انجمن فرزندان ایران بزرگ
انجمن فرزندان ایران بزرگ
انجمن فرزندان ایران بزرگ
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةدروازهأحدث الصورجستجوثبت نامورود

 

 هخامنشیان

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:41 am

درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است. کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا، اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن صاحب دو شاخ واقعی درباره آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد. شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. آیت الله طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند... وصف ذوالقرنین: خداوند به ذوالقرنین قدرتی داد تا بر زمین مسلط شود . او پادشاهی بود که برای فتوحات خود از هر وسیله ای چیزی در اختیار داشت . لشکری بزرگ و مجهز و نیرومند که همه گوش به فرمان او بودند . اراده خداوند بر این قرار گرفته بود که ذوالقرنین فتوحات خود را در زمین گشترش دهد . ذوالقرنین به سمت غرب لشکر کشید . پیروزی های بزرگی به دست آورد .او همچنان به راه خود ادامه داد تا به چشمه آبی گل آلود رسید ، در آن سرزمین قومی کافر زندگی می کردند . ذواقرنین با خود گغت : این آخرین جنگگ و فتح در مغرب زمین است . زیرا خورشید در این چشمه گل آلود غروب می کند . و از خدا خواست تا درباره مردم آن دیار او را راهنمایی کند . خداوند دو راه را در مقابل ذوالقرنین گذاشت تا یکی را انتخاب کند – ای ذوالقرنین اختیار با توست یا عذاب می کنی یا درمیانشان روش نیکویی در پیش می گیری . ذوالقرنین گفت : هرکه ستم ورزد عذابش خواهیم داد ، سپس به سوی پروردگارش باز گردانیده می شود آنگاه او را عذابی سخت خخواهد بود و اما هرکه ایمان آورد و کار شایسته کند پاداشی نیکوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به کاری آسان وا خواهیم داشت ذوالقرنین مدتی را در آنجا اقامت کرد از ظلم و جور جلوگیری نمود و دست ستم دیدگان و بیچارگان را گرفتو از آنها حمایت کرد . هنگامی که عدالت در آن یرزمین حاکم شد و ذوالقرنین خیالش از آن دیار آسوده گشت تصمیم گرفت فتوحاتش را در شرق ادامه دهد . او روز ها و شب ها با لشکریانش به سوی مشرق راه پیمود و به هر دیاری که می رسید آنجا را فتح می کرد و پیش می رفت تا اینکه به آخرین سرزمین در مشرق رسید . در آنجا قومی دید که بی خانه و بی سرپباه زیر آفتاب داغ زندگی می کنند و هیچ نشانه تمدن و آبادانی در آنها نیست . ذواقرنین در آن سرزمین نیز مدتی اقامت کرد و با هوش و تدبیر و امکاناتی که در اختیار داشت به زندگی مردم آن دیار سر و سامان داد. سپس ذوالقرنین مسیرش را به سوی شمال تغییر داد و همچنان به آن سو پیش روی کرد و جنگید و یاغیان و گردنکشان را سرکوب نمود تا به سرزمینی رسید که میان کوه های بلندی قرار داشت و از دو طرف کوه ها سر به آسمان کشیده بودند ، ولی مردم آن دیار به زبان غریبی غریبی سخن می گفتند . در نزدیکی آن قوم ، قوم وحشی ((یاجوج و ماجوج)) زندگی می کردند که جز تباهی وفساد چیزی برای آن قوم نداشتند . ذوالقرنین با سپاه بزرگش به آن دیار رسید و برای سر سامان بخشیدن به زندگی مردم ، رد آنجا اردو زد . مردم از دیدن پادشاهی با آن شوکت وعظمت از او استقبال کردند و از ذوالقرنین تقاضای کمک کردند و با خواهش گفتند : -میان ما و قوم یاجوج و ماجوج سدی برپا کن تا زا تهاجم آنها در اکان باشیم ما نیز اموال خود را در اختیار تو قرار می دهیم و از هیچ کمکی دریغ نمی کنیم . ذوالقرنین که برای آباد کردن زمین از طرف خداوند مامور شده بود اموال آنها را رد کرد و گفت: آنچه خدا در اختیار من گذاشته بهتر است . من از مال شما چیزی نمی خواهم اما به کمک شما رد ساختن سد نیاز دارم . سپس ذوالقرنین فرمان داد : برای من قطعات آهن بیاورید .و به آنها آموخت دل کوه ها را حفر کنند و از آن سنگ آهن استخراج نمایند. مردان تنومند با راهنمایی ذوالقرنین سنگها را ذوب کردند و قطعه های بزرگ آهن ساختند . -آهن ها را میان دو کوه قرار دهید . قطعه های بزرگ آهن تا میانه دو کوه حمل شد و روی هم قرار گرفت . -مس کداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم. آتش بزرگی بر افروختند و مس ها را گداختند . ذوالقرنین به آنها آموخت که چگونه آهن را با مس گداخته به هم وصل کنند. سپس سدی عظیم میان دو کوه ساخته شد که چون دیواری از شهر محافظت می کرد . ذوالقرنین با مشاهده آن سد عظیم شادمانه گفت : -این از رحمت پروردگارمن است . هرگاه فرمان پروردگارم فرا رسد ، آن را در هم می کوبد و به یک سرزمین صاف وهموارتبدیل می کند و وعده پروردگارم حق است . اینک میان قوم یاجوج و ماجوج و آن قوم دیوار بلندی قرار گرفته بود که کسی قادر نبود از آن عبور کند. فتوحات بزرگ ذوالقرنین پایه صلح و عدالت را در زمین پی ریزی کرد.ستمگران سرکوب شدند و ضعیفان به آرامش و امنیت رسیدند .اینک ذوالقرنین پادشاهی بود که بر سراسر عالم حکم می راند. هنگامی که ذوالقرنین از جنگ و فتوحات خود فارغ گشت ، به اندیشه افتاد تا راز های جهان هستی را نیز کشف کند . او از دانشمندان و علما شنیده بود که در زمین مکانی هست که ((ضلمات)) نام دارد و پای کسی به آنجا نرسیده است . ذوالقرنین با سپاهی مجهز راهی آن دیار شد. در این سفر صد ها نفر از علما و دانشمندان با او همراه بودند تا با علم و نشانه هایی که داشتند او را به سرزمین ظلمات هدایت کنند . سپاه ذوالقرنین روز ها و شب های بسیار رها سپردند تا به آنجا رسیدند . سپس ذوالقرنین به تنهایی وارد ضلمات شد و چهل شبانه روز در آن منطقه حرکت کرد ، او در آن مدت عجایبی دید که هوش از سر هر بیننده ای می ربود. پس از چهل شبانه روز با جوانی زیبا و سپیید پوش روبرو شد که دست بر دهان گذاشته بود و به آسمان می نگریست. ذوالقرنین به جوان نزدیک شد . جوان صدای پای ذوالقرنین را شنید و پرسید: تو کیستی؟ ذوالقرنین خودش را معرفی کرد جوان گفت: -ای ذوالقرنین !آیا آنچه در پشت سرت فتح کردی برایت کافی نبود که اینکخود را به من رسانده ای؟ ذوالقرنین پرسید: تو کیستی و چرا دست بر دخانت نهاده ای؟ جوان گفت: من صاحب صور هستم ، روز قیامت نزدیک شده و من منتظر رسیدن فرمان صور از جانب خداوندم . ذوالقرنین آنچه در آن چهل شبتنه روز در سرزمین ضلمات دیده بود فراموش کرد و فکرش متوجه آن جوان شد . جوان سنگی برداشت و به سوی ذوالقرنین انداخت و گفت : -ای ذوالقرنین! این سنگ را بگیر ، اگر سیر شد تو نیز سیر می شوی و اگر گرسنه شد تو نیز گرسنه می گردی. ذوالقرنین سنگ را برداشت ، به آن نگاهی کرد و منتظر ادامه سخنان جوان شد ، اما همانگونه که دست بر دهان خود نهاده بود به آسمان خیره شد و سخنی نگفت . ذوالقرنین پی برد که میان آنها حرفی نمانده و باید بازگردد.سنگ را برداشت و به سوی لشکریانش مراجعت کرد . یارا ن ذوالقرنین پس از مدتی طولانی که در اندوه و نگرانی بسر برده بودند با دیدن ذوالقرنین خنده بر لبانشان نشست و اشک شوق در چشمانشان جوشید. ذوالقرنین آنچه از عجایب و غرایب عالم در سرزمین ظلمات دیده بود برای آنها نقل کرد و سپس دستور داد تا ترازویی برای او آماده کنند . وقتی ترازو را آوردند ذوالقرنین سنگی را که آن جوان زیبا روی به او داده بود در ترازو گذاشت و به علما و دانشمندان گفت : این سنگ را صاحب صور (اسرافیل) به من داد و گفت: اگر این سنگ سیر گردد تو نیز سیر می شوی و اگر گرسنه گردد تو نیز گرسنه می شوی . اینک به من بگویید راز این سنگ چیست و چه پیامی به همراه دارد. سنگ را در ترازو نهادند و سنگی به اندازه آن در کفه دیگر ترازو گذاشتند و با تعجب دیدن که سنگ ذوالقرنین سنگین تر است،سنگ دیگری در کنار سنگ هم وزن قرار دادند و باز سنگ ذوالقرنین سنگینی می کرد . همه به تقلا افتادتد و سنگ های هم وزن آن سنگ را از گوشه و کنار جمع کردند تا کفه ترازو پر شد اما باز هم سنگی که ذوالقرنین از سرزمین ظلمات آورده بود سنگینی می کرد. همه ی علما و حکما در برابر راز عجیب آن سنگ حیران ماندند هیچ کس پاسخی جز تعجب و حیرت نداشت . ذوالقرنین که آنها را در مقابل آن راز عاجز و ناتوان دید به یاد حضرت خضر افتاد . پس به سوی خضر رفت و از او کمک خواست . خضر به او گفت تو از کسانی که آگاهی ندارند سوال می کنی ، من به راز این سنگ آگاهی دارم . خضر ترازو پیش کشید و سنگ ذوالقرنین را در کفه آن گذاشت و سنگی مشابه آن را در کفه دیگر ترازو قرار داد ، این بار نیز نتیجه همان بود و سنگ ذوالقرنین سنگینی می کرد. خضر مقداری خاک روی سنگ ذوالقرنین ریخت کسانی که شاهد آن صحنه بودند از کار خضر شگفت زده شدند و گفتند این چه کاری است ، خضر به جای این که خاکها را روی سنگ مشابه بریزد تا آن کفه سنگین تر شود آنها را به روی سنگ ذوالقرنین می ریزد. ولی هنوز حرفشان تمام نشده بود که کفه ترازویی که سنگ ذوالقرنین در آن قرار داشت و خضر روی آن خاک ریخته بود بالا آمد و ترازو به حد تعادل رسید . ذوالقرنین که همچون دیگران از کار خضر به حیرت افتاده بود گفت: علن راز این موضوع چیست؟ خضر جواب داد : فرمان خداوند در میان بندگانش نافذ و سلطان او بر همه چیز قاهر و غالب و حکمتش بیانگر مشکلات است.خداوند انسانها را به همدیگر مبتلا کند و اکنون من و تو را به همدیگر مبتلا نموده است. ذوالقرنین! این سنگ یک مثال است که صاحب صور(اسرافیل) برای تو گفته است ، در حقیقت منظور صاحب صور این است که کثل انسانها همانند این سنگ است که اگر هزار سنگ دیگر را با او بسنجند بار این سنگین تر است ، ولی وقتی که حاک بر سر آن ریختی ، معتدل می شود و به حال واقعی خود بر می گردد. مثل تو نیز همین گونه است ، خداوند آن همه ملک را در اختیار تو نهاده به آنها راضی نشدی تا اینکه چیزی را طلب کردی که هیچ کس قبل از تو آن را طلب نکرده است و به منطقه ای وارد شدی که هیچ انسانی و جنی به آن وارد نشده است . نصیحت صاحب صور به تو این است که : ((انسانها سیر نمی شوند مگر وقتی که خاک بر سر آن ها ریختی .)) مثال صاحب صور و سخنان حکیمانه خضر چنان بر ذوالقرنین تاثیر گذاشت که او به گریه افتاد : ای خضر راست گفتی صاحب صور برای من این مثل را زد و پس از این پیشروی دیگر فرصتی برای من نخواهد بود که تا باز به پیشروی دیگری دست بزنم. ذوالقرنین از سرزمین ضلمات به سوی ((دومه الجندل)) برگشت و تا آخر عمرش در آنجا ماند و هرگز پس از آن تصمیم به پیشروی نگرفت.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:42 am

ذوالقرنین یا کوروش؟

در ايـنـكـه ذو القـرنـيـن كه در قرآن مجيد آمده از نظر تاريخى چه كسى بوده است ، و بر كدام يك از مردان معروف تاريخ منطبق مى شود؟ در ميان مفسران گفتگو بسيار است ، نظرات مختلفى در اين زمينه ابراز شده كه مهمترين آنها سه نظريه زير است .
اول : بـعـضـى مـعـتـقدند او كسى جز (اسكندر مقدونى ) نيست ، لذا بعضى او را به نام اسـكـنـدر ذو القـرنـين مى خوانند، و معتقدند كه او بعد از مرگ پدرش بر كشورهاى روم و مـغرب و مصر تسلط يافت ، و شهر اسكندريه را بنا نمود، سپس شام و بيت المقدس ‍ را در زيـر سـيـطره خود گرفت ، و از آنجا به ارمنستان رفت ، عراق و ايران را فتح كرد، سپس قـصـد (هـنـد) و (چـين ) نمود و از آنجا به خراسان بازگشت شهرهاى فراوانى بنا نهاد، و به عراق آمد و بعد از آن در شهر (زور) بيمار شد و از دنيا رفت ، و به گفته بعضى بيش از 36 سال عمر نكرد، جسد او را به اسكندريه بردند در آنجا دفن نمودند.

دوم : جمعى از مورخين معتقدند ذو القرنين يكى از پادشاهان (يمن ) بوده (پادشاهان يمن بنام (تبع ) خوانده مى شدند كه جمع آن (تبابعه ) است ).

از جـمـله (اصـمـعى ) در تاريخ عرب قبل از اسلام ، و (ابن هشام ) در تاريخ معروف خود بنام (سيره ) و ابوريحان بيرونى در (الاثار الباقيه ) را مى توان نام برد كه از اين نظريه دفاع كرده اند.

حتى در اشعار (حميرى ها) (كه از اقوام يمن بودند) و بعضى از شعراى جاهليت اشعارى ديده مى شود كه در آنها افتخار به وجود (ذو القرنين ) كرده اند.

طبق اين فرضيه ، سدى را كه ذو القرنين ساخته همان سد معروف (مارب ) است .

سـومـيـن نـظـريـه كـه ضـمـنـا جـديدترين آنها محسوب مى شود همانست كه دانشمند معروف اسلامى ابو الكلام آزاد كه روزى وزير فرهنگ كشور هند بود، در كتاب محققانه اى كه در اين زمينه نگاشته است آمده .

طبق اين نظريه ذو القرنين همان (كورش كبير) پادشاه هخامنشى است .

از آنـجـا كـه نـظـريـه اول و دوم تـقـريـبـا هـيـچ مـدرك قـابل ملاحظه تاريخى ندارد و از آن گذشته ، نه اسكندر مقدونى داراى صفاتى است كه قرآن براى ذو القرنين شمرده و نه هيچيك از پادشاهان يمن .

بـه عـلاوه (اسـكـنـدر مـقدونى ) سد معروفى نساخته ، اما (سد مارب ) در (يمن ) سـدى اسـت كـه با هيچيك از صفاتى كه قرآن براى سد ذو القرنين ذكر كرده است تطبيق نـمـى كـنـد، زيـرا سـد ذو القـرنـيـن طبق گفته قرآن از آهن و مس ساخته شده بود، و براى جـلوگـيـرى از هـجـوم اقوام وحشى بوده ، در حالى كه سد مارب از مصالح معمولى ، و به منظور جمع آورى آب و جلوگيرى از طغيان سيلابها ساخته شده بود، كه شرح آن را قرآن در سوره (سبا) بيان كرده است .

به همين دليل بحث را بيشتر روى نظريه سوم متمركز مى كنيم ، و در اينجا

لازم مى دانيم به چند امر دقيقا توجه شود:

الف : نخستين مطلبى كه در اينجا جلب توجه مى كند اين است كه (ذو القرنين ) (صاحب دو قرن ) چرا به اين نام ناميده شده است ؟

بعضى معتقدند اين نامگذارى به خاطر آن است كه او به شرق و غرب عالم رسيد كه عرب از آن تعبير به قرنى الشمس (دو شاخ آفتاب ) مى كند.

بـعـضى ديگر معتقدند كه اين نام به خاطر اين بود كه دو قرن زندگى يا حكومت كرد، و در اينكه مقدار قرن چه اندازه است نيز نظرات متفاوتى دارند.

بـعـضـى مـى گويند در دو طرف سر او برآمدگى مخصوصى بود و به خاطر آن به ذو القرنين معروف شد.

و بالاخره بعضى بر اين عقيده اند كه تاج مخصوص او داراى دو شاخك بود.

و عقائد ديگرى كه نقل همه آنها به طول ميانجامد، و چنانكه خواهيم ديد مبتكر نظريه سوم يـعنى (ابو الكلام ) آزاد از اين لقب ، استفاده فراوانى براى اثبات نظريه خود كرده است .

ب : از قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه ذو القرنين داراى صفات ممتازى بود:

- خداوند اسباب پيروزيها را در اختيار او قرار داد.

- او سـه لشگركشى مهم داشت : نخست به غرب ، سپس به شرق و سرانجام به منطقه اى كه در آنجا يك تنگه كوهستانى وجود داشته ، و در هر يك از اين سفرها با اقوامى برخورد كرد كه شرح صفات آنها در تفسير آيات گذشت .

- او مـرد مـؤ مـن و مـوحـد و مـهـربـانـى بـود، و از طـريـق عدل و داد منحرف نمى شد، و به همين جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود.

او يـار نـيـكـوكـاران و دشـمـن ظـالمـان و سـتـمـگـران بـود، و بـه مال و ثروت دنيا علاقهاى نداشت .

- او هم به خدا ايمان داشت و هم به روز رستاخيز.

- او سـازنده يكى از مهمترين و نيرومندترين سدها است ، سدى كه در آن بجاى آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح ديگر در ساختمان آن نيز به كار رفته باشد تحت الشـعـاع ايـن فـلزات بـود) و هـدف او از سـاخـتـن ايـن سـد كـمـك بـه گـروهـى مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم ياجوج و ماجوج بوده است .

- او كـسـى بـوده كـه قـبـل از نـزول قـرآن نـامـش در ميان جمعى از مردم شهرت داشت ، و لذا قـريـش يـا يـهـود از پـيـغـمـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) دربـاره آن سـؤ ال كردند، چنانكه قرآن ميگويد يسئلونك عن ذى القرنين : (از تو در باره ذو القرنين سؤ ال مى كنند).

امـا از قـرآن چـيـزى كـه صـريـحـا دلالت كـنـد او پـيـامـبـر بـوده استفاده نمى شود هر چند تعبيراتى در قرآن هست كه اشعار به اين معنى دارد چنانكه در تفسير آيات سابق گذشت .

از بـسيارى از روايات اسلامى كه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه اهلبيت (عليهم السلام ) نقل شده نيز مى خوانيم : (او پيامبر نبود بلكه بنده صالحى بود)

ج : اساس قول سـوم (ذو القـرنـيـن كـورش كـبـيـر بـوده اسـت ) بـه طـور بـسـيـار فـشـرده بـر دو اصل استوار است :

نخست اينكه : سؤ ال كنندگان در باره اين مطلب از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق رواياتى كه در شان نزول آيات نازل شده است يهود بوده اند، و يا قريش به تحريك يهود، بنابراين بايد ريشه اين مطلب را در كتب يهود پيدا كرد.

از مـيـان كـتـب مـعـروف يـهـود بـه كـتـاب دانـيـال فصل هشتم بازمى گرديم ، در آنجا چنين مى خوانيم :

(در سـال سـلطـنت (بل شصر) به من كه دانيالم رؤ يائى مرئى شد بعد از رؤ يائى كه اولا به من مرئى شده بود، و در رؤ يا ديدم ، و هنگام ديدنم چنين

شـد كـه من در قصر (شوشان ) كه در كشور (عيلام ) است بودم و در خواب ديدم كه در نـزد نـهـر (اولاى ) هـسـتـم و چـشـمـان خـود را بـرداشـته نگريستم و اينكه قوچى در بـرابـر نـهـر بـايـسـتاد و صاحب دو شاخ بود، و شاخهايش بلند... و آن قوچ را به سمت (مـغـربى ) و (شمالى ) و (جنوبى ) شاخ زنان ديدم ، و هيچ حيوانى در مقابلش مـقـاومـت نـتوانست كرد، و از اينكه احدى نبود كه از دستش رهائى بدهد لهذا موافق راءى خود عمل مينمود و بزرگ مى شد...)

پـس از آن در هـمـيـن كـتـاب از (دانـيـال ) چـنـيـن نـقـل شـده : (جبرئيل بر او آشكار گشت و خوابش را چنين تعبير نمود):

قوچ صاحب دو شاخ كه ديدى ملوك مدائن و فارس است (يا ملوك ماد و فارس است ).

يـهـود از بـشـارت رؤ يـاى دانـيـال چـنـيـن دريـافتند كه دوران اسارت آنها با قيام يكى از پـادشـاهـان مـاد و فـارس ، و پـيـروز شـدنـش بـر شـاهـان بابل ، پايان مى گيرد، و از چنگال بابليان آزاد خواهند شد.

چـيـزى نـگـذشـت كه (كورش ) در صحنه حكومت ايران ظاهر شد و كشور ماد و فارس را يـكـى سـاخـت ، و سـلطـنـتـى بـزرگ از آن دو پـديـد آورد، و هـمـانـگـونـه كـه رؤ يـاى دانيال گفته بود كه آن قوچ شاخهايش را به غرب و شرق و جنوب مى زند كورش نيز در هر سه جهت فتوحات بزرگى انجام داد.

يهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطين به آنها داد.

جالب اينكه در تورات در كتاب (اشعيا) فصل 44 شماره 28 چنين مى خوانيم : (آنگاه در خـصـوص كورش مى فرمايد كه شبان من اوست )، و تمامى مشيتم را به اتمام رسانده به (اورشليم خواهد گفت كه بنا كرده خواهى شد.

اين جمله نيز قابل توجه است كه در بعضى از تعبيرات تورات ، از كورش

تـعـبـيـر بـه عـقـاب مـشرق ، و مرد تدبير كه از مكان دور خوانده خواهد شد آمده است (كتاب اشعيا فصل 46 شماره 11).

دوم : ايـنكه در قرن نوزدهم ميلادى در نزديكى استخر در كنار نهر (مرغاب ) مجسمه اى از كـورش كشف شد كه تقريبا به قامت يك انسان است ، و كورش را در صورتى نشان مى دهد كه دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجى به سر دارد كه دو شاخ همانند شاخ ‌هاى قوچ در آن ديده مى شود.

ايـن مـجـسـمـه كـه نـمـونـه بسيار پر ارزشى از فن حجارى قديم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود كه گروهى از دانشمندان آلمانى فقط براى تماشاى آن به ايران سفر كردند.

از تـطـبـيـق مـنـدرجـات تـورات بـا مـشـخـصـات ايـن مـجـسـمـه ايـن احـتـمـال در نظر اين دانشمند كاملا قوت گرفت كه ناميدن (كورش ) به (ذو القرنين ) (صـاحـب دو شاخ ) از چه ريشه اى مايه مى گرفت ، و همچنين چرا مجسمه سنگى كورش داراى بـالهـائى هـمـچون بال عقاب است ، و به اين ترتيب بر گروهى از دانشمندان مسلم شد كه شخصيت تاريخى ذو القرنين از اين طريق كاملا آشكار شده است .

آنـچـه ايـن نـظـريـه را تـايـيـد مـى كند اوصاف اخلاقى است كه در تاريخ براى كورش نوشته اند.

هـردوت مـورخ يـونـانـى مـيـنـويـسـد: (كـورش ) فـرمـان داد تـا سـپاهيانش جز به روى جنگجويان شمشير نكشند، و هر سرباز دشمن كه نيزه خود را خم كند او را نكشند، و لشگر كورش فرمان او را اطاعت كردند بطورى كه توده ملت ، مصائب جنگ را احساس ‍ نكردند.

و نـيز (هردوت ) در باره او مى نويسد: كورش پادشاهى كريم و سخى و بسيار ملايم و مـهـربـان بـود، مـانـنـد ديـگـر پـادشـاهـان بـه انـدوخـتـن مال حرص نداشت

بـلكـه نـسـبـت بـه كـرم و عـطـا حـريـص بـود، سـتـمـزدگـان را از عدل و داد برخوردار مى ساخت و هر چه را متضمن خير بيشتر بود دوست مى داشت .

و نـيـز مـورخ ديـگـر (ذى نـوفـن ) مـى نـويـسـد: كـورش پـادشـاه عـاقـل و مـهـربـان بـود و بـزرگـى مـلوك بـا فضائل حكماء در او جمع بود، همتى فائق ، وجـودى غـالب داشـت ، شـعـارش خـدمـت انـسـانـيـت و خـوى او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جاى كبر و عجب را گرفته بود.

جالب اينكه اين مورخان كه كورش را اين چنين توصيف كرده اند از تاريخنويسان بيگانه بودند نه از قوم يا ابناء وطن او، بلكه اهل يونان بودند و مى دانيم مردم يونان به نظر دوسـتـى بـه كـورش نـگـاه نمى كردند، زيرا با فتح (ليديا) به دست كورش شكست بزرگى براى ملت يونان فراهم گشت .

طـرفـداران ايـن عـقـيـده مـى گـويـنـد اوصـاف مذكور در قرآن مجيد در باره ذو القرنين با اوصاف كورش تطبيق مى كند.

از هـمـه گـذشـتـه كـورش سـفـرهـائى بـه شـرق غـرب و شـمـال انـجـام داد كـه در تـاريخ زندگانيش به طور مشروح آمده است ، و با سفرهاى سه گانه اى كه در قرآن ذكر شده قابل انطباق مى باشد:

نـخـسـتـيـن لشـگـر كـشـى كـورش بـه كـشـور ليـديـا كـه در قـسـمـت شمال آسياى صغير قرار داشت صورت گرفت ، و اين كشور نسبت به مركز حكومت كورش جنبه غربى داشت .

هـر گـاه نـقـشه ساحل غربى آسياى صغير را جلو روى خود بگذاريم خواهيم ديد كه قسمت اعـظـم سـاحـل در خـليـجـك هـاى كـوچـك غرق مى شود، مخصوصا در نزديكى ازمير كه خليج صورت چشمهاى به خود مى گيرد.

قـرآن مـيـگـويـد ذو القـرنين در سفر غربيش احساس كرد خورشيد در چشمه گلالودى فرو ميرود.

اين صحنه همان صحنه اى بود كه كورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب

(در نظر بيننده ) در خليجك هاى ساحلى مشاهده كرد.

لشـگـركـشـى دوم كورش به جانب شرق بود، چنانكه هردوت مى گويد: اين هجوم شرقى كـوروشـى بـعـد از فـتـح ليـديـا صـورت گـرفـت ، مـخـصـوصـا طـغـيـان بـعـضـى از قبائل وحشى بيابانى كورش را به اين حمله واداشت .

تـعـبـيـر قـرآن حـتـى اذا بـلغ مـطـلع الشـمـس وجـدهـا تـطـلع عـلى قـوم لم نـجـعـل لهـم مـن دونـهـا سـتـرا اشـاره بـه سـفر كورش به منتهاى شرق است كه مشاهده كرد خـورشـيـد بـر قـومـى طـلوع مـى كند كه در برابر تابش آن سايبانى ندارند اشاره به اينكه آن قوم بيابانگرد و صحرانورد بودند.

كـورش لشـگـر كـشـى سـومـى داشـت كـه بـه سـوى شمال ، به طرف كوههاى قفقاز بود، تا به تنگه ميان دو كوه رسيد، و براى جلوگيرى از هـجـوم اقـوام وحـشى با درخواست مردمى كه در آنجا بودند در برابر تنگه سد محكمى بنا كرد.

ايـن تـنـگه در عصر حاضر تنگه داريال ناميده مى شود كه در نقشه هاى موجود ميان ولادى كـيـوكـز و تـفـليـس نـشان داده مى شود، در همانجا كه تاكنون ديوار آهنى موجود است ، اين ديـوار هـمـان سـدى اسـت كـه كـورش بـنـا نـموده زيرا اوصافى كه قرآن در باره سد ذو القرنين بيان كرده كاملا بر آن تطبيق مى كند.

اين بود خلاصه آنچه در تقويت نظريه سوم بيان شده است .

درسـت اسـت كه در اين نظريه نيز نقطه هاى ابهامى وجود دارد، ولى فعلا مى توان از آن بـه عـنـوان بـهـتـريـن نـظـريـه در بـاره تـطـبـيـق ذو القـرنـيـن بـر رجال معروف تاريخى نام برد.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:42 am

درود

دوست عزیز از حالت نوشتارت معلومه که خیلی خوشحال هستی و منم بخاطر اینکه خوشحالی خوشحالم ولی بعد که فکر میکنم که برا چی خوشحالیم

به بن بست میرسم

اگه دلیل خوشحالی از شنیدن اینکه ذوالقرنین خود کورشه رو بهم بگی شاید بتونم بجای این حسرت و ناراحتی با دلیل خوشحال باشم ؟؟

من میدونم کورش ذوالقرنینه و ذوالقرنین پیامبره و خدا گفته ما برای هر قومی یک پیامبر با زبون و فرهنگ خودش فرستادم پس کورش پیامبر ماست .. تا اینجاش درست

بعد از رویا هام که در میام می بینم که ای وای بر من که این چند سال گمراه بودم ،،،

خدایش افسوس خوردن از گمراهی باید از خوشحالی کم کنه
بگذریم

بعدش چی

بعدش میبینم تا حالا که گمراه بودم حالا هم که راهم رو به دست آوردم یا کسی حرفم رو نمی پذیره یا اینکه با افتخار یه لقب منافق بهم داده میشه شاید هم بعنوان عضو کوچکی از اعضاء محترم شیطان پرستی شناخته بشم که هیچکدومشون زیاد خوشحالم نمی کنه

تنها امیدم اینه که از تو بپرسم

چی باعث میشه اعتقاد به پیامبر ایران (کورش) خوشحال کننده باشه ؟؟؟

_________________
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:44 am

اینکه ما خودمون یه پیامبری مثل کوروش داشتیم و باید تایع و پیرو پیامبر عربا باشیم جای تاسف داره نه خوشحالی

هخامنشیان File
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:46 am

مهاجرت آریاییها به ایران یا از ایران

مهاجرت آریایی ها به ایران نظریه ای است که سال هاست پذیرفته شده است و کمتر عقیده ای درباره ی چگونگی آغاز تمدن و نخستین حکومت ها در فلات ایران یارای مقابله با آن را دارد. مدتی این مسئله ذهنم را مشغول کرده بود و خیلی هم درباره ی آن تحقیق کردم اما به نتیجه ی قابل قبولی نرسیدم.به این نتیجه رسیدم که پرونده ی چگونگی آغاز تمدن در ایران با مهاجرت آریایی ها بسته شده و تحقیق و بررسی کمی دراین باره انجام میشود. تا اینکه مقاله ای از استاد ارجمند تاریخ آقای دکتر امید عطایی خواندم و متوجه شدم دلیل ناکامی در تحقیقاتم، اشتباه بودن شیوه ی آن است. باید به جای توسل به گفته ها و شنیده ها و متن کتب و مقالات، به بررسی عملی و دقیق و پیوسته ی این موضوع میپرداختم.
با کنارهم گذاشتن مدارک و شواهدی که یافتم، خیلی از حقایق برایم روشن شد. نتیجه ی این تحقیقات به طور خلاصه در زیر آمده است و امیدوارم کارآمد باشد
شواهدی در دست است که ثابت میکند احتمال اینکه شعبی از آریایی ها از ایران به سیبری و قفقاز مهاجرت کرده باشند خیلی بیشتر از این است که به ایران آمده باشند. برای مثال به تعدادی از این شواهد و مدارک اشاره میکنم. با نگاهی کوتاه و سریع به آثار مشابه اهالی کهن فلات ایران و سیبری و قفقازی ها، به موارد بسیاری برمیخوریم که به خوبی در قبور، تزئینات و طرز زندگی و اعتقادات این مردم خود را نشان میدهد.این مطابقت تنها میتواند دو دلیل عمده داشته باشد: 1- اینکه این اقوام درواقع یک منشأ و منبع داشته و یک قوم بوده اند که مهاجرت کرده است. 2- دلیل دوم مشابهت بسیار میان این اقوام، میتواند ناشی از روابط نزدیک و گسترده ی تجاری و فرهنگی آنها باشد. فکر نمیکنم ارتباطی اینچنین مستحکم و قوی میان دو قوم با این فاصله از هم در 8 – 10 هزار سال پیش قابل تصور باشد. لذا تنها دلیلی که میتواند این مشابهت ها را توجیح کند، مهاجرت این قوم است. اما مهاجرت از کجا به کجا. این سولی است که میخواهیم به آن پاسخ دهیم
با درنظر گرفتن نظریه ی مهاجرت آریایی ها به ایران و درواقع درنظر گرفتن سیبری یا قفقاز به عنوان سکونتگاه اولیه ی آریایی ها، این انتظار میرود که ابزار و ادوات مربوط به آریایی های این نواحی کهن تر و قدیمی تر از ابزار مشابه فلات ایران که مربوط به آریایی ها است باشند. در حالی که اینچنین نیست. بلکه با نگاه به قدمت این ابزار، کاملا روشن است که محصولات سیبری و قفقاز جدیدتر و کاملتر هستند. قسمتهایی از آریایی های اولیه ی ساکن فلات ایران به دلایلی طی 6- 7 هزار سال پیش دست به مهاجرت میزنند و به سیبری و قفقاز میروند و احتمالا تعداد بسیاری از آنها طی هزاره های سوم و دوم پیش از میلاد مجدا به سکونتگاه اصلی خود یعنی ایران باز گشته اند. بازگشتی که شاید محققین را به اشتباه انداخته و مدتها همین مهاجرت دوم را مهاجرت اصلی آریایی ها دانسته اند
شاید از دلایل مهاجرت اول از ایران بتوان به افزایش نفوذ سامی ها در ایران، بالا گرفتن تنش ها با هندی ها و دیگر ساکنین فلات ایران، خشک شدن ناگهانی فلات ایران و ... اشاره کرد.<
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:47 am

درود!

از دوستان گرامی درخواست دارم که جمله هایی که از کوروش بزرگ شنیدین رو بنویسید تا همه بخونند.سپاس



مردم اغلب بی انصاف، بی منطق و خود محورند ولی آنان را ببخش.

اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ولی مهربان باش.

اگر شریف و درستکار باشی فریبت میدهند ولی شریف و درستکار باش.

نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش.

بهترین های خود را به دنیا ببخش اگر هیچگاه کافی نباشد

و در نهایت یبینی که هر آنچه هست همواره میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:50 am

ذوالقرنین کیست؟ سلام به همه هم میهنان گلم چند مطلبو تو این سایت دیدمو خوندم که یا ناقص یا اشتباه بوده یا اگه هم نوشتن بر اساس اطلاع رسانی اشتباه کتابهای چاپ جدیده.منم وظیفه دونستم که دوستان رو از اشتباه در بیارم و اطلاعات رو کامل کنم البته در حد توانم چند نکته هست که باید بدونیم:ما همیشه مردمان روشنفکر و حقیقت جو بودیمو هستیم به نظرم راجبه هر کسی یا هر دینی حرفی زده میشه باید با تحقیق و کنجکاوی حقیقت رو از دل مطلب بیرون کشید.حالا چه راجبه دشمن چه راجبه قهرمانان ملی یا مذهبی همه میدونن که در قران منظور از کلمه ذوالقرنین کوروش بزرگ است(به زعم ما)اما میدونستید که این کلمه چند مدعی دیگه داره؟ یقین دارم که میدونید.اما اینکه ما از سر تعصب و غیرتمون و بدون هیچ مدرک مستندی بیایم این حرفو بزنیم اشتباه و جاهلیه محضه صبر کنین.جنبه داشته باشین.ما ایرانیا تا به نظر مخالف میرسیم طرفو طردش میکنیم بدون اینکه حرفاشو بشنویم یا بهش فکر کنیم.من اتفاقا با شما هم عقیده هستم و یقین دارم که ذوالقزنین همان کوروش بزرگ ایران زمینه قصدم از زدن این تاپیک اینه که چند دلیل بهتون بدم که بتونین مخالف رو متقاعد کنین با اتکا به سندهای تاریخی اول از همه میپردازیم به اینکه ذوالقرنین چیه و یعنی چی بعد به اسامیه کسانی که مدعیه ذوالقرنین هستند و در اخر اینکه مقایسه میکنیم که کی بیشتر به ذوالقرنین نزدیکتره -ذوالقرنین یعنی چی و این لقب از کجا امده؟ خب ببینید بچه ها خیلی سریع میرم سر اصل مطلب:ببینید خیلی از مورخها و مفسرین نظریات گوناگون دادند بعضی میگویند چون بر سر او دو گیسو بود و گیسو را به تازی قرن خوانند وبعضی میگویند چون بر سر او دو شاخ (تاجی که دو شاخ دارد)بود بعضی هم میگویند چون دو قرن(در گذشته دو قرن قریب به سی سال بود) بزیست که البته به نظرم این دو گیسو خیلی شباهت بیشتری داره تا بقیه چون تمامیه کسانی که ادعای ذوالقرنین دارن وجه مشترکشون گیسوهای بلندی بوده که به شکل مار پیچ و شاخ بالای سر خود می بستند.که اسناد تاریخی مثل بناهای تاریخی یا سکه های دوران حکومتشون این مطلبو حداقل در ظاهر ثابت میکنه.دوستان به یاد داشته باشید که ذوالقرنین مختص به خیلی از پادشاهان هستش حتی رضا شاه نمونه تاج ذوالقرنین رو واسه خودش ساخته.حتی بعضی پادشاهان یونانی و دیگر کشورها.اما ذوالقرنین اشاره شده در قران منظورش یک نفره که در ادامه بهش میرسیم.اگه کمی دقت کنیم کلاه قشقاییها و بختیاریها و ایلات ممسنی همگی نمونه ای از کلاه یا تاج ذوالقرنین هستش.بعضی قشقاییها این شعر منسوب به فردوسی رو اشاره به کلاه خود میدانند: به سر بر نهاده کلاه دو پر به ایین ترکان پرخاشگر --مدعیان ذوالقرنین بعضی ذوالقرنین روضحاک میدونن(البدءوالتاریخ ج 3 ص 80)که این باید بر اساس دو مار رو شونه هاش باشه که شاید شبیه زلفه. ابن اسحاق میگه مردی از مصر که اسمش:مرزبان ابن مدا بوده(البدءوالتاریخ) ابوبکر عتیق نیشابوری:اسکندر بن قیصر الرومی بوده که به فرمان خدا کافرو به دین حق دعوت کرده و مردم بهش حمله میکنن و یک قسمت سرشو زخمی میکنن خدا اونو زنده میکنه(؟)دوباره حمله میکنن و نیمه دیگر سرشو زخمی میکنن و باز خدا اونو زنده میکنه و این دو نشونه از طرف خدا بر او بوده مرحوم رحمتعلی شاه در طرائق الحقائق:به نقل از روضه المناظر تالیف ابی الولید شحنه نقل میکنه که:ذوالقرنین همان فریدون است که از نخستین پادشاهان ایران بود.البته تو همین کتاب از دانشمندای ایرانی نقل میکنه که:بعضی گمان میکنن که نوح همان فریدون است و فریدون ذوالقرنین است مرحوم امیر توکل کامبوزیا که تو زاهدان زندگی میکرده و کتابخونه قابل توجهی داشت رساله ای نوشته راجبه ذوالقرنین که میگه:ذوالقرنین مذکور در قران همان تسن چی هوانک تی(دی) که یکی از بزرگترین پادشاهان چین بوده است(کتابشو دخترش سنبله کامبوزیا چاپ کرده) ابو ریحان در اثار الباقیه میگه:برخی ذوالقرنین را مردی بنام اطرکس دانسته اند که بر صامیرس یکی از ملوک بابل خروج کرد و جنگید تا بر او پیروز شد و او را کشت و سرش را پوست کند و...و برخی گویند که منذربن ما السما(منذر بن امی القیس)ذوالقرنین بوده و اعتقادات عجیبی دارند و گویند که مادر او جن بود بعضی نیز صعب بن همال حمیری را ذوالقرنین خوانده اند و هم گروهی ابوبکرشمر یرعش را این لقب داده اند و من گمان میکنم که این لقب را به پادشاهان یمن بهتر میتوان نسبت داد(اثارالباقیه چاپ اروپا ص 40) به این همه مثال گزینه اسکندر مقدونی هم اضافه کنین البته تعداد کسانی که میگن اسکندر ذوالقرنین است کم نیست .دیدیم که هر کسی افتخار ذوالقرنین بودن رو به پادشاهان و اساطیر خودش نسبت داده.به جز تعداد انگشت شماری از مورخین که عادلانه تر به قضیه نگاه کردن و به خودشون نسبت ندادن.با این بررسی و این همه مدعی میریم که یه مقایسه ساده و مستند داشته باشیم.گرچه دلایل خیلی زیاد هست که اگه بخوام همه رو بگم اینقدر طولانی میشه که خوندنش از حوصله همتون خارجه.تا اینجا من یازده مدعی پیدا کردم که میتونست بیشتر هم باشه(فکر نکنم کسی رو جا انداخته باشم) ---ذوالقرنین کیست؟(مقایسه) ذوالقرنین مذکور در قرآن کسی غیر از اسکندر چون صفاتشون دقیقا مقابل یکدیگه است.فیلپ با مادر اسکندر بواسطه سوءظنی که بهش داشت متارکه کرد و اسکندر رو نفی کرد و گفت فرزند او نیست پس چطور همون ذوالقرنین یاد شده میتونه باشه؟ طبری ذوالقرنین رو مسلمون(خداپرست)میدونه و میگه:و چنین گویند که هرگز ملکت این جهان"یک سر"کس را نبود مگر چهار تن را:دو کافر بودند و دو مسلمان.و آن دو که مسلمان بودند سلیمان و ذوالقرنین و آن دو که کافر بودند نمرود و بخت نصر(نبوکدنصر) البته فراموش نشه که سکه هایی از اسکندر در دوران حکومتش هست که دو شاخ از بالای تاج او در اومده و اینکه گیسوی خود را بصورت شاخ در اورده که ممکنه واقعا لقب ذوالقرنین داشته باشه اما با روایات قران زیاد جور در نمیاد.اگه بخوایم مجسمه پاسارگاد رو واسه کوروش ملاک قرار بدیم بیشتر مصداق داره شایان ذکره که بگم مرحوم ابوالکلام ازاد تحقیقات کاملی انجام داده و کوروش رو ذوالقرنین میدونه که البته بیشتر دانشمندان معاصر اون رو پذیرفتند.البته تاریخ حیات کوروش بزرگ (بطور منظم و دقیق و واقعی)واسمون روشن نیست.بیشتر اطلاعاتی که از زندگی کوروش بزرگ داریم مربوط به مورخان یونانی است که سالها بعد از کوروش زندگی میکردند.از کشوری بودند که فاصله زیادی تا پارس داشته از نظر تاریخ و فرهنگ و اداب کمتر مناسبتی داشته و علاوه بر اون تا اونجایی تاریخ رو ضبط کردند که مربوط به تاریخ یونان می شده و اینه که دوران کودکی کوروش(بدون توجه به افسانه های من دراوردی)"محل زندگی"وضع حکومت و سیاست فلات ایران"حکام و امرای قبلی کوروش و خیلی از اختصاصات ملی و مملکتی ما کلا مجهول مونده.بعضی از تاریخهای شرقی رو هم که بخونیم اسم کوروش تو بیشتر کتابهاشون هست اما منبع و ماخذ اصلیشون روایات یهودیان است که اونم از دیدگاه بنی اسراییل هستش.طبعا همچین روایاتی جنبه مذهبی هم داره که اغلب با اساطیر و افسانه آمیخته میشه و از نظر تاریخی مغشوش و درهم میشه.اما بازم میشه سر نخ بدست اورد مشخصاتی که در قران برای ذوالقرنین امده است... 1-کسیکه درباره او از حضرت رسول میپرسند قبلا به ذوالقرنین معروف بوده یعنی این لقبو قران بهش نداده"کسانی که پرسیدند خودشون این لقبو بهش دادند اینجاست که قران میگهSad(و یسئلونک عن ذی القرنین))یعنی از تو درباره ذوالقرنین میپرسند 2-خداوند کشوری رو بهش میده و وسائل حکمرانی و سلطنت رو واسش فراهم میکنه 3-کارهای عمده اش سه تاست: اول اینکه در غرب تا انجا که به حد مغرب رسیده است و انجا که خورشید غروب میکند به چشم دیده است.دوم اینکه در جنگ مشرق تا انجا رسیده است که دیگر جز صحرایی خشک و بدون ابادی ندیده است.سوم که شاهکار اوست رسیدن به تنگه و دره ای صعب العبور بوده که از ورای ان عده ای مرتب به ساکنین اون منطقه هجوم می اوردند و غارت میکردند 4-سلطان(ذوالقرنین)در برابر هجوم این قوم سدی بنا میکند 5-این سد نه تنها از سنگ و اجر بوده بلکه اهن و پولاد زیادی توش بکار رفته که کاملا از هجوم قبایل جلوگیری میکرده 6-پادشاه عادل و رعیت نواز بوده و از خونریزی جلوگیری کرده و قوم مغلوب رو ازار و قتل عام نمیکرده(فتح بابل) 7-به مال و اندوخته دنیا نیاز نداره و حریص نیست که حتی مغلوبین خواستند برای بنای سد پول فراهم کنند از گرفتن پول ابا کرد و گفت:خداوند مرا از مال و اندوخته شما بی نیاز ساخته است فقط به نیروی بازوی خویش مرا همراهی کنید تا سدی اهنین در برابر دشمن بنا کنیم کسانیکه از حضرت رسول درباره ذوالقرنین سوال کردند یهود بودند.فرض بگیریم که صعب بن همال حمیری ذوالقرنین باشه"دلیلی نداره که یهود از احوال پادشاه یمن استفسار کنه.اگه بخوایم فرض کنیم که قریش ساکنین مکه از طرف خودشون همچین سوالی رو پرسیدند باید گفت خودشون به حد کافی از احوال سلاطین حمیری اطلاع داشتند که اگه اینطوری بود مسلما تو روایات عرب و احادیث ونقل از صحابه و تابعین اشاره میشد در صورتی که اصلا چنین روایتی نیست. بعید نیست که پرسندگان مقصودشون عاجز کردن حضرت رسول در جواب بوده که در اینصورت از کسی می پرسیدند که عرب نباشه و الا جواب دادن از احوالات پادشاه یمن واسه عرب کار اسونی است قران میگه در شرق و غرب فتوحاتی کرده و سدی اهنین درباره قوم یاجوج و ماجوج ساخته.تا حالا شهادت تاریخی درباره هیچ پادشاه حمیری نداریم که خیال فتوحات شرق و غرب و در سر داشته باشه یا سدی اهنی از خودش بجا بگذاره اینکه بعضی پادشاهان حمیری جلو اسمشون((ذو)) بوده دلیل محکمی نیست.حتی توجه به ساختمان سد ((مارب)) هم بی نتیجه است چون جایی گفته نشده واسه مقابله با قومی بنا شده یا اهن بکار رفته باشه.بعلاوه قران یه جای دیگه از سد ((مارب)) نام برده که هیچ شباهتی با سد ذوالقرنین(داریال) نداره ابو علی سینا احتمالا اولین کسی است که باین نکته در ((شفا)) وقتی داره از صفات ارسطو صحبت میکنه"اشاره میکنه و میگه:ارسطو معلم اسکندر بوده که قران از او به عنوان ذوالقرنین یاد کرده است.امام فخرالدین رازی هم که طبق عادت تایید میکنه و خلاف این عقیده رو رد میکنه در صورتی که اسکندر در تمام عمر خود سدی که شهرت داشته باشه رو بنا نکرد و با شکست خورده ها و دشمن همچین مهربون و دادگر نبوده.تاریخ زندگی اسکندر تمام و کمال ثبت شده و جای شکی نیست که ذوالقرنین نمیتونه باشه حتی مورخین یونانی اشاره ای به بنای سد اهنین نکردند(اگه شما پیدا کردید به منم نشون بدید) تاریخ یهود درباره تصور شخصیت ذوالقرنین تو این قسمت اینقدر مطلب زیاده که واقعا خلاصه کردنش سخته.اما هر جا قانع نشدین یا سوالی داشتین حتما بپرسین چون زیاد جزئیات رو اشاره نکردم مجموعه اسفاری که کتاب مقدس رو تشکیل میده دو قسمت هستش:قسم قدیم موسوم به ((عتیق)) و قسم جدید.اسفار عهد عتیق مربوط به قبل از مسیح هستش این داستان معروف به ((سفر دانیال))هست که رویای دانیال که حاوی خبر ازادی یهود است در سال سوم سلطنت پادشاه((بیلیش فر)) واقع شده و در باب هشتم این کتاب میگوید:در این رویا دیدم که قوچی در کنار رود ایستاده و دو شاخ بلند دارد"این دو شاخ یکی به طرف پشت او خم شده بود و دیگری به جلو.قوچ با دو شاخ خود غرب و شرق و جنوب را شخم میکرد و میکند.هیچ حیوانی نبود که با او مقابله کند بنابر این هر چه میخواست میکرد.در همین حیال که من در فکر انجام کار این قوچ بودم متوجه شدم که یک بز کوهی از طرف مغرب در حالی که زمین را با شاخ خود میکند پیش امد.میان پیشانی این بز یک شاخ برگ و عجیب کاملا پیدا بود.کم کم بز کوهی به قوچ دو شاخ((ذوالقرنین))نزدیک شد و سپس خشمناک بر او تاخت و در این حمله دو شاخ او را شکست و قوچ دو شاخ در برابر او از مقاومت عاجز ماند.کسی هم نبود که قوچ را از چنگالش رهایی دهد(سفر دانیال8-1) همین کتاب رویای دانیال رو اینجوری تفسیر میکنه:قوچ ذوالقرنین نماینده اتحاد دو کشور ماد و پارس است.یکنفر پادشاه قوی بر این دو کشور حکمرانی میکند بطوری که هیچ دولتی قادر به مقاومت در برابر او نخواهد بود اما بز کوهی یک شاخ که بعد از قوچ پیدا شده مقصود از ان مملکت یونان است و شاخ برجسته میان پیشانی او دلالت بر اولین پادشاه ان سرزمین است(19-22) چیزی که لازم به ذکر هستش اینه که کلمه ((قرن)) در زبان عربی و عبری هر دو یکی است و وصف این قوچ که به عربی ذوالقرنین میشه در زبان عبری((لوقرانیم))اومده که همون ذوالقرنین هستش پس از پیشگویی دانیال بعد از چند سال کوروش که یونانیان((سایرس))و یهودیان((خورش)) می نامند ظهور کرد.وضع فتوحات کوروش بزرگ هم که واسه همه مشخصه نیاز به توضیح نداره که با پیشگویی دانیال مطابقت داره.همچنین اتحاد پارس و ماد و تشکیل امپراتوری واحد. در کتاب ((عزرا)) راجب کوروش و اینکه فرستاده خداست بی نهایت مطلب وجود داره و یهودیان کلا کوروش(خورش) را مسیح خود میدونند.یک مورد مهم اون هم اینکه یه جا کوروش به عقاب شرق تشبیه شده و اینطور نوشته:{هان!نگاه کنید.من عقاب شرق را فرا خواندم.من این مرد را که از سرزمین دور می اید و خشنودی مرا فراهم میکند فرا خوانده ام(11:46)} مجسمه کوروش بزرگ بیایم تورات و کتابهای مقدس و مورخین رو یکم بذاریم کنار.دلیل دیگه ای که ما رو مطمئن میکنه مجسمه کوروش بزرگ است این مجسمه سنگی نزدیکی های پایتخت ایران باستان((استخر)) نزدیک سواحل رودخونه((مرغاب)) بنا شده بوده.اولین کسی که مجسمه رو پیدا کرد ((جیمس موریر))بود. نوشته ها و اسناد مجسمه کاملا ثابت میکنه که متعلق به کوروش بزرگ هستش و در همون زمان هم همه مطمئن شدند.تندیس مذکور به قامت یک انسان معمولی است که کوروش رو نشون میده.دو طرفش بال داره که مثل بالهای عقاب هستش و روی سرش دو شاخ بصورت شاخ قوچ وجود داره.لباس انسان از همون لباسهای پادشاهان ایران و بابل است که در بقیه مجسمه های انها دیدیم.ایا دو بال مجسمه گویای همان سفر((یشعیاه))در کتاب عهد عتیق نیست که میگه:عقاب شرق را فرا خواندم"فرا خواندم این مرد را که از راه دور می اید...(باب46 ایه 11) برمیگردیم به قران و بررسی اتقاقات تاریخ مسلما منظوراز ((مغرب الشمس)) جهتی است که در اون غروب خورشیده که طبیعتا همچین جایی وجود نداره پس از این نظر کل جملاتی که در ((مغرب الشمس))و((مطلع الشمس)) داره باید به مغرب و مشرق ترجمه بشه مثلا تو کتاب ذکریا خدا میگه:بندگانم را از سرزمینی که خورشید از انجا بر می اید و سرزمینی که خورشید در ان فرو میرود نجات میدهم(باب 8 ایه 7)منظورش اینه که مردم بیت المقدس رو از چنگ مصر و بابل نجات داده.با نگاه به نقشه میبینیم که مصر برای فلسطین حکم مغرب و بابل حکم مشرق رو داره اولین کاربزرگ در مغرب صورت گرفته.اینجا مسلمه که اولین هجوم کوروش بزرگ متوجه لیدی بود که در جنوب اسیای صغیر واقع شده.پس اگه از ایران شمالی به طرف اسیای صغیربریم از هر سمتی به مغرب میریم.هرودوت که پدر تاریخ جهانه این جنگهارو مفصلا شرح میده و نحوه شکست خوردن کرزوس رو میگه و به این شکل پایتخت لیدی میفته دست کوروش و کلا ازدریای سیاه تا دریای شام بتصرفش در میاد.کوروش بزرگ همچنان پیش رفت تا به اخرین نقطه مغرب یعنی به ساحل دریا رسید و اینجاست که کوروش دیگه نمیتونه جلوتر بره.همچنانکه 12 قرن بعد پای((موسی بن النصیر))تو سواحل شمالی افریقا از رفتن باز میمونه.پس کوروش چون نمیتونسته از روی امواج دریا رد شه ایستاده پس تو ساحل دریاست که میشه دید خورشید ارم اروم تو دل دریا غروب میکنه و این نقطه بلا شک همون منظور مغرب الشمس رو میرسونه حالا بیایم نقشه سواحل غربی اسیای صغیر رو بذاریم جلومون.تو نقشه میبینیم که ساحل به خلیجهای کوچک منتهی میشه مخصوصا نواحی ازمیر که دریا تقریبا مثل یه چشمه بزرگه.سارد نزدیک ساحل غربی بوده و زیاد از ازمیر فاصله نداشته اینجا میتونیم بگیم گوروش بزرگ پس از تصرف سارد به نقطه ای از سواحل دریای نزدیک ازمیر میرسه و اونجا متوجه میشه که دریا که صورت چشمه بخود گرفته و اب هم از گل و لای ساحل تیره به نظر میرسه و با توجه به کرویت زمین و انحنای سطح اب میشه غروب خورشی رو دید.و الا خورشید که جای معینی غروب نمیکنه.قران هم درین باره میگهSad(وجدها تغرب فی عین حمئه))یعنی:چنین دید که خورشید در محلی که اب ان تیره رنگ بود فرو میرفت حالا میریم مشرق.قدم دوم ذوالقرنین مشرق الشمس یعنی محلی که خورشید غروب میکنه بوده.هرودوت و کتزیاس هر دو از اقدام کوروش پس از فتح لیدی و قبل از فتح بابل برای خواباندن شورشهای مشرق کرد"نام بردند.این دو مورخ میگویند:طغیان بعضی قبایل وحشی در بیابان شرق کوروش رو وادار به حمله به مشرق کرد.این حرفشون با قران مطابقت داره که میگهSad(حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا))یعنی: وقتی به انتهای شرق رسید دید خورشید بر قومی میتابد که حتی وسایلی برای حفظ خود از تابش ان ندارند یعنی این طایفه از قبایل کوچ نشین بودند که تو شهرها خونه نداشتند.قدم سوم حمله به منطقه کوهستانی شمال و جلوگیری از خرابکاری قومی بنام یاجوج و ماجوج و بنای سدی است که حدود دریای خزر شروع میشه و به کوههای قفقاز میرسه.بین دو کوه دره ای هست که سد اونجا بنا میشه قران میگه : ((حتی اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا))یعنی: قومی کوهستانی و وحشی بودند که از مدنیت و فهم و سخنگویی نصیبی نداشتند حالا بیاین یکم با نقشه بریم جلو و جغرافی درس بدیم در مشرق قفقاز دریای خزر راه عبور به شمال رو سد میکنه.در مغرب دریای سیاه مانع از عبور به سمت شماله.وسط این دو دریا هم سلسله جبال بسیار بلند و مرتفعی هست که در حکم یه دیوار طبیعی بین جنوب و شمال محسوب میشه.قبائل شمال برای هجوم بنواحی جنوب هیچ راهی نداشتند جز تنگه ای که میان رشته کوهها وجود داره.نه تنها مردم قفقاز با ساختن این سد از هجوم قبائل راحت میشدند بلکه نواحی اسیای غربی و شمال مصر هم از اسیب اونها در امان بودند به نقشه که نگاه کنیم اسیای غربی پایین دریای خزر هستش و دریای سیاه بالای اون قرار داره و کوههای قفقاز هم بین دو دریا دیواری سد مانند ایجاد کرده که خیلی طولانیه که هیچ خللی بهش وارد نمیشه و کوروش بزرگ با بنای سدی اهنین اونجا رو استحکام داد و در حقیقت دروازه اسیای غربی و نواحی شمالی رو قفل کرد اما طوائفی که کوروش یافت و گفته میشه دور از تمدن بودند احتمال داره همون قومی باشند که مورخین یونانی بنام((کوسّی)) خوانده و داریوش در کتیبه خود به ((کوسیا)) از اونها نام میبره اوصاف اخلاقی ذوالقرنین که در قران یاد شده اول از همه عدل و داد و رعیت نوازی است قران میفرماید : سرنوشت این قوم در دست توست تو میتوانی انان را مجازات کنی یا اینکه ببخشی و به نیکی گرایی(مقصود از این طایفه همان قومی است که بی دلیل به کوروش حمله بردند و نتیجه نگرفتند و کوروش فاتح شد. ذوالقرنین چه کرد؟ به مردم گفت بلکه عملا ثابت کرد : (( من از انان که میل ستمگری و ستمکاری دارند نیستم کسی که ظلم کرد سزای او ظلم خواهد بود و عذابی شدید خواهد دید اما کسی که ایمان اورد و عمل نیکو کرد سزای او نیکی است و در کار او گشایشی حاصل)) و به این صورت مغلوبین ظالم را میبخشد و میگوید : اگر پس از این کسی بدی کرد بد خواهد دید مورخین یونان عموما عقیده دارن که کارهای کوروش پس از فتح لیدی نه تنها توام با داد و دادگستری بود بلکه بسی بالاتر از ان مینمود.هرودوت میگوید : کوروش فرمان داد که لشگریان جز با سپاهیان دشمن با هیچ کس با اسلحه روبرو نشوند.فراموش نکنیم که پیروزی کوروش بزرگ یک شکست عظیم برای خدایان یونان بود که به کرامات انان اطمینان داشتند. اسکندر که از چشمه پرورش ارسطو اب خورده بود شکی نیست که فاتحی بزرگ محسوب میشد اما گوشه ای از زاویه اخلاق و انسانیت رو گشود؟ کوروش ارسطو و معلم اولی نداشت بجای مکاتب بشری مکتب طبیعت اون رو پرورش داد عمر فتوحات اسکندر با عمر خودش به پایان رسید اما پایه هایی که فتوحات کوروش در دیگر کشورها گذاشت دو قرن کامل برای فرزندانش حکومتو نگه داشت هنوز نفس اخر اسکندر از دهنش خارج نشده بود که کشورش به چند پاره تقسیم میشه اما روزی که کوروش چشم از جهان بر بست هنوز کشورش مستعد توسعه و تقویت بود.فتوحات او به مصر نرسیده بود که پسرش دره نیل رو گشود و یک امپراتوری بزرگ جهانی پدید اومد که دنیای قدیم نظیرش اون رو نشون نمیده سخنی با شما خونندگان دوستان گرامی من این متنو از هیچ سایتی یا از هیچ منبعی کپی نکردم و کلمه به کلمه و خط به خط رو خودم با توجه به مطالعاتم نوشتم.سعی کردم تا میتونم عامیانه و مختصر بنویسم تا بازدید کننده یا خواننده از خوندن متن خسته نشه.تا اونجایی که تونستم از کلماتی که سنگین هستنو هر کسی از عهده ترجمه یا فهمش بر نمیاد استفاده نکردم هرجا مطلبی واستون نا مفهوم بود یا نیاز به مدرک داشتین یا نیاز به توضیح داشت من با کمال میل پاسخ میدم.منتظر نظر شما دوستان هستم.تشکر یادتون نره
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:52 am

منشور حقوق بشر در نتیجه پیگیری‌های مستمر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، با تدابیر ویژه امنیتی همراه با هیاتی به سرپرستی ‘جان کرتیس’ مدیر بخش خاورمیانه موزه بریتانیا از فرودگاه امام خمینی به موزه ملی ایران منتقل شد. منشور کوروش برای مدت ۴ ماه در ایران حضور خواهد داشت. این چهار ماه، فرصت مناسبی برای همه ایرانیان علاقمند است تا از این منشور دیدن کنند. این منشور در سازمان ملل نیز بعنوان منشور حقوق بشر مورد ارزیابی قرار گرفته و مورد قبول همه جهان واقع شده است.



درباره آن:


هخامنشیان Manshur-4

در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲)به هنگام کاوشها در بابل در میان رودان (بین النهرین)، هرمز رسام ، (باستانشناس) استوانهٔ سفالین موسوم به کوروش کبیر را یافت که شامل نوشته‌هایی به خط میخی بود.۴ جنس این استوانه از گل رس است، ۲۳ سانتی‌متر طول و ۱۱ سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط به زبان آکادی و به خط میخی بابلی نوشته شده‌است.
بررسی‌ها نشان داد که نوشته‌های استوانه در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح به دستور کوروش هخامنشی پس از شکست نبونید (بخت‌النصر) و گشوده شدن شهر بابل، نویسانده شده‌، به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایه‌های شهر بابل قرار داده شده‌است. در حال حاضر این لوح سفالین استوانه‌ای در بخش «ایران باستان» در موزه بریتانیا نگهداری می‌شود.
(نسخه‌بدلی از منشور کورش به عنوان کهن‌ترین فرمانِ شناخته‌شده تفاهم و همزیستی ملت‌ها در ساختمان سازمان ملل متحد در نیویورک نگهداری می‌شود. این کتیبه در فضای بین تالار اصلی شورای امنیت و تالار قیمومت جای دارد).
ازسوی دیگر در سال‌های کنونی آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه‌ای که آن را از آن نبونبید پادشاه بابل می‌دانستند، پاره‌ای از استوانه کوروش هخامنشی است که از سطر‌های ۳۶ تا ۴۳ آن می‌باشد. از این رو این قسمت که در دانشگاه ییل(Yale) آمریکا نگهداری می‌شد، به موزه لندن گسیل و به استوانه اصلی پیوست گردید.
متن سخنرانی و کتبیه کوروش تا این اواخر نامعلوم بود. تا اینکه اکتشافات در بین النهرین از ویرانه قدیم شهر «اور» کتبیه‌ای بدست آمد و بعد از ترجمه معلوم شد، همان متن منشور آزادی نوع بشر، کوروش میباشد.
این لوح در حال حاضر یکی از با ارزش ترین اشیای تاریخی است که در موزه بریتانیا از آن نگهداری می‌شود.
هخامنشیان Manshur-1
فرمان حقوق بشر کوروش یا استوانه کوروش، به عنوان کهن ترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ و مایه مباهات و سرافرازی ایرانیان یاد می‌شود. کوروش، موسس و آغازگر سلسله هخامنشیان، پس از تسخیر بابل اعلام عفو عمومی داد؛ ادیان بومی را آزاد اعلام کرد؛ او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی ساکنین پیشین سرزمینها را گرد هم آورده و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند.
این سند به عنوان نخستین منشور حقوق بشر شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آن را به تمامی زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. این تأییدی است بر اینکه منشور آزادی بشریت که توسط کوروش هخامنشی در روز تاجگذاری وی منتشر شده، می‌تواند برتر باشد از اعلامیه حقوق بشر که توسط انقلابیون فرانسوی در اولین مجمع ملی ایشان صادر شده.
اعلامیه حقوق بشر در نوع خود، در رابطه با بیان و ساختارش بسیار قابل توجه‌است، اما منشور آزادی که توسط کوروش در ۲۳ سده پیش از آن صادر شده، به نظر معنویتر میاید.
با مقایسه اعلامیه حقوق بشر مجمع ملی فرانسه و منشور تأیید شده توسط سازمان ملل، با منشور آزادی کوروش، این آخری با در نظر گرفتن قدمت، صراحت، و رد موهومات دوران باستان در آن، باارزشتر نمود می‌کند.
این لوح با عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر جهانی شناخته می‌شود لوح کوروش که پس از تسخیر بابل و شکست بخت النصر توسط کوروش به عنوان سنگ بنای یادبودی در شهر بابل قرار داده شده بود نخستین بیانیه حقوق بشرجهانی است که کوروش در آن همه طوایفی را که در زمان امپراتوری بابل به اسارت درآمده بودند آزاد و به آنها اجازه نقل مکان و زندگی آزاد در هرکجای امپراتوری خود را داد. کوروش قوم یهود را نیز از اسارت امپراتوری بابل آزاد کرد.
چه چیز باعث شده است تا فرمان کورش به این پایه از شهرت برسد؟
پاسخ این پرسش هنگامی دریافته می‌شود که فرمان کورش را با نبشته‌های دیگر فرمانروایان همزمان خود و حکمرانان امروزی به سنجش بگذاریم و بین آنها داوری کنیم.
آشور نصیرپال، پادشاه آشور (۸۸۴ پ‌م.) در کتیبه خود نوشته است:


‘‘… به فرمان آشور و ایشتار، خدایان بزرگ و حامیان من … ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران آنان را زنده زنده در آتش سوزاندم … حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم و پوستش را به دیوار شهر آویختم … بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم، هزاران چشم از کاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم.”

در‌کتیبه سِـناخِـریب، پادشاه آشور (۶۸۹ پ‌م.) چنین نوشته شده است:


‘‘… وقتی که شهر بابِـل را تصرف کردم، تمام مردم شهر را به اسارت بردم. خانه‌هایشان را چنان ویران کردم که بصورت تلی از خاک درآمد. همه شهر را چنان آتـش زدم کـه روزهای بسـیار دود آن به آسـمان می‌رفـت. نهـر فـرات را به روی شهر جاری کردم تا آب حتی ویرانه‌ها را نیز با خود ببرد.”

در کتیبه آشور بانیپال (۶۴۵ پ‌م.) پس از تصرف شهر شوش آمده است: ‘‘… من شوش، شهر بزرگ مقدس … را به خواست آشور و ایشتار فتح کردم … من زیگورات شوش را که با آجرهایی از سنگ لاجورد لعاب شده بود، شکستم … معابد عیلام را با خاک یکسان کردم و خـدایـان و الـهه‌هـایشان را به باد یغما دادم. سپاهیان من وارد بیشه‌های مقدسش شدند که هیچ بیگانه‌ای از کنارش نگذشته بود، آنرا دیدند و به آتش کشیدند. من در فاصله یک ماه و بیست و پنج روز راه، سـرزمـین شـوش را تبدیل به یک ویرانه و صحرای لم یزرع کردم … ندای انسانی و … فریادهای شـادی … به دست من از آنجا رخت بربست، خاک آنجا را به تـوبـره کشیدم و به ماران و عـقرب‌ها اجازه دادم آنجا را اشغال کنند.”
و در کتیبه نَـبوکَـد نَـصَر دوم، پادشـاه بـابل (۵۶۵ پ‌م.) آمـده است:


‘‘ … فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد هزار ساق پا را بشکنند. هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خـانـه‌ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده‌ای از آنجا برنخیزد.”

این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد. امروزه نیز مردمان جهان با چنین ستم‌ها و خشونت‌هایی روبرو هستند. هنوز جنایت‌های آمریکا در ژاپن و ویتنام، فرانسه در الجزایر، ایتالیا در حبشه و لیبی، پرتقال و اسپانیا در آمریکای لاتین، و انگلستان در سراسر جهان، از یادها نرفته‌اند. مردم هرگز فراموش نخواهند کرد که در عراق بمب‌های شیمیایی بر سر مردم بی‌دفاع حلبچه فروریخت و همه آنان از پیر و جوان و زن و کودک به وضعی رقت‌انگیز نابود شدند. در افغانستان و در میان سکوت حیرت‌انگیزِ جهانیان، صدها هزار تن از مردم غیر‌نظامی و بی‌دفاع شهرها قربانی مطامع ابر‌قدرت‌های امروز و گروهای سیاسی کشور می‌شوند، در حالیکه در زندگی روزمره نیز از قحطی و بیماری‌های همه‌گیر، از گرسنگی و وبا و سرما رنج می‌برند. در بوسنی و در کانون اروپای متمدن تنها به انگیزه‌های نژادی مردم و کودکان را بی‌دریغ و دسته‌جمعی به کام مرگ می‌فرستند. در مکه جامه سپید زائران را به سرخی می‌آلایند و جان و مال و ناموس آنان را مباح می‌شمرند.
کشورهای بزرگ و پیشرفته و متمدن جهان، سلاح‌های مرگبار کشتار جمعی و بمب‌های شیمیایی و میکربی خود را دیگر مستقیماً بر کاشانه مردم رها نمی‌کنند، بلکه آنها را به بهایی گزاف در اختیار کشورهایی می‌گذاشتند و آنگاه باز هم به بهای گزاف به درمان زخم‌های آنان بپردازند و از نقض حقوق بشر گلایه کنند و خود را بزرگترین پشتیبان آن بدانند.
اما علیرغم رفتارهای ناپسند پادشاهان آشور و بابل و حکمرانان امروز جهان، کورش پس از ورود به شهر بابل و با دارا بودن هرگونه قدرت‌عملی نه تنها پادشاه مغلوب را مصلوب نکرد؛ بلکه او را به حاکمیت ناحیه‌ای منصوب، و با مردم شهر نیز چنین رفتار نمود: ‘‘ … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند … مَردوک (خدای بابلی) دل‌های پاک مردم بابل را متوجه من کرد؛ زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد … نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تکان داد. من برای صلح کوشیدم. برده‌داری را برانداختم. به بد‌بختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. خدای بزرگ از من خرسند شد … فرمان دادم … تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم. اهالی این محل‌ها را گرد آوردم و خانه‌های آنان را که خراب کرده بودند، از نو ساختم. صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.”
کورش پس از ورود به شهر بابل (در کنار رود فرات و در جنوب بغداد امروزی) فرمان آزادی هزاران یهودی را صادر کرد که قریب هفتاد سال در بابل به اسارت گرفته شده بودند. هزاران آوند زرین و سیمین آنان را که پادشاه بابل از ایشان به غنیمت گرفته بود، به آنان بازگرداند و اجازه داد که در سرزمین خود نیایشگاهی بزرگ برای خود بر پای دارند. رفتار کورش با یهودیان موجب کوچ بسیاری از آنان به ایران شد که در درازای بیست و پنج قرن هیچگاه بین آنان و ایرانیان جنگ و خشونت و درگیری رخ نداد .
با وجود اینکه منشور کورش هخامنشی را «نخستین اعلامیه حقوق بشر» می‌دانند، اما نوآوری چنین فرمانی از کورش نبوده است؛ بلکه این فرمان فرایند فرهنگ ایرانی بوده است. فرهنگی که هرگز دستور به غارت و آدمکشی و ویرانی نداده است. و کورش این رفتار را از مردمان سرزمین خود، از نیاکان خود، از فرهنگ رایج کشورش، در آغوش مهرآمیز مادر و از پرورش او آموخته بوده و بکار بسته است. منشور کورش هخامنشی ارمغانی است از سرزمین ایران برای جهانی که از جنگ و خشونت خسته است و از آن رنج می‌برد.
ترجمه کتیبه

بر گردان منشور کوروش هخامنشی نشان داد که نخستین منشور جهانی حقوق بشر را ایرانیان در سال ۵۳۸ پیش از میلاد بیان نموده و مورد اجرا گذارده‌اند.
تاکنون یکبار در سال ۱۹۷۱ مسئولان موزه بریتانیا این لوحه را به درخواست حکومت ایران به تهران قرض دادند که مخالفت دولت انگلیس با این اقدام سبب بروز تنش میان مسئولان دولتی و موزه بریتانیا شده بود.


در روزگاری که کوروش هخامنشی به نمایندگی ایرانیان، منشور حقوق بشر و آزادی انسان را فرستاد فخر مردمان و شاهان دیگر کشتن، سوختن و ویران کردن بود. متن این منشور چنین است:
«منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، پسر کمبوجیه، … آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند.
در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم، مردوک (مردوخ = خدای بابلیان)، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد. … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.
ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.
نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.
برده داری را بر انداختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. …
من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.
فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارند.
خدای بزرگ از کردار من خشنود شد …
او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت.
ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …
من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم.
فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند.
همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به سرزمین خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم، باشد که دلها شاد گردد و هر روز در پیشگاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار باشند …
من برای همه مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.
من به تمام سنتها، و ادیان بابل و اکد و سایر کشورهای زیر فرمانم احترام می‌گذارم.
همه ی مردم در سرزمینهای زیر فرمان من .در انتخاب دین، کار و محل زندگی آزادند.
تا زمانی که من زنده ام هیچکس اجازه ندارد اموال ودارایی های دیگری را با زور تصاحب کند.
اجازه نخواهم داد کسی دیگری را مجبور به انجام کار بدون دریافت مزد کند.
هیچکس نباید به خاطر جرمی که اقوام یا بستگان او مرتکب شده‌اند تنبیه شود.
من جلوی برده داری و برده فروشی از زن و مرد را می گیرم و کارکنان دولت من نیز چنین کنند تا زمانیکه این سنت زشت از روی زمین برچیده شود.
شهرهای ویران شده در آنسوی دجله و عبادتگاه های آنها را خواهم ساخت تا ساکنین آنجا که به بردگی به بابل آورده شده‌اند بتوانند به خانه و سرزمین خود بازگردند.»

در این لوح استوانه‌ای، کوروش پس از معرفی خود و دودمانش بیان می‌کند، که چگونه آرامش و صلح را برای مردم بابل و کشور سومر به ارمغان آورده، و پیکر خدایانی که نبونید از نیایشگاه‌های مختلف برداشته و در بابل گردآوری کرده بوده را به نیایشگاه‌های اصلی آنها در میان‌رودان و غرب ایران برگردانده است. پس از آن، کوروش می‌گوید که چگونه نیایشگاه‌های ویران‌شده را از نو ساخته و مردمی را که اسیر پادشاه‌های بابل بودند به میهن‌شان برگردانده است.
حقوق بشر در ایران باستان
نخستین اعلامیه حقوق بشر در جهان ، درایران باستان و در زمان کوروش هخامنشی ، صادرشده است . کوروش ذوالقرنین دراین منشور ، برده داری را ممنوع اعلام کرده و به بازگرداندن همه اسیران و بردگان به سرزمین های متبوعشان ، دستورداده است . با مطالعه بخشهایی از این اعلامیه که به هنگام فتح بابل از سال ۵۵۰ سال قبل ازمیلاد صادر شد می فهمیم که کوروش دست به سنت شکنی زده و ازشیوه مرسوم آن زمان که اعمال سیاست زمین سوخته و قتل عام مغلوبین بوده احتراز می کند و می گوید :‹‹ سپاهان من ، بدون مزاحمت ، درمیان شهر بابل حرکت کردند من به هیچ کس اجازه نمی دادم که سرزمین سومر واکد را دچار هراس کند … من احتیاجات بابل وهمه عبادتگاههایش را درنظرداشتم ودربهبود وضعشان کوشیدم . من یوغ ناپسند بابل را برداشتم ، خانه های مخروبه آنان را آباد کردم ، من به بدبختی های آنان ، پایان بخشیدم .‹‹ درعصر داریوش هخامنشی نیز شاهد یک قانون جامع هستیم که به ‹‹ دادنامه داریوش ›› شهرت یافته است .
سلسه مقرارت آیین زردشت – که وندیداد نامیده می شود . – مبتنی برهمین دادنامه است . یکی ازمظاهر حقوق بشر دردوران هخامنشی ، بردباری مذهبی است . داریوش ، دادگری وعدالتخواهی را به بهترین شیوه درزمان خودش برقرار کرد ودراین میان ، ازدادرسان ویژه مسائل دشوار حقوقی یاری می جست . اوقانون اساسی کشور را برمبنای بردباری دینی ورعایت حقوق اقلیتهای مذهبی ، تدوین کرده بود ودرنگارش این قانون، آداب ورسوم وسنتها وقوانین ومقرارت ملل مغلوب را تاجایی که به کیان امپراتوری هخامنشی لطمه نمی زد ،لحاظ کرده بود .
اوبرای اجرای هرچه بهترقانون اساسی ، شورایی متشکل از دادرسان خانواده هخامنشی وموبدان را مسؤول نظارت براجرای قانون قرار داده بود . این شورا،گزارشهایی را که ازشهر بانان وایالتهای امپراتوری اخذ می کرد به اطلاع او می رسانید . به این ترتیب راه برهرگونه اعمال تبعیض نژادی مذهبی ، بسته می شد وکلیه ملل مغلوب باوجود تفاوتهای نژادی ، مذهبی ، زبانی و… باهم داشتند ، تحت لوای امپراتوری هخامنشی ، درصلح وصفا به سرمی بردند واین مرهون سیاست تبعیض زدایی حکمرانان وقت بوده است .
قرنها بعد است که دراعلامیه حقوق بشر، چنین حقی برای انسانها به رسمیت شناخته شده است . درماده دوم این اعلامیه آمده است :‹‹ هرکس می تواند بدون هیچ گونه تمایز ، مخصوصا از حیث نژاد ، رنگ ، جنس ، زبان ، مذهب ، عقیده سیاسی یا هر عقیده دیگر وهمچنین ملیت ، وضع اجتماعی ، ثروت ، ولادت یا هرموقعیت دیگر ، از تمام حقوق وکلیه آزادی هایی که دراعلامیه حاضرذکر شده است ، بهره مند گردد. به علاوه هیچ تبعیضی به عمل نخواهد آمد که مبتنی بروضع سیاسی ، اداری ، قضایی یا بین الملل کشور یا سرزمینی باشد که شخص با آن تعلق دارد . خواه این کشور ، مستقل ، تحت قیمومت یا غیر خود مختار بوده یا حاکمیت آن به شکلی محدود شده باشد .
درعصر هخامنشی ، حق پناهندگی افراد به کشورها ، مراعات می شد . ماجرای پناهندگی ‹‹ تمیستوکل ›› سردار بزرگ یونانی به دربار اردشیر هخامنشی نمونه ای از اعمال اصل رعایت حق پناهندگی اتباع کشورهای بیگانه است که درماده ۱۴ اعلامیه جهانی حقوق بشر برآن تأکید شده است : هرکس حق دارد دربرابر تعقیب ، پناهندگی جست وجو کند ودرکشورهای دیگر ، پناه اختیار کند .
رعایت حقوق اجتماعی افراد ، یکی دیگر از نمونه های تضمینی حقوق فطری انسانها وتوجه به حقوق بشر دراین دوران است . دراسناد به دست آمده از تخت جمشید درلوح های معروف به الواح گنجینه ، پرداخت مزد کارگران ذکر شده است وحتی برای کارگران ، تسیهلات ویژه ای مانند مرخصی زایمان وجود داشته داشتند وحتی برخی مشاغل مانند کارگاههای خیاطی ، زنان سرگروه کارگران مرد و زن ، بوده اند. قرنها بعد است که درماده ۲۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر ، برشرایط منصفانه ورضایت بخش برای کار ورفع تبیعض افراد در اخذ اجرت مساوی درمقابل کار برابر ، تأکید شده است .
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالثلاثاء أكتوبر 25, 2011 10:54 am

چرا بعضی ایرانیان به عظمت واقتدار کوروش بزرگ شک داشته وتاریخ خود را کم جلوه نشان مید هنند ؟ ایا ما قومی غریب پرست هستیم وارزشی برای خودمان قاعل نیستیم؟ علت در چیست؟وچرا ؟ چرا؟چرا؟چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ علت را در چه با ید جستجو کرد؟؟
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:37 am

حکایت عجیبی است ...

روزي كوروش در حال نيايش با خدا گفت:خدايا به عنوان كسي كه عمري پربار داشته و جز خدمت به بشر هيچ نكرده از تو خواهشي دارم.آيا ميتوانم آن را مطرح كنم؟خدا گفت:البته!

_از تو ميخواهم يك روز،فقط يك روز به من فرصتي دهي تا ايران امروز را بررسي كنم.سوگند ميخورم كه پس از آن هرگز تمنايي از تو نداشته باشم.

_چرا چنين چيزي را ميخواهي؟به جز اين هرچه بخواهي برآورده ميكنم، اما اين را نخواه.

_خواهش ميكنم.آرزو دارم در سرزمين پهناورم گردش كنم و از نتيجه ي سالها نيكي و عدالت گستري لذت ببرم.اگر چنين كني بسيار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه،باز هم تو را سپاس فراوان مي گويم.

خداوند يكي از ملائك خود را براي همراهي با كوروش به زمين فرستاد و كوروش را با كالبدي،از پاسارگاد بيرون كشيد.فرشته در كنار كوروش قرار گرفت.كوروش گفت: ((عجب!اينجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.

_ميتواني مرا بين مردم ببري؟ميخواهم بدانم نوادگان عزيزم چقدر به ياد من هستند.

و فرشته چنين كرد.كوروش براي اينكار ذوق و شوق بسياري داشت اما به زودي نااميدي جاي اين شوق را گرفت.به جز عده ي اندكي،كسي به ياد او نبود .كوروش بسيار غمگين شد اما گفت:اشكالي ندارد.خوب آنها سرگرم كارهاي روزمره ي خودشان هستند.فرشته تاسف خورد.

در راه ميشنيد كه مردم چگونه يكديگر را صدا ميزنند:عبدالله!قاسم!...

_هرگز پيش از اين چنين نام هايي نشنيده بودم!!!

فرشته گفت:اين اسامي عربي هستند و پس از هجوم اعراب به ايران مرسوم شدند.

_اعراب؟!!!

_بله.تو آنها را نميشناسي.آخر آن موقع كه تو بر سرزمين متمدن و پهناور ايران حكومت ميكردي،و حتي چندين قرن پس از آن،آنها از اقوام كاملا وحشي بودند.

كوروش برافروخت: يعني ميگويي وحشي ها به ميهنم هجوم آورده و آن را تصرف كردند؟!پس پادشاهان چه ميكردند؟!!!

فرشته بسيار تاسف خورد.

سكوت مرگباري بين آنها حاكم شده بود.بعد از مدتي كوروش گفت:تو مي داني كه من جز ايزد يكتا را نمي پرستيدم.مردم من اكنون پيرو آييني الهي هستند؟

_در ظاهر بله!

كوروش خوشحال شد: خداي را سپاس! چه آييني؟

_اسلام

_چگونه آييني است؟

_نيك است

کوروش شاد شد ......

_نقشه فتوحات ايران را به من نشان مي دهي؟ مي خواهم بدانم ميهنم چقدر وسيع شده.
وفرشته چنين كرد.

_همين؟!!!

كوروش باورش نمي شد. با نا باوري به نقشه مي نگريست.

_پس بقيه اش كجاست؟ چرا اين سرزمين از غرب و شرق و شمال و جنوب كوچك شده است؟!!!

و فرشته بسيار زياد تاسف خورد.

_خيلي دلم گرفت ، هرگز انتظار چنين وضعي را نداشتم. ميخواهم سفر كوتاهي به آنسوي مرزها داشته باشم و بگويم ايران من چه بوده شايد اين سفر دردم را تسكين دهد.

فرشته چنين كرد، تازه به مقصد رسيده بودند كه با مردي هم كلام شدند.پس از چند دقيقه مرد از كوروش پرسيد:راستي شما از كجا مي آييد؟ كوروش با لبخندي مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:

ايران!

لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خداي من، او يك تروريست متحجّر است!

عكس العمل آن مرد ابدا آن چيزي نبود كه كوروش انتظار داشت. قلب كوروش شكست.

_مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض كرده بود: اما هنوز خيلي چيزها را نشانت نداده ام، وضعيت اقتصادي، فساد، پايمال كردن .............

كوروش رو به آسمان كرد و گفت: خداوندا مرا ببخش كه بيهوده بر خواسته ام پافشاري كردم، كاش همچنان در خواب و بي خبري به سر مي بردم.

و فرشته گريست.
*گریه کن به حال خودمون.

_________________
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:38 am

ساختمانهای ضد زلزله در عصر هخامنشیان


طی مطالعات انجام شده بناهای ساخته شده در ۲۵۰۰ سال پیش در مجتمع پاسارگارد تحمل زلزله با شدت ۷ ریشتر را دارند.این بنا ها بر روی دو پی قراردارند که پی اول از سنگ و ملات و ساروج بوده و پی دوم فقط از سنگ می باشد که بر روی پی اول می لغزد و به این ترتیب می تواند در برابر زلزله مقاومت کند .این شیوه جز جدیدترین تکنولوژی سازه می باشد که در دنیا انجام می شود و ایرانیان در زمان هخامنشیان به آن پی برده بودند


نظربدید

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:39 am

در سفر اخير به افغانستان، اينجانب نسخه اي از مفردات (راهنماي برنامه درسي) مربوط به درس تاريخ را از آقاي نجيب الله كارشناس مسؤل گروه علوم اجتماعي وزارت معارف آن كشور دريافت كردم . ضمن مطالعه بخش تاريخ اين سند، به نكاتي عجيب برخوردم.
از جمله: "مبارزه مردم افغانستان با هخامنشيان و عوامل شكست هخامنشيان"و يا "درگيري هاي افغانها با همسايگان" و يا حركت ميرويس كه از آن به عنوان "رستاخيز قندهار"ياد شده است. اين موضوع از چند نظر قابل بررسي است: نظير القاي مطالب غير علمي به نوجوانان و جوانان افغاني و ايجاد روحيه ايران ستيزي در آنان. جاي بسي تأسف است كه مسؤلين افغاني كه در سالهاي اخير همواره از حمايت مادي و معنوي ايران برخوردار بوده و هستند، در پي القاي چنين آموزه هايي به دانش آموزان خود مي باشند.



http://history-dept.talif.sch.ir/news6.htm
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:39 am

درود:
در تمام جای دنیا به فرزندانشان تاریخ کشورشان را آموزش می دهند و اگر هم تاریخ نداشته باشند همانند جمهوری به اصطلاح آذربایجان یا همین افغانستان برایشان تاریخ می سازند.آن گاه ما تا می آییم در کشورمان چند کلمه از تاریخ کشورمان بگوییم از سوی دو گروه به خصوص به باستان گرایی و نژاد پرستی و ضدیت با دین و...متهم می شویم.تازه می آیند از اعراب مهاجم هم دفاع می کنند و به کام آن ها تاریخ جعل می کنند!من گمان نکنم خود عرب ها هم اینقدر که ما برای آن ها سینه چاک می دهیم از خودشان دفاع کنند!انسان اگر به فرزندی علاقه داشته باشد در راه پیشرفت او از هیچ کوششی فروگذار نمی کند.میهن هم همانند فرزند هست.عرق ملی _اگر در آن زیاده روی نشود و به خود بزرگ بینی و دیگران را کوچک دیدن منجر نشود_باعث پیشرفت کشور و سربلندی مردم آن می شود.چنانکه در مورد ژاپن هم همین مساله را دیدیم.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: درود:   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:40 am

درود:
در تمام جای دنیا به فرزندانشان تاریخ کشورشان را آموزش می دهند و اگر هم تاریخ نداشته باشند همانند جمهوری به اصطلاح آذربایجان یا همین افغانستان برایشان تاریخ می سازند.آن گاه ما تا می آییم در کشورمان چند کلمه از تاریخ کشورمان بگوییم از سوی دو گروه به خصوص به باستان گرایی و نژاد پرستی و ضدیت با دین و...متهم می شویم.تازه می آیند از اعراب مهاجم هم دفاع می کنند و به کام آن ها تاریخ جعل می کنند!من گمان نکنم خود عرب ها هم اینقدر که ما برای آن ها سینه چاک می دهیم از خودشان دفاع کنند!انسان اگر به فرزندی علاقه داشته باشد در راه پیشرفت او از هیچ کوششی فروگذار نمی کند.میهن هم همانند فرزند هست.عرق ملی _اگر در آن زیاده روی نشود و به خود بزرگ بینی و دیگران را کوچک دیدن منجر نشود_باعث پیشرفت کشور و سربلندی مردم آن می شود.چنانکه در مورد ژاپن هم همین مساله را دیدیم.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:42 am

در سفر اخير به افغانستان، اينجانب نسخه اي از مفردات (راهنماي برنامه درسي) مربوط به درس تاريخ را از آقاي نجيب الله كارشناس مسؤل گروه علوم اجتماعي وزارت معارف آن كشور دريافت كردم . ضمن مطالعه بخش تاريخ اين سند، به نكاتي عجيب برخوردم.
از جمله: "مبارزه مردم افغانستان با هخامنشيان و عوامل شكست هخامنشيان"و يا "درگيري هاي افغانها با همسايگان" و يا حركت ميرويس كه از آن به عنوان "رستاخيز قندهار"ياد شده است. اين موضوع از چند نظر قابل بررسي است: نظير القاي مطالب غير علمي به نوجوانان و جوانان افغاني و ايجاد روحيه ايران ستيزي در آنان. جاي بسي تأسف است كه مسؤلين افغاني كه در سالهاي اخير همواره از حمايت مادي و معنوي ايران برخوردار بوده و هستند، در پي القاي چنين آموزه هايي به دانش آموزان خود مي باشند.



http://history-dept.talif.sch.ir/news6.htm
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:42 am

در سفر اخير به افغانستان، اينجانب نسخه اي از مفردات (راهنماي برنامه درسي) مربوط به درس تاريخ را از آقاي نجيب الله كارشناس مسؤل گروه علوم اجتماعي وزارت معارف آن كشور دريافت كردم . ضمن مطالعه بخش تاريخ اين سند، به نكاتي عجيب برخوردم.
از جمله: "مبارزه مردم افغانستان با هخامنشيان و عوامل شكست هخامنشيان"و يا "درگيري هاي افغانها با همسايگان" و يا حركت ميرويس كه از آن به عنوان "رستاخيز قندهار"ياد شده است. اين موضوع از چند نظر قابل بررسي است: نظير القاي مطالب غير علمي به نوجوانان و جوانان افغاني و ايجاد روحيه ايران ستيزي در آنان. جاي بسي تأسف است كه مسؤلين افغاني كه در سالهاي اخير همواره از حمايت مادي و معنوي ايران برخوردار بوده و هستند، در پي القاي چنين آموزه هايي به دانش آموزان خود مي باشند.



http://history-dept.talif.sch.ir/news6.htm

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:56 am

ساختمانهای ضد زلزله در عصر هخامنشیان


طی مطالعات انجام شده بناهای ساخته شده در ۲۵۰۰ سال پیش در مجتمع پاسارگارد تحمل زلزله با شدت ۷ ریشتر را دارند.این بنا ها بر روی دو پی قراردارند که پی اول از سنگ و ملات و ساروج بوده و پی دوم فقط از سنگ می باشد که بر روی پی اول می لغزد و به این ترتیب می تواند در برابر زلزله مقاومت کند .این شیوه جز جدیدترین تکنولوژی سازه می باشد که در دنیا انجام می شود و ایرانیان در زمان هخامنشیان به آن پی برده بودند


نظربدید

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:57 am

در سفر اخير به افغانستان، اينجانب نسخه اي از مفردات (راهنماي برنامه درسي) مربوط به درس تاريخ را از آقاي نجيب الله كارشناس مسؤل گروه علوم اجتماعي وزارت معارف آن كشور دريافت كردم . ضمن مطالعه بخش تاريخ اين سند، به نكاتي عجيب برخوردم.
از جمله: "مبارزه مردم افغانستان با هخامنشيان و عوامل شكست هخامنشيان"و يا "درگيري هاي افغانها با همسايگان" و يا حركت ميرويس كه از آن به عنوان "رستاخيز قندهار"ياد شده است. اين موضوع از چند نظر قابل بررسي است: نظير القاي مطالب غير علمي به نوجوانان و جوانان افغاني و ايجاد روحيه ايران ستيزي در آنان. جاي بسي تأسف است كه مسؤلين افغاني كه در سالهاي اخير همواره از حمايت مادي و معنوي ايران برخوردار بوده و هستند، در پي القاي چنين آموزه هايي به دانش آموزان خود مي باشند.



http://history-dept.talif.sch.ir/news6.htm

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 32
Location : keleis

هخامنشیان Empty
پستعنوان: رد: هخامنشیان   هخامنشیان Icon_minitimeالخميس أكتوبر 27, 2011 7:57 am

[url=<A]<A[/url]
بخوان و به ایرانی بودنت ببال.....
آتــن:
اميدوارم روح پدرم از من خوشنود باشد...
سپاهي گران فراهم كردم كه كسي را ياراي مقابله كردن با آن نباشد، خود نيز راضيم با اينكه بسيار هزينه كردم تا ارتشي از تمامي ملل فراهم آورم ولي ارزشش را داشت تا تعداد كشته ها بسيار كم باشد ، اكنون آتن هستم...آتن خالي از سكنه است ، يكي از خبرچينان گفت كه يونانيان به جزيره اي در ايتاليا گريخته اند...تنها تعدادي سرباز در اكروپليس باقي ماندند كه پيام صلح و آزادي ما را نپذيرفته اند؛ مردونيه از من خواست كه تمامي شهر را آتش بزنم تا هيچ سربازي باقي نماند ...من و سردارم گرم گفتگو بوديم كه ناگهان كودكي عريان به سمت سپاه ما نزديك شد، كودك گريان و پريشان به نزدم آمد، شنل خود را از دوش برداشتم و بر بدن عريان كودك بيچاره پيچيدم او تنها ناله مي كرد، پس از فتح آتن تصميم بازگشت به پارسه گرفتم ، دگر طاقت هجران نداشتم...

پارسه:
ـــــــــ
پس از بازگشت از يونان دستور به جشني وسيع دادم و تمامي نمايندگان ملل را جمع كردم و از آنان به خاطر كمكهايشان سپاسگزاري كردم .
همگي نمايندگان آمده بودند، حتي يونانيان نيز براي طلب بخشش نزد من آمدند... من نيز به گرمي از آنان استقبال كردم.
كودكي را كه از آتن آورده بودم بدست خواجه بزرگ دربار سپردم تا او را براي انجام كارهاي درباري آماده سازد، كودك روز به روز بزرگتر مي شد نام او را نيز ميترادات نهادم تا همچون ميترا محافظ ما باشد...
بيشتر وقتم را صرف تكميل كاخي مي كردم كه پدرم برايم به يادگار گذاشته بود، سعي كردم بر زيبايي آن بيافزايم تا فرهنگ و هنر پارسي را بيشتر به جهانيان بياموزم؛ در يكي از جشنهاي سال نو بود كه يكي از نمايندگان كشورها از فرط تعجب و حيرت تا ساعاتها به يك نقطه خيره شده بود،برخي نيز از آنان هنوز نتوانسته بودند معناي واقعي ايزد يكتا را درك كنند مرا خدا مي ناميدند كه با خشم و ناراحتي من روبرو شدند، ميترادات روز به روز جواني برومند ميشد من به او تمامي هنرها را آموختم و او را از نزديكترين كارگزاران خود قرار دادم، گاهي نيز با او درباره ي كارهاي حكومتي مشورت مي كردم، تنها چيزي كه اين سالها مرا آزار ميداد قساوت و كينه اي بود كه يونانيان از من داشتند، نمي دانم در تاريخ چه شاهي بوده كه اين چنين محافظه كارانه وارد خاك دشمن شود و بجاي كشتار آنان، آنان را مورد لطف و عنايت خود قرار دهد، با آنكه آنان مرا زئوس خداي خود مي دانند، اما كينه مرا در دل مي پرورانند، وقتي به ميترادات مي نگرم در دلم حسي عجيب پيدا مي كنم، شايد تمامي اين جنگ براي آن بود كه من اين كودك بي نوا را كه شايد از خانواده اش جا مانده و گم شده را پيدا كنم و به دربار بي همتاي هخامنشيان بياورم ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

امشب پارسه چه زيبا شده، كاخهايي را كه ساختم بسيار با شكوه خود را نشان مي دهند ، دلم براي پدرم به تنگ آمده ، امشب سالگرد اوست ، اميدوارم هرچه زودتر اورا ببينم و در آغوش بكشم ، هر سال سالگرد پدرم احساس عجيبي پيدا مي كنم و امشب گويي مرا مي خوانند، بدنم ديگر نمي خواهد رنج بودن در زمين خاكي را بكشد جز عشق جاودانم پارس ديگر دلبستگي به اين دنيا ندارم امشب شب من است...



ساعاتي بعد كاخ هديش:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ

شب رفته رفته تاريك تر مي شود اما خواب به چشمانم نمي آيد ، همينطور كه در افكار خويش و ياد آخرين گفتار پدرم بودم ، ناگهان درب اتاقم باز شد ، ميترادات درخواست ورود كرد من هم طبق معمول به او اجازه ورود دادم، او را همانند اتخش ثرا دوست دارم،
او به نزد من آمد اما بسيار پريشان بود اشك در چشمانش حلقه زده بود ، نخست گمان كردم خبر بدي آورده، اما بعد متوجه شدم او چيزي مي خواهد به من بگويد ... لحظه اي سكوت بين ما جاري شد كه ناگهان او خنجري را از لباسش بيرون آورد و به سمت من نشانه رفت لحظه اي درنگ كرد اشك از چشمانش سرازير شده به من نگاه مي كند و از اينكه عكس العملي نشان ندادم بشدت تعجب كرده ، به پايم افتاد و در حالي كه گريه مي كرد داستان اين توطئه را برايم بازگو كرد: او گفت كه چندي پيش زني را ديده كه مدعي بوده مادر اوست ، آن زن گفته كه ما تو را عمدا به نزد خشايارشا فرستاديم چون مي دانستيم او مردي نيك از تَخمه خدايان است و تو را به نيكي نزد خود نگه ميدارد و بزرگ خواهد كرد تا در آينده به وسيله ي تو بتوانيم اورا از بين ببريم.
ميترادات در حالي كه زجه مي زد به من گفت اگر اين كار را انجام ندهد او را خواهند كشت...
ميترادات را بلند كردم و اندكي به چشمانش نگاه كردم ، سپس رويم را برگرداندم و خواستم كه خنجر را بر بدنم فرو كند، ميترادات در كمال تعجب گفت: شاهنشاه... اما من با صداي بلندتري از او خواستم تا كارش را به انجام برساند و جان خود را حفظ كند...
او خنجر را بر بدن من فرو كرد اكنون تنها نوري مي بينم كه مرا به سوي خود مي كشاند و صداي پدرم...

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
 
هخامنشیان
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن فرزندان ایران بزرگ  :: بخش: تاریخ جهان :: ایران باستان پیش از اسلام-
پرش به: