Admin Admin
Posts : 273 Join date : 2011-10-19 Age : 32 Location : keleis
| عنوان: مهر کوروش السبت أكتوبر 29, 2011 8:54 am | |
| لشکر ايران آماده جنگ مي شد و سواران پا بر رکاب اسب با شور و اشتياق آماده فرمان حركت بودند تا افتخاري ديگر براي ايران رقم زنند. باز دستي به ستم دراز شده بود و مردمي از كوروش ياري خواسته بودند. آنگاه كه شاه ايران موضوع حمله به امپراتوري ايران و كشته و زخمي شدن تعداد زيادي از زنان و كودكان مظلوم را شنيد، نتوانست ساكت بنشيند و تنها با تكيه بر مسند قدرت دستور اعزام نيرو صادر كند او خود لباس رزم پوشيد تا به مردم بي پناه كمك كند و باز ديد گروه بسياري از جوانان و پيران سرزمين ايران پشت سرش به صف ايستاده اند تا ياريش كنند.
کورش پادشاه عادل ايران از نزديکان خداحافظي كرد سوار بر اسب شد تا باز به راهبري سپاه ايران بپردازد. هنوز دستور حركت صادر نشده بود كه فرياد شادي و خنده از گوشه اي از سپاه بلند شد كوروش كنجكاو شد تا علت را بداند يکي از نزديکان خبر آورد همسر سربازي چهار فرزند بدنيا آورده و گويا خبر تولد نوزادان تازه به پدرشان رسيده است.
فروانرواي ايران خنديد و گفت:
- اين خبر خوش پيش از حرکت سپاه ايران بسيار روحيه بخش و خوش يُمن است. خداوند به زندگي پدرو مادرشان خيرو بركت دهد.
كوروش دستور داد پدر نوزادان را به نزدش بياورند. سرباز ايران در حاليكه از شادي اشك در چشم داشت نزد كوروش آمد شاه ايران او را بوسيد و گفت:
- خبر شادي بخشي است براي تو و خانواده ات مبارك باشد هر چه زودتر لباس رزم را بيرون بياور ونزد فرزندانت برو
سرباز كه انگار دنيا را بر سرش خراب كرده اند با چهره اي غم زده گفت:
- شاها چه فرمان مي دهيد مرا از همراهي خود و همسنگرانم منع مي كنيد
كوروش لبخندي زدو گفت:
- نگهداري و پرورش آن چهار کودک از جنگ هم سخت تر است . برا ي ياري رساندن به سرزمينت فرصت زيادي داري
وقتي سپاه پيروز ايران از جنگ باز گشت کوروش تنها سوغاتي را که با خود به آورد چهار لباس زيبا براي فرزندان آن سرباز بود .به درستي كه فرمانرواي مردمدار ، مهر خويش را از کسي دريغ نمي کند .
سال ها بعد آن چهار کودک سربازان رشيدي شدند ، آنها نخستين سربازان سپاه ايران بودند که از ديوارهاي آتن گذشته و وارد پايتخت يونان شدند . نکته جالب آن است که يکي از آن چهار کودک دختر بود و نامش پارميس که از نام دختر بزرگ کوروش آريايي گرفته شده بود . | |
|