفو کنم (رها کنم)... .{ بعد از مدتی پیامبر صلی الله علیه و آله به سلمان فرمود که بگو:} پیغمبر صلی الله علیه و آله می گوید که خدای {من} خدایگان شما را بکشت و شیرویه پسرش را برو مسلط کرد، تا او را بکشت. - {آن دو برگشتند} نزد باذان رفتند به یمن و نامه شیرویه نیز به سوی او آمده بود که پرویز [را بکشتند] و من به ملک بنشستم. هرچند سپاه [که] با توست اندر یمن بیعت من از ایشان بستان و آن مرد را که به زمین یثرب دعوت پیغمبری می کند او را مجنبان تا [فرمان] من به تو آید. اِنی کاظمی
***********************************************
متن نامه عمربن الخطاب ، به یزدگرد سوم
بسم الله الرحمن الرحیم
از : عمربن الخطاب خليفه مسلمين
به: يزدگرد سوم شاه فارسی
من آينده خوبی برای تو و ملتت نمی بينم ، مگر اينکه پيشنهاد من را قبول کرده و بيعت نمايی.زمانی سرزمين تو بر نيمی از جهان شناخته شده حکومت می کرد ليکن اکنون چگونه افول کرده ؟ ارتش تو در تمام جبهه ها شکست خورده و ملت تو محکوم به فناست . من راهی را برای نجات به تو پيشنهاد می کنم .شروع کن به عبادت خدای يگانه ، يک خدای واحد، تنها خدايی که خالق همه چيز در جهان است ما پيغام او را برای تو و جهان می آوريم به ملتت فرمان ده که آتش پرستی را که کذب می باشد ، متوقف کنند و به ما بپيوندند ، برای پيوستن به حقيقت .الله خدای حقيقی را بپرستيد ، خالق جهان را ، الله را پرستش نماييد و اسلام را به عنوان راه رستگاری خود قبول کنيد اکنون به راههای شرک و پرستشهای کذب پايان ده و اسلام بياوريد تا بتوانيد الله اکبر را به عنوان ناجی خود قبول کنيد . با اجرای اين تو تنها راه بقای خود و صلح برای پارسيان را پيدا خواهی نمود ، اگر تو بدانی چه چيز برای پارسيان بهتر است تو اين راه را انتخاب خواهی کرد ، بيعت تنها راه می باشد .
الله اکبر
(محل مهر عمر)
خليفه مسلمين عمربن الخطاب
يزدگرد سوم ، شاهنشاه ايران به او چنين پاسخ می دهد
به نام اهورا مزدا، آفريننده جان و خرد
از سوی شاهنشاه ايران، يزدگرد به عمرابن خطاب خليفه تازيان
تو در اين نامه ما ايرانيان را به سوی خدای خود که "الله اکبر"نام داده ايد، می خوانيد و از روی نادانی و بيابان نشينی، خود بی آنکه بدانيد ما کيستيم و چه می پرستيم، می خواهيد که به سوی خدای شما بياييم و "الله اکبر" پرست شويم.شگفتا که تو در پايه خليفه عرب نشسته يي ولی آگاهيهای تو از يک عرب بيابان نشين فراتر نمی رود. به من پيشنهاد می کنی که خدا پرست شوم. ای مردک، هزاران سالست که آرياييان در اين سرزمين فرهنگ و هنر، يکتا پرست می باشند و روزانه پنج بار به درگاهش نيايش می کنند. هنگامی که ما پايه های مردمی و نيکو ورزی و مهربانی را در سراسر جهان می ريختيم و پرچم "پندار نيک، گفتار نيک و کردار نيک" را در دست داشتيم، تو و نياکانت در بيابانها می گشتيد و مار و سوسمار می خورديد و دختران بيگناهتان را زنده به گور می کرديد.تازيان که برای آفريده های خدا ارزشی نمی شناسند و سنگدلانه آنها را از دم تيغ می گذرانند و زنان را آزار می دهند و دختران را زنده به گور می کنند و به کاروانها می تازند و به راهزنی و کشتار و ربودن زن و همسر مردم دست می زنند، چگونه مارا که از همه اين زشتيها بيزاريم، می خواهند آموزش خدا پرستی بدهند؟
به من می گويي که از آتش پرستی دست بردارم و خدا پرست شوم؟ ما مردم ايران، خدا را در روشنايي می بينيم. فروغ و روشنايي تابناک و گرمای خورشيدی آتش در دل و روان ما، جان می بخشند و گرمی دلپذير آنها، دلها و روانهای ما را به يکديگر نزديک می کنند تا مردم دوست، مهربان، مردم دار، نيکخواه باشيم و رادی و گذشت را پيشه سازيم و پرتو يزدانی را در دلهای خود هماره زنده نگهداريم.خدای ما "اهورا مزدای" بزرگ است و شگفت انگيز است که تازه شما هم او را خواسته ايد نام بدهيد و "الله و اکبر" را برای او بر گزيده ايد و او را به اين نام صدا می کنيد. ولی ما با شما يکسان نيستيم، زيرا ما به نام "اهورا مزدا" مهرورزی و نيکی و خوبی و گذشت می کنيم و به درماندگان و سيه روزان، ياری می رسانيم و شما به نام "الله اکبر" خدای آفريده خودتان دست به کشتار و بدبختی آفرينی و سيه روزی ديگران می زنيد.چه کسی در اين ميان تبهکار است، خدای شما که فرمان کشتار و تاراج و نابودی را می دهد؟ يا شما که به نام او چنين می کنيد؟ يا هردو؟
شما از دل بيابانهای تفته و سوخته که همه روزگارتان را به ددمنشی و بيابان گردی گذرانده ايد، برخاسته ايد و با شمشير و لشکر کشی می خواهيد آموزش خدا پرستی به مردمانی بدهيد که هزاران سالست شهريگرند و فرهنگ و دانش و هنر را همچون پشتوانه نيرو مندی در دست دارند؟ شما به نام "الله اکبر" به اين لشکريان اسلام جز ويرانی و تاراج و کشتار چه آموخته ايد که می خواهيد ديگران را هم به سوی اين خدای خودتان بکشيد؟امروز تنها نا يکسانی که مردم ايران با گذشته دارند آن است که ارتش آنها که فرمانبردار "اهورا مزدا" بوده، از ارتش تازيان، که تازه پيرو"الله اکبر"شده اند، شکست خورده اند و مردم ايران به زور شمشير شما تازيان بايد همان خدا را ولی با نام تازی بپذيرند و بپرستند و در روز پنج بار به زبان عربی برايش نماز بگذارند. زيرا "الله اکبر" شما تنها زبان عربی می داند.به تو سفارش می کنم به دل همان بيابانهای سوزان پر سوسمار خويش برگرد و مشتی تازی بيابان گرد و سنگدل را به سوی شهرهای آباد همچون جانوران هار، رها مکن و از کشتار مردم و تاراج دارايي آنان و ربودن همسران و دخترانشان به نام "الله اکبر" خود داری نما و دست از اين زشتکاری ها و تبهکاريها بکش.آرياييان، مردمی با گذشت، مهربان و نيک انديشند. هر جا رفته اند تخم نيکی و دوستی و درستی پاشيده اند. از اين رو از کيفر دادن شما برای نابکاريهای تو و تازيان، چشم خواهند پوشيد.
شما با همان "الله اکبر" تان در همان بيابان بمانيد و به شهرها نزديک مشويد که باورتان بسيار هراسناک و رفتارتان ددمنشانه است.
مهر
یزدگرد ساسانی
*************************************************
مُحاصِرهٔ اورشَلیم بخشی از جنگهای ایران و روم بود که در زمان ساسانیان در 614 پس ازمیلاد روی داد.فرمانده سپاه ایران در این نبرد شهربراز بود و اسقف زکریا رهبری مبارزان بیزانسی را بعهده داشت.در این جنگ ساسانیان به کمک حدود بیست و شش هزار تن از هم پیمانان یهودی خود به پیروزی دست یافتند.بدنبال فتح اورشلیم صلیب راستین که به صلیب اصلی عیسی مسیح منسوب است جابجا شده و توسط ایرانیان به تیسفون منتقل شد.اهمیت این پیروزی برای ساسانیان بیشتر ازین خاطر بود که آنها به آبهای مدیترانه دست یافتند.
|
بخشی از جنگهای ایران و روم |
<TABLE style="BORDER-RIGHT: #6caff7 1px solid; BORDER-TOP: #6caff7 1px solid; FONT-SIZE: 12px; BORDER-LEFT: #6caff7 1px solid; WIDTH: 98%; COLOR: black; BORDER-BOTTOM: #6caff7 1px solid; FONT-FAMILY: Verdana,Arial,Sans-Serif,Tahoma; BORDER-COLLAPSE: collapse; BACKGROUND-COLOR: #f4f4f4; border-spacing: 0px">
<TR>زمان <td style="BORDER-RIGHT: #6caff7 1px solid; BORDER-TOP: #6caff7 1px solid; BORDER-LEFT: #6caff7 1px solid; BORDER-BOTTOM: #6caff7 1px solid; HEIGHT: 25px"> ۶۱۴ میلادی</TD></TR> <TR>مکان <td style="BORDER-RIGHT: #6caff7 1px solid; BORDER-TOP: #6caff7 1px solid; BORDER-LEFT: #6caff7 1px solid; BORDER-BOTTOM: #6caff7 1px solid; HEIGHT: 25px"> اورشلیم</TD></TR> <TR>نتیجه <td style="BORDER-RIGHT: #6caff7 1px solid; BORDER-TOP: #6caff7 1px solid; BORDER-LEFT: #6caff7 1px solid; BORDER-BOTTOM: #6caff7 1px solid; HEIGHT: 25px"> پیروزی شاهنشاهی ساسانی</TD></TR> <TR>تغییرات سرزمینی <td style="BORDER-RIGHT: #6caff7 1px solid; BORDER-TOP: #6caff7 1px solid; BORDER-LEFT: #6caff7 1px solid; BORDER-BOTTOM: #6caff7 1px solid; HEIGHT: 25px">اورشلیم و تمام فلسطین ضمیمه شاهنشاهی ساسانی شد.</TD></TR></TABLE> |
|
شاهنشاهی ساسانی همپیمانان یهودی | امپراتوری روم شرقی |
|
شهربراز | اسقف ذکریا |
|
ناشناخته | ناشناخته |
|
بسیار کم | ۹۰۰۰۰ شهروند |
******************************************************
تمرکزگرایی دولت ساسانی تغییرات مهمی در تجارت آن دوره ایجاد کرد، علاوه بر آن استقلال شهرهای کاروانی سوریه و بینالنهرین نیز از بین رفت. عموما بازرگانی تحت حکومت ساسانیان همراه با سلسله مراتب قانونی، به خوبی سازماندهی شده بود.
در اواخر سده چهارم میلادی تهاجم بدویان به آسیای مرکزی و ایران شرقی به طور قابل ملاحظهای مانع تجارت در شرق شد. اما با این وجود ، توسعه دیوان سالاری پایدار در هر دو امپراتوری بیزانس و ساسانی و رشد اهمیت تجارت بین آن ها و همچنین تجارت با شرق دور به پیشرفت در طول دوره خسرو اول (۷۹ _ ۵۳۱ م) و جانشینانش کمک کرد.
در این مدت «سغدیان» فعالترین بازرگانان جاده ابریشم بودند. چینیها، میوه، شراب، آثار فلزی (به خصوص از آهن)، زره، ظروف شیشهای و همه نوع سرگرمیهای سغدی را وارد میکردند. برای مثال اسلوب و مضامین هنری ایران ساسانی با طرح طاووس نر و اسبهای بالدار روبهروی هم بر جامههای کتان ظاهر شد که در آسیای مرکزی، چین و حتی ژاپن عمومیت داشت. با این وجود اشیای کمی از این نوع و با منشاء ایرانی باقی مانده است.
ساسانیان برای فروش کالا از مهرهای گلی استفاده می کردند.
کشف مهر ساسانی در حفریات «مانتای» در سریلانکا بازتاب روابط تجاری بازرگانان ایرانی با سرزمین های دور دست است. نشانه های گستره تجارت بینالمللی ساسانیان در آفریقا نیز مشاهده شده ، سکههای یافت شده در آن جا این مساله را تصدیق میکند.
منابع سریانی، پارسی میانه و تلموذی هم در مورد تجارت امپراتوری ساسانی اطلاعاتی به دست میدهند.
در دوره ساسانی، تیسفون مرکز بزرگ تجاری بینالنهرین در ساحل دجله، جانشین بابل و سلوکیه شد.
هنوز هم جاده اصلی که از بالای بینالنهرین، از نزدیک محل امروزی همدان _ تهران (ری باستان)، به درون فلات ایران امتداد می یافت بود و از کنار صحرا میگذشت و از طریق خراسان به آسیای مرکزی یا به سمت هند میرفت زنده است.
نقشهها و سفرنامهها پیوستگی برخی راههای تجاری روزگار باستان را آشکار میکند که هنوز در بیشتر آن ها تردد صورت می گیرد.
همچنین سفرنامههای باقی مانده از دوره ساسانی بر پیوستگی جادههای تجاری دلالت دارد که از سوریه و جنوب بینالنهرین شمالی تا محل تلاقی دجله و فرات ادامه داشت، همان راهی که در دوره پارتیان نیز مورد استفاده بود. ضمن این که در امتداد تمام جادهها عوارض و تعرفه از کاروانها وصول میشد.
رومیان و پارتیان به ترتیب جای خود را به بیزانسیان و ساسانیان دادند که بر سر کنترل تجارت مزبور با هم رقابت میکردند. علی رغم جنگهای همیشگی، در امتداد راههای اصلی نمایشگاهها و بازارهایی برپا میشد و حجم تجارت دائما در حال افزایش بود.
از کتب حقوق سریانی و «ماتیکان هزار دادستان» پهلوی این گونه استنباط میشود که تجارت ساسانیان تا حد زیادی در اختیار اتحادیهها و شرکتها یا خانوادههای بازرگانی بوده که در زمینه قوانین و مقررات حاکم بر خرید و فروش تولیدات خبره بودند. از قوانین تقسیم دارایی و توارث که در کتابهای قانون شرح داده شده تنها اندکی از آن باقی مانده است. به نظر میرسد مالکیت عمومی کالا، زمین و خانهها شایعتر از مالکیت خصوصی بوده است.
اصطلاح «hambāyīh» (شراکت) نه تنها به روابط تجاری بلکه به سایر همکاریها راجع به ساخت کانال های آبیاری و نظیر آن اشاره میکند.
در ابتدا جریان تجارت به جای داد و ستد، بر پایه نظام پولی استوار بود. سکههای نقره با عیار بالا که دولت ساسانی ضرب میکرد به عنوان پول تا واحد تورفان ترکستان نیز مورد استفاده بودند. این سکهها همچنین در تجارت با نواحی بالای رود ولگا در روسیه و دریای سیاه نیز دارای ارزش بود. تجارت اخیر حتی در مقیاسی وسیعتر در دوره اسلامی نیز تداوم یافت. درهم نقره ساسانی مدلی برای سایر پولها در شرق شد. درهم نقره ساسانی مدلی شد برای سایر پولهایی که در شرق، به ویژه نزد هپتالیان و یا در واحد بخارا ضرب میشد.
در خلال حاکمیت طولانی ساسانیان، این سکه فقط در موارد محدودی تحت تاثیر مسائل سیاسی، کمارزش شد؛ یک بار در دوره پادشاهی شاپور اول (۲_۲۴۰ م) و بار دوم وقتی که پیروز (۴۸۴ _ ۴۵۹م) مجبور شده بود، غرامت سنگینی را به هپتالیان بپردازد.
مالیاتها و بهره بالای وامها باعث محدودیت بازرگانان در ایران عصر ساسانی میشد. بازرگانان در این زمره طبقات بالای اجتماع قرار نداشتند. برعکس آن در آسیای مرکزی آنها از احترام بیشتری برخوردار بودند.
در دوره ساسانی طبقه اعیان زمین دار در راس هرم جامعه بودند اما در مناطقی همچون بخارا و سمرقند بازرگانان بزرگ مهمترین نفوذ را در همه امور حکومتی داشتند. نکته مهم این که منابع مکتوب آسیای مرکزی، کتیبهها و همچنین نامهها، بیشتر به ساخت کانالها یا مخازنی برای آب و یا به امور مالی اختصاص دارند، در صورتی که کتیبههای ساسانی دارای مضامین مذهبی یا سلطنتی هستند.
مقارن با اواخر دوره ساسانی رقابت با بیزانس برای کنترل تجارت هند تشدید شد. ساسانیان بحرین و عمان را در کنترل داشتند و در سال ۵۷۰ م یمن یک پایگاه ایرانی شد. «کوسپاس» رقابت بین بازرگانان بیزانس و ساسانی را در ساحل غربی هند توصیف کرده و «پروکوپیوس» اظهار میدارد که ایرانیان تمام تجارت هند را در دست داشتند.
در خصوص تجارت مناطق شمالی، اطلاعات قابل مقایسه نیست، اما مقادیر زیادی سکههای نقره، ظروف و سایر آثار ساسانی و یا از آسیای مرکزی در روسیه پیدا شده است. این یافتهها به ویژه وقتی با مقادیر اندک نقره بیزانس مقایسه شود مدرکی برای تسلط ساسانیان بر این مسیر محسوب میشوند. ایرانیان از شمال خزر، کهربا، عسل، موم و سایر کالاها را وارد میکردند.
در طول تاریخ، طلا به قیمت بالایی در هند به فروش میرفت. به نظر میرسد این مساله که دلیل عمده به دست نیامدن اشیای زرین، غیر از سکههای طلا، از آسیای مرکزی و ایران بوده تقریبا از آغاز تاریخ عمومیت داشته است. در اوایل سده دوم قبل از میلاد کوشانیان، آخرین سلسله شرق فلات ایران بودند که مقادیر معتنابهی سکههای طلا در روزگار باستان ضرب کردند. حکام بعدی غالبا نقره ضرب میکردند، البته این بدان معنی نیست که معادن طلای کوههای آلتایی، تیانشان و جاهای دیگر از تولید دست کشیده باشند. طلا بیشتر از آسیای مرکزی و ایران به جنوب بوده میشد.
تجارت داخلی شاهنشاهی ساسانی نیز دارای اهمیت بود. کالاهای اصلی شامل اجناسی چون مواد غذایی، جبوبات، شراب، خشکبار، روغن خوراکی و مانند آن میشد که کمتر جنبه تجملی داشتند. همچنین پارچه، لباس، ظروف شاهنشاهی ساسانی و در آسیای مرکزی یافت میشد. احتمالا در هر دو ناحیه محصولات لبنی، گوشت، پشم و فرشهای بافته شده با وسایل و ظروف معاوضه میشد. مواد غذایی توسط روستاییان ساکن تهیه میشد.
قوانین و مقررات، معاملات داخلی را نیز همانند تجارت بینالمللی نظم میبخشید. شرکت ها تامین محصولات مورد نیاز بازار را تقبل میکردند که خانوادهها یا تجار بزرگ در آن جا (بازار) محصولات یا خدمات را به معرض فروش میگذاشتند.
اطلاعاتی در دست نیست که آیا سیستم پستی همانند دوره هخامنشیان وجود داشته است، اما پیکها و کاروانها، پیغامها و کالاها را به هر سو میرساندند. میتوان پذیرفت که سازمانهای خصوصی و حکومتی، بازرگانی درون مرزهای شاهنشاهی را اداره میکردهاند، البته، درک ما در این رابطه غیر مستقیم و از طریق کتابهای قانونی است.
گسترش وسیع تجارت در دوره اسلامی به مقدار زیادی مرهون تجربیات پیشین ساسانیان و مردمان آسیای مرکزی بوده است. اما همچنان که مرزهای خلافت اموی فراتر از حدود امپراتوریهای ساسانی و آسیای مرکزی رفت، تجارت و بازرگانی نیز به سطوح سابق خود بازگشت.
از بین رفتن بسیاری از مرزهای داخلی، گذشته از انحصارات تجاری بیزانس و ساسانی، پیشرفت قابل ملاحظهای به خصوص برای حکومتهای واحد آسیای مرکزی به ارمغان آورد.
نویسنده: ریچارد نلسون فرای
برگرفته از سایت میهن پا
*******************************************************
"سحرخیز باش تا کامروا باشی"
روزی و روزگاری بر ایران شاهی فرمانروایی می کرد به نام "انوشیروان" که وزیری دانا و خردمند به نام " بزرگمهر" داشت. شاه ، گاه و بی گاه، آن چه را که نمی دانست از وزیر می پرسید و وزیر هم راه را از چاه به او نشان می داد. همین بود که وزیر، پیش شاه جاه و مقامی به دست آورده بود . ولی روزی همین وزیر دانا به شاه حرفی زد که او را خیلی دل آزرده کرد و شاه تصمیم گرفت وزیر دانا را ادب کند.
"انوشیروان" شاه ایران، بسیاری از شبها تا دیروقت بیدار می ماند و در این ساعتها می گفت و می شنید و می خورد و می نوشید. برای همین صبح، خیلی دیر به تالار قصر می آمد تا کارهای کشور را سامان ببخشد.
"بزرگمهر" در یکی از این روزها کاسه صبرش لبریز شد. رو به شاه کرد و گفت: " قربان، چرا شبها دیر می خوابید؟ " شاه گفت: "برای شادمانی و خوشگذرانی، آیا شاه نباید خوش باشد؟ " بزرگمهر گفت : " چرا قربان، شاه هم باید خوش باشد؛ ولی دیر خوابیدن شب، دیر برخاستن صبح را به دنبال دارد. بهتر است که شاه، شبها زود بخوابد و صبحها هم زود از خواب برخیزد."
شاه با غرور و خودخواهی پرسید: " چرا وزیر؟ " بزرگمهر خیلی آرام گفت: "برای آن که گفته اند، سحرخیز باش تا کامروا باشی ."
این حرف وزیر، شاه را آزرد ؛ ولی جواب او را نداد. فقط با خودش قرار گذاشت کاری کند تا بزرگمهر از این حرف خودش پشیمان شود. این شد که فردا، در تنهایی چند تن از گماشتگان و ماموران خودش را خواست و به آنها گفت: " می خواهم سحرگاه فردا، دور از چشم این و آن، وزیر مرا در راه بگیرید و لباس از تن او بیرون کنید." گماشتگان پرسیدند:" برای چه قربان؟ " انوشیروان گفت :" برای آن که من می خواهم. فقط مواظب باشید به او آسیبی نرسد و شما را هم نشناسد." گماشتگان شاه «چشم» گفتند و رفتند.
سحرگاه فردا رسید. هوا، نیمه روشن بود. پایتخت، ساکت و خاموش بود. در این حال وزیر دانا با آرامش گام برمی داشت تا خود را به قصر برساند و کارها را آغاز کند و گره از کار دیگران بگشاید. "بزرگمهر" به حال خود بود که ناگهان از پشت دیواری گماشتگان شاه با صورتهای پوشیده بر سر و روی او ریختند. دیگر ندانست چه شد. فقط پرسید: " شما که هستید و از جان من چه می خواهید؟ " یکی از آنها گفت:" ساکت باش. اگر حرفی بزنی جانت را می گیریم؛ ولی اگر آرام باشی، فقط لباسهایت را می بریم." بزرگمهر گفت : " چرا لباس از تن من بیرون می آورید؟ به قصر بیایید تا اگر نیازمند و فقیر باشید به شما کمک کنم. نمی دانید که من وزیر شاه هستم؟ " دیگری گفت :" هر که می خواهی باش. ما از تو هیچ نمی خواهیم، فقط همین لباسهایی را که بر تن داری می خواهیم. " آنها لباسهای رسمی وزیر را از تنش درآوردند و او را با لباس ساده ای به حال خود رها کردند و رفتند.
" بزرگمهر" از نیمه راه خسته و کوفته به خانه بازگشت. او، تا خواست لباس تازه ای آماد کند، مدتها مشغول و گرفتار بود. تا این که چند ساعتی از صبح گذشته، به تالار قصر رسید.
"انوشیروان" آن روز، زودتر به تالار آمده بود و چشم به در داشت تا وزیر از را برسد. با دیدن وزیر خنده بلندی کرد و پرسید: "ها، وزیر چه شده؟ تو که ما را به سحرخیزی دعوت می کردی، خودت چرا این قدر دیر پیش ما آمدی؟ "
وزیر که فهمیده بود شاه کارهایی کرده، خیلی آرام گفت: "سحرگاهان در راه می آمدم که چند دزد راه را بر من بستند و لباسهایم را بردند. تا رفتم لباس دیگری آماده کنم، چند ساعتی گرفتار شدم و دیر به قصر رسیدم."
شاه خندید و دست بر دست زد و گفت : "وای بر من! دیدی چه شد؟ این هم از فایده سحرخیزی ! بگو بدانم باز هم می گویی که سحرخیز باش تا کامروا باشی؟!"
وزیر دانا گفت: " قربان، روشن است که دزدی کار ناپسندی است؛ ولی اگر آن دزدان هم سحرخیز نبودند، کامروا نمی شدند. آنها پیش از من از خواب برخاستند و به آن چه که می خواستند، رسیدند. پس باز هم می گویم که : سحرخیز باش تا کامروا باشی!"
از آن پس اگر کسی گرفتار زیادخوابی شود و دیرتر از دیگران به کارها مشغول شود، این ضرب المثل حکایت حال او می شود که " سحر خیز باش تا کامروا شوی."
پویان
نظربدید ok