انجمن فرزندان ایران بزرگ
انجمن فرزندان ایران بزرگ
انجمن فرزندان ایران بزرگ
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةدروازهأحدث الصورجستجوثبت نامورود

 

 سلمان فارسی

اذهب الى الأسفل 
نويسندهپيام
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 31
Location : keleis

سلمان فارسی  Empty
پستعنوان: سلمان فارسی    سلمان فارسی  Icon_minitimeالسبت أكتوبر 29, 2011 9:16 am

" سلمان" اهل جنديشاپور بود. با پسر حاكم وقت رفاقت و دوستى محكم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صيد به صحرا رفتند، ناگاه چشم آنها به راهبى افتاد كه به خواندن كتابى مشغول بود، از او راجع به كتاب مزبور سؤالاتى كردند راهب در پاسخ آنها گفت: كتابى است كه از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصيت و نافرمانى او كرده است، در اين كتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است، اين همان" انجيل" است كه بر عيسى مسيح نازل شده.
گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقيق بيشتر بدين او گرويدند به آنها دستور داد كه گوشت گوسفندانى كه مردم اين سرزمين ذبح مى‏كنند حرام است از آن نخورند.
سلمان و فرزند حاكم وقت روزها هم چنان از او مطالب مذهبى می آموختند روز عيدى پيش آمد حاكم، مجلس ميهمانى ترتيب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت كرد، در ضمن از پسرش نيز خواست كه در اين مهمانى شركت كند، ولى او نپذيرفت.
در اين باره به او زياد اصرار نمودند، اما پسر اعلام كرد كه غذاى آنها بر او حرام است، پرسيدند اين دستور را چه كسى به تو داده؟ راهب مزبور را معرفى كرد.
حاكم راهب را احضار نموده به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران
و كار بسيار بدى است تو را نمى‏كشيم ولى از محيط ما بيرون برو! سلمان و دوستش در اين موقع راهب را ملاقات كردند، وعده ملاقات در" دير موصل" گذاشته شد، پس از حركت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفايش بود، تا آماده حركت گردد، او هم همچنان سرگرم تهيه مقدمات سفر بود ولى سلمان بالاخره طاقت نياورده تنها به راه افتاد.
در دير موصل سلمان بسيار عبادت مى‏كرد، راهب مذكور كه سرپرست اين دير بود او را از عبادت زياد بر حذر داشت مبادا از كار بيفتد، ولى سلمان پرسيد آيا عبادت فراوان فضيلتش بيشتر است يا كم عبادت كردن؟ در پاسخ گفت:
البته عبادت بيشتر اجر بيشتر دارد.
عالم دير پس از مدتى به قصد بيت المقدس حركت كرد و سلمان را با خود به همراه برد در آنجا به سلمان دستور داد كه روزها در جلسه درس علماى نصارى كه در آن مسجد منعقد می شد حضور يابد و كسب دانش كند.
روزى سلمان را محزون يافت، علت را جويا شد، سلمان در پاسخ گفت تمام خوبيها نصيب گذشتگان شده كه در خدمت پيامبران خدا بوده‏اند.
عالم دير به او بشارت داد كه در همين ايام در ميان ملت عرب پيامبرى ظهور خواهد كرد كه از تمام انبياء برتر است، عالم مزبور اضافه كرد من پير شده‏ام، خيال نمى‏كنم او را درك نمايم، ولى تو جوانى اميدوارم او را درك كنى ولى اين را نيز بدان كه اين پيامبر نشانه‏هايى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمى‏گيرد، اما هديه را قبول مى‏كند.
در بازگشت آنها به سوى موصل در اثر جريان ناگوارى كه پيش آمد سلمان عالم دير را در بيابان گم كرد.
دو مرد عرب از قبيله بنى كلب رسيدند، سلمان را اسير كرده و بر شتر سوار نموده به مدينه آوردند و او را به زنى از قبيله" جهينه" فروختند! سلمان و غلام ديگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مى‏بردند، سلمان در اين مدت مبلغى پول جمع‏آورى كرد و انتظار بعثت پيامبر اسلام ص را مى‏كشيد.
در يكى از روزها كه مشغول چرانيدن گله بود رفيقش رسيد و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدينه شده و تصور مى‏كند پيامبر و فرستاده خدا است؟! سلمان به رفيقش گفت: تو اينجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پيامبر حضور پيدا كرد اطراف پيامبر اسلام مى‏چرخيد و منتظر بود پيراهن پيامبر كنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده كند.
پيامبر ص متوجه خواسته او شد، لباس را كنار زد، سلمان نشانه مزبور يعنى اولين نشانه را يافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خريد و خدمت پيامبر آورد، پيامبر فرمود چيست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پيامبر فرمود: من به آنها احتياج ندارم به مسلمانان فقير ده تا مصرف كنند.
سلمان بار ديگر به بازار رفت مقدارى گوشت و نان خريد و خدمت رسول اكرم آورد، پيامبر پرسيد اين چيست؟ سلمان پاسخ داد هديه است، پيامبر فرمود:
بنشين. پيامبر و تمام حضار از آن هديه خوردند، مطلب بر سلمان آشكار گشت زيرا هر سه نشانه خود را يافته بود.
در اين ميان سلمان راجع به دوستان و رفيق و راهبان دير موصل سخن به ميان آورد، و نماز، روزه و ايمان آنها به پيامبر و انتظار كشيدن بعثت وى را شرح داد.
كسى از حاضران به سلمان گفت آنها اهل دوزخند! اين سخن بر سلمان گران آمد، زيرا او يقين داشت اگر آنها پيامبر را درك میكردند از او پيروى مینمودند.
اينجا بود كه‏ آيه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏ [سوره البقرة (2): آيه 62] بر پيامبر نازل گرديد و اعلام داشت: آنها كه به اديان حق ايمان حقيقى داشته‏اند و پيغمبر اسلام را درك نكرده‏اند داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود.
تفسير نمونه، ج‏1، ص: 288
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 31
Location : keleis

سلمان فارسی  Empty
پستعنوان: رد: سلمان فارسی    سلمان فارسی  Icon_minitimeالسبت أكتوبر 29, 2011 9:16 am

سلمان فارسی
«از شش چیز در شگفتم: سه چیز آن مرا می خنداند و سه چیز دیگر به گریه ام می اندازد. آن سه چیز که مرا به گریه می اندازد: جدایی از دوستان محمد(ص)، هراس و وحشت قیامت و ایستادن در پیشگاه خدای عزّوجلّ است.

و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا می دارد: یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست. دیگری کسی که در غفلت به سر می برد، حال آنکه از او غافل نیستند؛ یعنی خداوند ناظر اعمال اوست و سومی کسی که دهانش به خنده باز می شود، در صورتی که نمی داند آیا خداوند از او خشنود است یا ناخشنود»
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 31
Location : keleis

سلمان فارسی  Empty
پستعنوان: 123   سلمان فارسی  Icon_minitimeالسبت أكتوبر 29, 2011 9:18 am

حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستاى «جى‏» (از روستاهاى اصفهان) فرزندى به دنیا آمد، که نامش را «روزبه‏» گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان‏» نامید.



پدر سلمان «بدخشان کاهن‏» (روحانى زرتشتى) بود و کار همیشگى‏اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطى زرتشتى دیده به جهان گشود، ولى هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خداى یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکى مادرش را از دست داد و عمه‏اش سرپرستى او را به عهده گرفت.



سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانى سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکارى عمه‏اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانى دید که به سوى شام مى‏رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهاى ناشناخته گردید.



سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده‏اش را یافت و در حالى که برده یک یهودى بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد.
--------------------------------------------------------------------------
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 31
Location : keleis

سلمان فارسی  Empty
پستعنوان: رد: سلمان فارسی    سلمان فارسی  Icon_minitimeالسبت أكتوبر 29, 2011 9:18 am

حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستاى «جى‏» (از روستاهاى اصفهان) فرزندى به دنیا آمد، که نامش را «روزبه‏» گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان‏» نامید.



پدر سلمان «بدخشان کاهن‏» (روحانى زرتشتى) بود و کار همیشگى‏اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطى زرتشتى دیده به جهان گشود، ولى هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خداى یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکى مادرش را از دست داد و عمه‏اش سرپرستى او را به عهده گرفت.



سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانى سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکارى عمه‏اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانى دید که به سوى شام مى‏رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهاى ناشناخته گردید.



سرانجام سلمان، در همان آغاز هجرت گمشده‏اش را یافت و در حالى که برده یک یهودى بود، در محضر رسول خدا(ص) مسلمان شد.
--------------------------------------------------------------------------
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 31
Location : keleis

سلمان فارسی  Empty
پستعنوان: رد: سلمان فارسی    سلمان فارسی  Icon_minitimeالسبت أكتوبر 29, 2011 9:19 am

«وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الّذینَ یَدْعُونَ رَبّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیّ ِ یُریدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُریدُ زینَةَ الْحَیاةِ الدّنْیا ... ؛ با کسانی که صبح و شام پروردگارشان را می خوانند و خشنودی او را می خواهند، شکیبایی پیشه کن و دو دیده ات را از آنان بر مگیر که زیور زندگی دنیا را بخواهی...». [1]

ابن مسعود روایت کرده است که این آیه درباره سلمان، ابوذر، صهب، عمار و برخی دیگر از اصحاب پیامبر نازل شد. ماجرای نزول آن این است که روزی شخصی به نام عیینه بن حصین نزد رسول خدا(ص) آمد و سلمان فارسی نیز آنجا حضور داشت. عیینه گفت: ای رسول خدا! هر زمان ما به حضور شما می رسیم، این مرد را بیرون کن و از خود دور گردان. هرگاه ما بیرون رفتیم، او وارد شود. پس از سخنان این مرد، آیه یاد شده نازل شد و پروردگار به پیامبر فرمان داد که مردان پاکی همچون سلمان را از خود دور نکن.[2]

افزون بر این، پاره ای از آیات قرآن کریم، به تعبیر مفسرین با اشاره به شرایط و سابقه سلمان بر پیامبر نازل شده است که عبارت است از: قصص: 52؛ مائده: ؛ بقره: 62؛ جمعه: 3؛ زمر: 17 و 18؛ محمد: 38.






یک جرعه آفتاب
سلمان فارسی
«از شش چیز در شگفتم: سه چیز آن مرا می خنداند و سه چیز دیگر به گریه ام می اندازد. آن سه چیز که مرا به گریه می اندازد: جدایی از دوستان محمد(ص)، هراس و وحشت قیامت و ایستادن در پیشگاه خدای عزّوجلّ است.

و اما آن سه چیزی که مرا به خنده وا می دارد: یکی کسی است که در پی دنیاست، حال آنکه مرگ در پی اوست. دیگری کسی که در غفلت به سر می برد، حال آنکه از او غافل نیستند؛ یعنی خداوند ناظر اعمال اوست و سومی کسی که دهانش به خنده باز می شود، در صورتی که نمی داند آیا خداوند از او خشنود است یا ناخشنود».[3]

ابوذر
«سلمان و بلال را دیدم که به سوی پیامبر می آیند. ناگاه سلمان بر پای رسول خدا(ص) افتاد و شروع به بوسیدن آن کرد. پیامبر او را از این کار بازداشت و سپس به او فرمود: ای سلمان! رفتاری را که عجم ها با شهریاران خود می کنند با من نکن! من بنده ای از بندگان خدا هستم و مانند بنده غذا می خورم و مانند بنده نشست و برخاست می کنم».[4]

پیامبر(ص)
«سَلمانُ مِنّا اَهْلَ البَیتِ؛ سلمان از ما اهل بیت است».[5]

ابوسعید از سلمان
«مَثَل مؤمن در دنیا، مَثَل حال بیماری است که پزشک او همواره همراه اوست و به چگونگی درد و درمان او آگاه است. هرگاه بیمار بخواهد غذای نامناسبی بخورد که به سلامتی بدنش زیان برساند، طبیب، او را از خوردن آن غذا بازمی دارد. طبیب دل سوز و مهربان، همواره مراقب اوست تا زمانی که بیماری او بهبود یابد. حالات یک مؤمن نیز چنین است. در دنیا چیزهای بیشتری را می خواهد و خواسته های فراوانی دارد، ولی خداوند بخشنده از روی مهربانی، او را از انجام دادن کارها و رسیدن به خواسته های خلاف مصلحتش بازمی دارد تا این گونه از گزند حوادث در امان بماند و رفتارش مایه رضایت پروردگار باشد و خداوند او را وارد بهشت کند».[6]









اشاره
سلمان پاک
سهیلا بهشتی
سلمان فارسی که نام او پیش از مسلمان شدن، روزبه بود، در روستای جی اصفهان در یک خانواده زرتشتی به دنیا آمد. او از همان دوران نوجوانی، به جست وجوی حقیقت برآمد و تا رسیدن به آن تلاش بسیار کرد و رنج های فراوانی متحمل شد و در این راه از هیچ خطری نهراسید. او پس از آشنایی با آیین مسیحیت و مهاجرتش به شام و از آنجا به جزیرة العرب، گمشده خود را در آنجا یافت و به دین اسلام گروید و پیامبر او را سلمان نامید.


سلمان ضمن آموختن معارف و فراگیری ارزش های والای انسانی از محضر رسول خدا(ص)، در عرصه های مختلف اجتماعی و سیاسی، به عنوان یکی از صحابه خاص پیامبر به فعالیت پرداخت. او در میدان مبارزه با کفار و مشرکان، حضوری مؤثر داشت و با طرح و برنامه های جالب و مبتکرانه، سپاهیان اسلام را یاری می داد. او در جنگ احزاب، پیشنهاد حفر خندق را به پیامبر داد که مورد تأیید و موافقت آن حضرت و اصحاب قرار گرفت که در نهایت موجب پیروزی حق بر باطل شد. همچنین سلمان در جنگ طائف، روش به کارگیری منجنیق را به مسلمانان ارائه داد.

پس از رحلت پیامبر، سلمان علاوه بر گام برداشتن در مسیر آن حضرت و تمسک به سیره او، در دفاع از ولایت و اثرگذاری بر شیعه شدن ایرانیان مدائن کوشید.[7]

پارسای پارسی
در وجود سلمان ارزش های متعالی و فضیلت های گوناگونی وجود داشت که برخی از آنها نمود و جلوه بیشتری دارد. یکی از فضایل سلمان و ویژگی های او، تلاش برای کسب علم و آگاهی بود، تا جایی که برخی از روایات، او را نظیر لقمان حکیم دانسته اند. علی(ع) از سلمان به عنوان دانا به علوم گذشتگان و آیندگان یاد کرده است. ویژگی دیگر سلمان، زهد او بود. آن بزرگوار هیچ گاه اسیر جاذبه های فریبنده زندگی نشد و در پارسایی، الگو و نمونه مسلمانان بود و به زهدش مثل می زدند و هنوز هم در ستایش از کسی که به اوج تقوا و پارسایی رسیده باشد، به عنوان سلمان عصر یاد می کنند. زهد و وارستگی سلمان، از ایمان عمیق و سرشار او سرچشمه می گرفت. در زمان آغاز حکومت مدائن، مردم به سبب ذهنیت گذشته خود از حاکمان که کاخ های مجلل و لباس های فاخر داشتند، گمان می کردند که حاکم جدید با چنین جلال و شکوهی وارد شهر می شود. برای آنان باورکردنی نبود که پیرمردی با لباس ساده و سوار بر مرکب و بدون خدمتگزار، بتواند شهری باشکوه چون مدائن را اداره کند. او مدت ها در مدائن خانه نداشت و محل سکونتش، سایه درختان و یا دیوارها بود.[8]


مدائن از شهرهای سرسبز و افسانه ای ساسانیان در ایران بود که مسلمانان آن را فتح کردند. خلیفه دوم با مشورت امام علی(ع) سلمان را حاکم آنجا کرد. سلمان در ایام حکومت خود، بیت المال را صرف مردم می کرد و حتی حقوق شخصی خود را به نفع جامعه و نیازمندان خرج می کرد. او در زندگی و حکومت خود به قدری ساده زیست بود که مورد اعتراض خلیفه قرار گرفت. او در ایام حاکمیت خود، قدرت و حاکمیت را از مسیر حق گرایی دور نکرد و از موقعیت امیری خود برای دنیای خویش ذخیره نیندوخت.

سلمان با الهام از شیوه عملی پیامبر مسجد را مرکز تعلیم و تربیت و هدایت و پایگاه فعالیت های اجتماعی ساخته بود و خود در مسجد برای مردم، سوره یوسف را تفسیر می کرد تا در سایه آن، آنان با درس های عفت و صداقت و شیوه درست حکومت آشنا شوند. برخوردها و خلقیّات سلمان او را محبوب دل ها کرده بود و او بر قلوب مردم حکومت می کرد. از همین رو، در هنگام بیماری سلمان که به وفاتش انجامید، مردم به شدت ناراحت و افسرده بودند و دسته دسته به عیادتش می رفتند و از صمیم قلب برای بهبودش دعا می کردند، اما او که چشم به دنیا نداشت، سبک بال به سوی معبودش پر کشید.[9]









گفتار مجری
یار راستین پیامبر
دین مبین اسلام از آغاز تولد، شاهد تربیت و پرورش افراد برجسته و وارسته ای بود که گام به گام با پیامبر پیش رفتند و هیچ زمان دچار گمراهی و انحراف نشدند. یکی از این شخصیت ها که نژاد ایرانی داشت و موجب افتخار این مرز و بوم است، سلمان است که از یاران خاص و حواریون آن حضرت به شمار می آید. اسلام آوردن سلمان، برآمده از انگیزه احساسی و عاطفی یا مصلحت جویی نبود، بلکه او پس از اینکه در جست وجوی دین حق، از وطنش مهاجرت کرد و رنج های زیادی در این راه کشید، با اسلام آشنا شد و به علت اقناع فکری و پذیرش قلبی، اسلام آورد.


سلمان، یار راستین پیامبر(ص)، پس از رحلت آن حضرت، سعی در زنده نگه داشن سنت و سیره رسول خدا(ص) داشت. دوران استانداری او در مدائن، آمیخته با زهد و تقوا و اخلاص بود و با عدالتی مثال زدنی که نشئت گرفته از راه و روش امام علی(ع) بود، سراسر حکمت و عبرت و تعهد و مسئولیت را به نمایش گذاشت که می تواند به عنوان یک الگوی ناب، مورد استفاده و بهره برداری جوامع امروز بشری قرار گیرد.







نکته ها

نام سلمان، پیش از اسلام آوردنش روزبه بود. پس از پذیرش اسلام، پیامبر او را سلمان نامید. کنیه او را نیز «ابوعبدالله» و «سلمان الخیر» نامیدند.

یکی از جریان هایی که سلمان در آن حضور داشت، جریان پیمان اخوت بود که به دستور پیامبر میان مهاجران و انصار برقرار شد. در این رویداد تاریخی، سلمان با ابوذر غفاری پیمان برادری بست.

سلمان، حدود بیست سال استاندار مدائن بود و پیش از او، مدتی حذیفه بن یمان، حاکم مدائن بود و در زمانی که استاندار مدائن نبود، چندی با سکونت در آن شهر، به تبلیغ و ترویج اسلام می پرداخت. سلمان و حذیفه هر دو شیعه امام علی(ع) بودند و روش علی گونه آنان، در گرایش مردم ایران به تشیع، نقش مهمی داشت.

سلمان در یک دهه از عمر خود که هم زمان و همراه بود با معاشرت و انس با پیامبر، می کوشید درباره قرآن بیاموزد و بیندیشد و تا آنجا که ممکن بود، از رسول خدا(ص) بپرسد. او به علت دانش گسترده اش در شناخت ادیان بزرگ الهی، به ویژه آیین یهود و مسیح، این امکان را داشت که بهتر و دقیق تر در مفاهیم آیات بیندیشد.









زلال قلم
سلمان پاک
روزبه، در کشاکش درونش همواره به دنبال تکیه گاهی امن و ایمن از تهاجم تردیدهای یأس آور می گشت. با آیین های گوناگون آشنا شد و آنها را پویید، اما جز بر حیرت و گمگشتگی اش نیفزود. نوری در درونش سوسو می زد که هر چقدر به آن نزدیک تر می شد، به حقیقت و اطمینان راهی که می رفت، بیشتر ایمان می آورد. او در پی حقیقت و دین حق بود که با «بشارت ظهور احمد» آشنا شد و این بار دینی را از روی تحقیق برگزید که در مقابل شبهه ها و تردیدهای جانکاه و خردسوز، استوار ماند و رنگ نباخت. او به سوی آخرین فرستاده خدا هدایت شد و وقتی رسول خدا(ص) را دید، مرگش فرا رسید. آری، روزبه مُرد و از خاکسترش سلمان، زاده شد؛ «یُحیِی الْحَیّ مِنَ الْمَیِّتِ.» اسلام که از مطهِّرات است، او را بسان آب، زلال و پاک کرد. سلمان پاک، از آن هنگام که بنده خدا شد، دیگر در بند کسی نبود. او آزاد و رها به دریای یقین رسید و در ساحل آرامش آن، پیامبرگونه و علی وار زندگی کرد.






شعر

چون علی در عالم مردانگی



خرد شو تا شاه مردانت کنند


همچو سلمان در مسلمانی بکوش



ای مسلمان تا که سلمانت کنند


حسینی جوهری



نه هر کس شد مسلمان، گشت سلمان



که هر کس شد علی، مولای ما نیست


فیض کاشانی


ز سلمان که بودی سرِ راستان



که دانش به او بود هم داستان


به دانشوری همچو او کس نبود



پیمبر مر او را به دانش ستود


چنین گفت: کز اهل بیت من است



چو ایشان به من یک دل و یک تن است


نفس الرحمان، ص 151


هر که را رای و روی سلمانی است



آخرین منزلش مسلمانی است










کوتاه و گویا
در میان پیروان رسول خدا(ص)، بعد از علی(ع)، سلمان فارسی برترین و دانشمندترین و پرهیزگارترین مسلمان جهان است.

سلمان فارسی، از مفاخر بزرگ ملی و دینی کشور ایران شمرده می شود.

سلمان فارسی، الگوی یک مسلمان کمال جو، وارسته و خودساخته است.

اخلاص و پارسایی سلمان فارسی تا جایی است که مورد ستایش پیامبر و ائمه(ع) قرار گرفته است.

سلمان، به برکت گوهر وجودی محمد(ص)، محمدی شد و نشان افتخار «اهل بیت» گرفت.

سلمان فارسی، نمونه اعجاب انگیز تکامل معنوی انسان آزاد و حقیقت جو است.

سلمان چه در زمان حیات پیامبر و چه پس از رحلت او، همواره مدافع آن حضرت و خاندان رسالت بود.

در ایمان محکم و استوار سلمان همین بس که در مدت عمر طولانی خود، اندکی از مسیر مسلمانی و سیره رسول خدا(ص) منحرف نشد.











آورده اند که ...
درس فروتنی
رفتار سلمان، چنان متواضعانه و زندگی اش چنان ساده بود که غریبه ها، هرگز درنمی یافتند که او حاکم شهر است. روزی سلمان، در راه می رفت. مردی را دید که از شام می اید و بار خرما و انجیر به دوش دارد. مرد شامی که از به دوش کشیدن بار سنگین، خسته شده بود، با دیدن سلمان که ظاهری ساده و فقیرانه داشت، به خیال اینکه او باربر است، صدایش کرد تا در رساندن بار به مقصد، به او کمک کند و اجرتی بگیرد.

سلمان بار را به دوش گرفت و همراه مرد شامی به راه افتاد. مردم در برخورد با سلمان سلام می کردند و از او به عنوان امیر یاد می کردند و عده ای به سرعت به طرف سلمان آمدند تا بار را از او بگیرند. مرد غریب شامی که تازه فهمیده بود این عابر و رهگذر، امیر مدائن، سلمان فارسی است، با وحشت و خجالت و عذرخواهی فراوان برای گرفتن بار از امیر، پیش آمد، ولی سلمان قبول نکرد و گفت: «باید بار را تا مقصد برسانم!...».

آن گاه فرمود: «در این حمل بار سه ویژگی وجود دارد و به همین سبب من این بار را برایت حمل کردم. نخست اینکه کبر را از من دور می کند دوم اینکه یکی از مسلمانان را در مورد حاجتی که داشته یاری کرده ام و سوم اینکه اگر من این بار را برایت نمی آوردم، ممکن بود فرد دیگری که از من ضعیف تر است، ناگزیر شود این بار را حمل کند».[10]


انفاق در راه خدا
روزی پیامبر اکرم(ص) یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید. روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.»

سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت. پیامبر فرمود: «از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می انجامد، ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ تر است».[11]

نامه پندآموز
سلمان زمانی که در مدائن بود، نامه ای از ابودرداء دریافت کرد که در آن زمان، او از سوی عمر مسئولیت قضاوت در شام را برعهده داشت. ابودرداء در نامه نوشته بود: سلام بر تو، بعد از آنکه از همدیگر جدا شدیم، خداوند ثروت و فرزندانی به من بخشیده است و در سرزمین مقدس (شام و بیت المقدس) سکونت کرده ام. سلمان در پاسخ او چنین نوشت: «سلام بر تو، برای من نوشته ای که خداوند ثروت و فرزند به تو بخشیده است، ولی بدان که سعادت در افزایش ثروت و فرزند نیست، بلکه سعادت در افزایش بردباری است. همچنین آن گاه که علم تو برایت سودمند باشد.

نوشته ای که در آن سرزمین مقدس (بیت المقدس و اطراف آن) زندگی می کنی، ولی این را بدان که سرزمین برای کسی جانشینِ عمل نمی شود. کارهای نیک انجام بده، آن گونه که گویی عمل خود را می بینی. خودت را آماده مرگ کن، گویا که در حال مرگ هستی و باید از این دنیا بروی.» سلمان حکیم در نامه دیگری برای ابودرداء چنین نگاشت: «زمین کسی را مقدس نمی کند، بلکه رفتار انسان است که به او قداست می بخشد».[12]






نظر شما چیه؟
1. مستشرقان چه شبهات و تحریفاتی نسبت به شخصیت سلمان و نقش او وارد کرده اند و دلیل آن چیست؟

2. سلمان فارسی در زمان خلفای راشدین چه فعالیت های اجتماعی و فرهنگی داشت؟

3. چرا سلمان فارسی در جنگ های بدر و احد شرکت نکرد؟

4. دلیل برتری سلمان در بین صحابه پیامبر، پس از امام علی(ع) چیست؟

5. سیره و رفتار سلمان با مردم در زمانی که والی مدائن بود چگونه بود؟

6. ویژگی های حکومت سلمان در مدائن چه بود؟









نظر ما اینه...
سزاوار است برنامه سازان ارجمند به محورهای زیر توجه فرمایند:

الف) زندگی سلمان فارسی پیش از اسلام آوردن:

ـ زادگاه، تبار و خانواده سلمان

ـ دوران کودکی و نوجوانی سلمان

ـ محیط خانوادگی، اجتماعی و دینی او

ـ آشنایی او با ایین مسیحیت

ـ ترک وطن و مهاجرت او

ب) زندگی سلمان فارسی پس از اسلام آوردن:

ـ آشنایی سلمان با پیامبر و اسلام

ـ چگونگی اسلام آوردن او

ـ ویژگی ها و فضیلت های برجسته سلمان

ـ نقش سلمان در جنگ ها

ـ سلمان و حکومت مدائن و سیره مدیریتی او

ـ حکایاتی از زندگی سلمان

ـ سخنان حکمت آمیز سلمان

ـ جایگاه سلمان نزد پیامبر و اهل بیت(ع)

ـ خدمات سلمان به اسلام و نقش او در توسعه اسلام

ـ وفات سلمان فارسی








کتابستان
1. عاملی، سید جعفر مرتضی، سلمان فارسی، ترجمه: سید محمد حسینی، قم، جامعه مدرسین، 1370.

2. صادقی اردستانی، احمد، سلمان فارسی، استاندار مدائن، قم، دفتر تبلیغات، 1376.

3. ماهرویی، محمدرضا، سیمای سلمان فارسی، قم، معارف، 1382.

4. محدثی، جواد، آشنایی با اسوه ها: سلمان فارسی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، .

5. سبیتی، عبدالله، سلمان فارسی، ترجمه: اسماعیل عبادی، اصفهان، محبان، 1385.

6. جعفری، حسین، مهاجر حقیقت: پژوهشی در زندگانی سلمان فارسی، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1385.

7. مهاجرانی، سید عطاءالله، بررسی سیر زندگی و حکمت و حکومت سلمان فارسی، تهران، اطلاعات، .

8. مجیب مصری، حسین، سلمان فارسی در ترازوی ادب و تحقیق، ترجمه: حسین یوسفی آملی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373.

9. قدیانی، عباس، اسوه های ایثار: نگاهی به زندگانی سلمان فارسی، تهران، فردابه، 1381 .

10. زرگری نژاد، غلامحسین، سلمان فارسی، تهران، همراه، 1375.

پینوشتها:






[1]. کهف: 28.

[2]. طبرسی، مجمع البیان، قم، ناصرخسرو، 1418 هـ .ق، ج 5 و 6، صص 717 و 718.

[3]. محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمه: حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، 1379، ج 9، ح 15169.

[4]. همان، ج 8، ح 13096.

[5]. حسین بن محمدتقی نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، تحقیق: جواد قیومی، تهران، آفاق، 1411 هـ .ق.

[6]. احمد بن عبدالله ابونعیم، حلیه الاولیاء، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407 هـ .ق، ج 1، صص 206 و 207.

[7]. حسین جعفری، مهاجر حقیقت، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1385، صص 29 ـ 40.

[8]. جواد محدثی، سلمان فارسی، قم، دفتر تبلیغات، 1371، صص 15 ـ 24.

[9]. همان، صص 46 ـ 54.

[10]. جواد محدثی، آشنایی با اسوه ها: سلمان فارسی، همان، ص53.

[11]. همان، ص 125؛ به نقل از: موسی خسروی، پند تاریخ، ج 1، ص 190.

[12]. مهاجر حقیقت، ص 124.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
Admin
Admin



Posts : 273
Join date : 2011-10-19
Age : 31
Location : keleis

سلمان فارسی  Empty
پستعنوان: رد: سلمان فارسی    سلمان فارسی  Icon_minitimeالسبت أكتوبر 29, 2011 9:21 am

آورده اند كه سلمان فارسي در شهري از شهرهاي شام امير بود ، عادت و سيرت او در ايام امارت و موسم ولايت هيچ تفاوت نكرده بود ، بلكه پيوسته گليم ( جامه پشمي) پوشيدي و پياده رفتي و اسباب خانه خود را تكفل كردي. روزي در ميان بازار مي رفت ، مردي را ديد يونجه خريده بود ، در راه نهاده و كسي مي طلبيد تا او را به بيگاري ( كار بي مزد ) بگيرد و آن را به خانه برد. ناگاه سلمان فارسي به آنجا رسيد. مرد ، وي را نشناخت و وي را به بيگاري بگرفت و آن يونجه در پشت او نهاد.

سلمان رحمة الله عليه هيچ امتناع نكرد و همچنان مي رفت ، تا او را مردي در راه پيش آمد و گفت : اي امير اين بار به كجا مي بري؟ آن مرد چون دانست كه او سلمان است ، در پاي وي افتاد و دست او بوسيدن گرفت و گفت: اي امير ، مرا بحل ( حلال ) كن كه من ترا نشناختم و ندانستم.

نشناختمت به چشم معني عيبم مكن الغريب اعمي ( نابينا)

اكنون ، بار از سر مبارك بردار ، تا من خاك قدم تو ، تو تياي (سرمه) ديده سازم. سلمان گفت : چون قبول كرده ام اين بار به خانه تو رسانم ، مرا از عهده عهد خون بيرون بايد آمد.

از عهده عهد اگر برون آيد مرد از هر چه گمان بري فزون آيد مرد

پس سلمان (ره) آن بار را به خانه آن مرد برسانيد و گفت: من عهد خود وفا كردم. اكنون تو عهد كن تا هيچ كس را به بيگاري نگيري... . مقام و منزلت سلمان فارسي نزد پيامبر (ص) ، تا آنجا رسيد كه حضرت در شأن وي فرمود : "سلمان منا اهل البيت " « سلمان از اهل بيت ما است »

*******************************************************
یکى از کارهاى بسیار مهم سلمان، که بخش اعظم زندگى او را فرا گرفته بود، تلاش پیگیر او در معرفى اسلام ناب و تشیع راستین بعد از رحلت رسول خدا(ص) است. او در این راستا در مدینه جهاد کرد و از هر فرصتى بهره برد. وقتى به مدائن آمد، همین عقیده را دنبال کرد و نقش بسیارى در تشیع ایرانیان داشت.



مى‏پرسند: با اینکه اسلام در عصر خلافت‏خلیفه دوم وارد ایران شد، چرا اکثریت قاطع مردم ایران، شیعه حضرت على(ع) هستند؟



در پاسخ باید گفت: عوامل متعددى سبب این گرایش است. از نخستین عوامل این گرایش، وجود سلمان در مدائن و رفت و آمد او به کوفه و حوالى آن و حتى اصفهان و ... بود. سلمان پیام‏آور اسلام ناب، منادى تشیع و نویدبخش مذهب اهل بیت (علیهم السلام) بود و اکثر ایرانیان این ندا و نوید را شنیدند و پذیرفتند. (

*******************************************************
سلمان، الگوى مسلمان کمال‏جو، وارسته و خودساخته است و ارزشهاى متعالى بسیارى در خویش گردآورده بود. بخشى از این فضایل عبارت است از:



1 - نزدیکى به رسول خدا(ص)


سلمان، پس از پذیرفتن اسلام، چنان در راه ایمان و معرفت اسلامى پیش رفت که نزد رسول خدا جایگاهى والا یافت و مورد ستایش معصومان(ع) قرار گرفت. بخشى از سخنان آن بزرگان در باره سلمان چنین است:



الف) در ماجراى جنگ خندق، که در سال پنجم هجرى رخ داد و به پیشنهاد سلمان پیرامون شهر خندق کندند. هر گروهى مى‏خواست‏سلمان با آنها باشد; مهاجران مى‏گفتند: سلمان از ما است. انصار مى‏گفتند: او از ما است. پیامبر(ص) فرمود: «سلمان منا اهل البیت‏» ; سلمان از اهل بیت ما است.



عارف معروف، محى‏الدین بن‏عربى، با اینکه از علماى اهل تسنن است، در شرح این سخن پیامبر اکرم(ص) مى‏گوید: پیوند سلمان به اهل بیت (علیهم السلام) در این عبارت، بیانگر گواهى رسول خدا(ص) به مقام عالى، طهارت و سلامت نفس سلمان است; زیرا منظور از اینکه سلمان از اهل بیت (علیهم السلام) است، پیوند نسبى نیست; این پیوند بر اساس صفات عالى انسانى است.



ب) جابر نقل مى‏کند که رسول خدا(ص) فرمود:



«همانا اشتیاق بهشت‏به سلمان بیش از اشتیاق سلمان به بهشت است; و بهشت‏به دیدار سلمان عاشق‏تر از دیدار سلمان به بهشت است.»



ج) پیامبر اکرم(ص) فرمود:



«هر که مى‏خواهد به مردى بنگرد که خداوند قلبش را به ایمان درخشان کرده، به سلمان بنگرد.»



د) آن بزرگوار همچنین فرمود:



«سلمان از من است، کسى که به او ستم کند به من ستم کرده است و کسى که او را بیازارد مرا آزرده است.»



و) امام صادق(ع) فرمود:



«سلمان علم الاسم الاعظم‏» ; سلمان اسم اعظم را مى‏دانست.



این سخن بدان معناست که سلمان از نظر عرفان، به مقامى رسیده بود که حاصل اسم اعظم الهى بود. اگر کسى چنین لیاقتى داشته باشد، دعایش به اجابت مى‏رسد و کرامات عظیمى از او سر مى‏زند.



2 - علم سلمان


پیامبر اسلام(ص) فرموده است: «اگر دین در ثریا بود، سلمان به آن دسترسى پیدا مى‏کرد.»



وسعت و عمق آگاهیهاى سلمان به حدى بود که براى هر کس قابل هضم نیست. امام صادق(ع) فرمود: رسول خدا(ص) و على(ع) اسرارى را که دیگران قدرت تحمل آن را نداشتند به سلمان مى‏گفتند و او را لایق نگهدارى علم مخزون و اسرار مى‏دانستند; از اینرو یکى از القاب سلمان، «محدث‏» است.



سلمان داراى علم بلایا و منایا (حوادث آینده) بود و همچنین از متولمان(قیافه‏شناسان) و محدثان به شمار مى‏رفت. جایگاه علمى سلمان چنان بود که امام صادق(ع) در باره‏اش فرمود: «در اسلام، مردى که فقیه‏تر از همه مردم باشد، همچون سلمان، آفریده نشده است



پیامبر اسلام(ص) فرمود: «سلمان دریاى علم است که نمى‏توان به عمق آن رسید.»


البته دانش سلمان، به معارف فکرى محدود نمى‏شد و آگاهیهاى فنى او نیز در حد بالایى بود. در جنگ خندق، طرح کندن خندق را سلمان خدمت پیامبر(ص) پیشنهاد کرد و عملى شد. همچنین در جنگ طائف، طرح ساختن «منجنیق‏» براى درهم کوبیدن قلعه‏هاى مشرکان از ابتکاراتى است که به سلمان نسبت داده شده است.



بنابراین، سلمان حق دارد از مقام علمى‏اش چنین تعبیر کند:



اى مردم! اگر من شما را از آنچه مى‏دانستم مطلع مى‏کردم، مى‏گفتید، سلمان دیوانه است، یا به کسى که سلمان را بکشد درود مى‏فرستادید.


3 - عبادت سلمان


آنچه به عبادت سلمان ارزش بیشترى مى‏دهد، علم و آگاهى اوست. چرا که عبادت آگاهانه و پرستش از روى بصیرت از عبادت سطحى و ظاهرى ارزشمندتر است.



امام صادق(ع) فرمود: روزى پیامبر اسلام(ص) به یاران خود فرمود: کدام یک از شما تمام روزها را روزه مى‏دارد.



سلمان گفت: من، یا رسول الله.



پیامبر(ص) پرسید: کدام یک از شما تمام شبها را به عبادت مى‏گذراند؟



سلمان گفت: من، یا رسول الله.



حضرت پرسید: آیا کسى از شما هست که روزى یک بار قرآن را ختم کند؟



سلمان گفت: من یا رسول الله.



یکى از حاضران که جوابهاى سلمان را خودستایى و فخرفروشى مى‏پنداشت، گفت: اکثر روزها دیده‏ام که سلمان روزه نیست، بیشتر شب را هم مى‏خوابد و بیشتر روز را به سکوت مى‏گذراند، پس چگونه همیشه روزه است و هر شب براى نیایش با خدا بیدار مى‏ماند و روزى یک بار قرآن را ختم مى‏کند؟!



پیامبر(ص) فرمود: ساکت‏باش! تو را با همسان لقمان چه کار؟ اگر مى‏خواهى چگونگى‏اش را از خودش بپرس تا خبر دهد.



سلمان گفت: در ماه سه روز روزه مى‏گیرم و خداوند فرموده است: «هر کس عمل نیکى انجام دهد پاداش ده برابر دارد. از طرف دیگر، روز آخر شعبان را روزه گرفته و آن را به روزه ماه رمضان متصل مى‏کنم و هر که چنین کند، پاداش روزه همیشه را دارد. از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: هر کس با طهارت بخوابد، در ثواب، چنان است که تمام شب را عبادت کرده باشد. اما ختم قرآن، رسول خدا(ص) فرمود: هر کس یک بار سوره «قل هوالله‏» را بخواند، پاداش یک سوم قرآن را دارد و هر که دو بار بخواند، دو ثلث قرآن را خوانده است و هر که سه بار بخواند، گویا قرآن را ختم کرده است. و نیز حضرت فرمود: یا على، هر کس تو را با زبان دوست‏بدارد یک سوم ایمانش کامل شده، هر که با دل و زبان وستت‏بدارد، دو ثلث ایمان او کامل شده; و هر که با دل و زبانش دوستت‏بدارد و با دست هم یارى‏ات کند، تمام ایمان را به دست آورده است.»


4 - زهد سلمان


آیات و روایات نشان مى‏دهد که «زهد» به معناى حرام ساختن نعمتهاى الهى بر خود نیست. زهد به معناى عدم دلبستگى به امور مادى است. یکى از مواردى که در تمام زوایاى زندگى سلمان، از آغاز تا پایان عمر، دیده مى‏شود زهد، پارسایى و بى‏رغبتى او به دنیاست.



سلمان، که پیرو راستین پیامبر(ص) و حضرت على(ع) بود، راه آنان را پیش گرفت و حتى وقتى فرماندار مدائن بود، ساده‏زیستى را رها نکرد. زهد و وارستگى سلمان از ایمان عمیق او سرچشمه مى‏گرفت; زیرا هر کس ایمان قویتر داشته باشد، از جاذبه‏هاى دنیوى آزادتر است. امام صادق(ع) فرمود:



«ایمان ده درجه دارد، مقداد در درجه هشتم و ابوذر در درجه نهم و سلمان در درجه دهم ایمان است.»


سلمان، خانه نداشت و هرگز دل به خانه‏سازى نمى‏داد. شخصى از او خواست تا برایش خانه‏اى بسازد ولى سلمان راضى نشد. سرانجام به سبب اصرار شخص نیکوکار اجازه داد برایش خانه بسازد، ولى سفارش کرد خانه چنان باشد که هنگام ایستادن سر به سقف آن بخورد و هنگام خوابیدن پا به دیوار برسد.


سلمان پارسا، حتى حقوق اندک سالانه خود را هم به نیازمندان مى‏داد و بسیار اندک براى خود برمى‏داشت.



5 - دفاع از حریم ولایت


آنچه در زندگى سلمان، بسیار چشمگیر و جالب است عدم بى‏تفاوتى اوست. او با هوشیارى و جدیت کامل در صحنه‏هاى مختلف حضور داشت و در پیروى از امام‏حق لحظه‏اى تردید نکرد. او همواره، از هر فرصتى، براى گفتن حق بهره مى‏برد و مسلمانان را به امامت‏حضرت على(ع) فرا مى‏خواند. آن بزرگوار پیوسته این سخن رسول خدا را براى مردم تکرار مى‏کرد:



«همانا على(ع) درى است که خداوند گشوده است. هر کس در آن وارد شود، مؤمن است و هر کس که از آن خارج گردد، کافر است.» - «بهترین فرد این امت، على(ع) است.» (


بعد از رحلت جانسوز رسول خدا(ص)، غصب خلافت و مظلومیت‏حضرت على(ع)، سلمان در خطبه‏اى بسیار فصیح، که مى‏توان آن را «کوبنده و افشاگرانه‏» خواند، چنین گفت:



«اى مردم! هر گاه فتنه‏ها و آشوبها را همچون پاره ظلمانى شب دیدید که برجستگان در آن به هلاکت مى‏رسند، بر شما باد به آل محمد(ص) چرا که آنها راهنمایان به سوى بهشتند، و بر شما باد على(ع). اى مردم! ولایت را در میان خود همانند سر قرار دهید.»



یعنى اگر ولایت اهل بیت (علیهم السلام) را نداشته باشید، مسلمان حقیقى نیستید و دین شما سودى ندارد.1



ابن‏عباس سلمان را در خواب دید و از او پرسید: در بهشت، پس از ایمان به خدا و رسول، چه چیز برتر است؟ سلمان پاسخ داد: پس از ایمان به خدا و پیامبر، هیچ چیز با ارزشتر و برتر از دوستى و ولایت على بن‏ابى‏طالب(ع) و پیرورى از او نیست.

*******************************************************
پیامبر گرامى اسلام(ص) سلمان را به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه (هر وقیه معادل چهل درهم)، از مرد یهودى، خرید و آزادش ساخت و نام زیباى «سلمان‏» را بر او نهاد. (2) این تغییر نام، بیانگر آن است که:



1 - برخى از نامهاى عصر جاهلیت، شایسته یک مسلمان نیست; 2 - واژه «سلمان‏» از سلامتى و تسلیم گرفته شده است. انتخاب این نام زیبا از سوى پیامبر(ص) نشانه پاکى و سلامت روح سلمان است.
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
http://kbirb.yours.tv
 
سلمان فارسی
بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى:شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
انجمن فرزندان ایران بزرگ  :: بخش: تاریخ جهان-
پرش به: